بریدههایی از نمایشنامۀ «رابرت اوپنهایمر و تثلیث نامقدس» سلیگمان اوپنهایمر وقتی در نمایشگاه نقاشی الا را دیدم، که زیبایی خیرهکننده و سرووضع سادهای داشت، دو احساس...
چطور نمایشنامۀ «مدئا در منهتن» من را با همزادم «دئا لوهر» آشنا کرد!!! آیدا گلنسایی: چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور ممکن است روزی (دقیقاً مدّت...
«غروب پروانه» نوشتۀ بختیار علی: هجرت از غربت به غربتی دیگر آیدا گلنسایی: پروانه دختر زیبایی لبریز از بیزاری از خفقانها و چارچوبها و فضاهای بسته...
رمان «غرور و تعصب» نوشتۀ جین آستین؛ ادبیات به مثابه جبرانِ واقعیت آیدا گلنسایی: خانم و آقای بنت پنج دختر دارند و در آرزوی پیدا کردن...
درنگی در رمان «جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد» نوشتۀ بختیار علی آیدا گلنسایی: جمشیدخان مرد استثنایی و متفاوتی است. او در...
نامهای سرگشاده به بختیار علی آیدا گلنسایی: روزی را به خاطر میآورم در دانشگاه الزهرا که استاد یگانهام دکتر مریم حسینی با حالتی منقلب وارد کلاس...
نظر دکتر محمد دهقانی دربارۀ مجموعه شعر «سماع در سنگستان» سرودۀ آیدا گلنسایی “سماع در سنگستان” نام مجموعه شعر تازۀ دکتر آیدا گلنسایى است. او هم...
شعر زیبایِ «بدون اغراق دربارۀ مرگ» سرودۀ ویسواوا شیمبورسکا بدون اغراق دربارۀ مرگ شوخی سرش نمیشود، ستارهها، پلها نساجی، معادن، کشت و زرع کشتیسازی و...
«یک بازی تازه» شعری از مجموعۀ «سماع در سنگستان» یک بازی تازه نه اینکه بلد نبود سیلاب گلآلود را یا فکرش قد نمیداد به باتلاق سیاست...
رمانِ زوربای یونانی: روایتِ بیگناهی مقدّس آنکس که بر خود میبخشاید! آیدا گلنسایی: رمان زوربا[1] نوشتۀ نیکوس کازانتزاکیس که با ترجمۀ هنرمندانۀ محمد قاضی به فارسی...
شعری از آیدا گلنسایی که به «ایران درّودی» تقدیم شد برای نائیریکا (به نگارگر لحظههای مکاشفه: ایران درّودی) همین موسیقی که مرا میبرد تا گُلهای...
انتشار مجموعه شعر «سماع در سنگستان» سرودۀ آیدا گلنسایی آیدا گلنسایی: مارگوت بیکل در «چیدن سپیدهدم» میگوید: «میلاد یکی کودک شکفتن گلی را ماند چیزی نادر...