مکاتب ادبی
بعد از سمبولیسم (قرن بیستم)
مقدّمه
پیش از آنکه به بحث سوررئالیسم بپردازیم باید از چند مکتبی یاد کنیم که از سمبولیسم نشأت گرفتهاند و از فروغ آن محسوب میشوند. از سمبولیسم به بعد مسألهی درون انسان مطرح شد. توجه به درون و اوهام و تصاویر درونی بعدها در سوررئالیسم که با روانکاوی فروید همزمان است شکل آشکار میگیرد.
برخی از این مکتبها چون مکتب روبن (بازگشت به اصل رومی و یونانی)، ناتوریسم (علاقهمندان به منظر طبیعی فرانسه، آندره ژید مدت کوتاهی ناتوریست بود)، جهانوطنی، اونانیمیسم (همداستان با احساسات دیگران علاوه بر احساسات خود)، آکمهایسم (آکمه در یونانی به معنی کمال و اوج است. آنا آخماتوا شاعر روسی آکمهایست بود) چنان مهم نیستند اما برخی دیگر چون فوتوریسم و اکسپرسیونیسم و امپرسیونیسم و ایماژیسم رواج و اهمیت بیشتری داشتند و لذا به شرح آنها میپردازیم.
فوتوریسم
فوتوریسم(Futurism) مخالفت با ابراز احساسات و دستور زبان و معانی و بیان بود. از کلمات نامربوط بریده بریده تلگرافی استفاده میکرد. به جای کلمات بیگانه کلمات روسی را به کار میبرد. از کولاژ(چسباندن) بهره میجست. این جریان چند سالی پیش از جنگ جهانی اول رایج بود. مایا کوفسکی شاعر شهیر روسی فوتوریست بود.
در فرهنگ کادن آمده است که فوتوریسم جنبشی در اروپا بود که از سنن برید و درصدد بنای فرمهای تازه و موضوعات تازه و سبک تازه بود. قهرمان اصلی این جنبش فیلیپو مارینتی است که در 1905 مجله Poesia را تأسیس کرد، اما مانیفست فوتوریستها در 1905 در فیگارو چاپ شد. این جنبش از نظر سیاسی به فاشیسم گرائید و در صحنهی ادبیات جز بر ادبیات روسیه تأثیر نگذاشت. مرگ فوتوریسم رسما در 1922 در آلمان اعلام شد.
اکسپرسیونیسم
تحت تأثیر استریندبرگ نمایشنامهنویس سوئدی(1849-1912) در ربع اول قرن بیستم بوجود آمد و در فاصله 1915-1925 به اوج خود رسید. به طور کلی آن را سبک رایج در دورهی جنگ اول میدانند. اکسپرسیونیسم در اصل مربوط به نمایشنامهنویسی است اما در موسیقی و نقاشی و ادبیات هم مطرح است. اکسپرسیونیسم طغیانی در مقابل رئالیسم است. نویسنده به جای نشان دادن جهان عینی و حقیقت ملموس، تجربهی درونی خود را از جهان به نحوی که در ذهن او یا یکی از قهرمانان اوست بروز میدهد و بیرون میریزد و البته این امر با زحمت و فشار زیادی همراه است. در واقع هنرمند میخواهد روح خود را به تصویر بکشد و ذهنیت خود را بیان کند و طبیعی است که این امر ساده نیست. این حالت ذهن، احساساتی و عاطفی و مشکل و به طور کلی غیر معمول و غیر متعارف است. اکسپرسیونیستها به بیان عواطف بیش از واقعیت اهمیت میدادند. در نتیجه در آثار آنان ترس، خشم، سردرگمی، تلخی و امثال اینگونه مسائل مطرح است. گاهی در آثار اکسپرسیونیستی وضع دشوار بشر در یک جامعهی صنعتی مطرح است. در نمایشنامههای اکسپرسیونیستی تتابع زمان مطرح نیست. آثار برتولت برشت و اوجین اُنیل، فیلمهای فدریکو فلّینی و میکلانجو آنتونیونی و به طور کلی تئاتر پوچی همه جنبههای اکسپرسیونیستی دارند. از آنجا که اکسپرسیونیسم بیان واقعیتهای ذهنی و اضطرابها و پیشگوییهاست کافکا را هم گاهی اکسپرسیونیست میخوانند که آیندهی دهشتناک بشر را (مثلا کورههای آدمسوزی) پیشبینی کرده بود. فرانتس کافکا از طریق ماکس برود با اکسپرسیونیستها مربوط بود. امور عجیب و غریب از مختصات اکسپرسیونیسم است مثلا مسخ شدن آدمی به صورت یک حشره. محور اکسپرسیونیسم درونگرایی است، رؤیا تبدیل به ادبیات میشود. این رؤیاگونگی در داستانهای کوتاه کافکا چون پزشک دهکده هویداست.
به لحاظ جامعهشناسی اکسپرسیونیسم نتیجه جنایات جنگ جهانی اول بود، لذا در این مکتب جنایات جنگی و انسانستیزی برجسته میشود و برعکس احساسات میهنپرستانه و تعصب، ملایم یا رد میشود. به این سبب گئورگ لوکاچ به شدت با اکسپرسیونیسم مخالف بود.
اکسپرسیونیستها با کلانشهرها، صنعتی شدن، سرمایهداری، نظامیگری، قدرتها و ایسمها مخالف بودند و لذا امثال والت ویتمن را میپسندیدند که شعرهایش جنبهی انسانی و انساندوستانه داشت.
فرق اکسپرسیونیسم با سوررئالیسم این است که اکسپرسیونیستها با خوابهای واقعی کاری ندارند، مطلب آنان کابوسها و رؤیاهای غیرمتعارف است و به همین جهت این آثار مورد توجه روانکاوان قرار گرفته است، اما فرقش با رمانتیسم این است که نویسنده آن رؤیاهای وهمی قدیمی رمانتیسم را به نحو تازهای ارائه میدهد.
اکسپرسیونیستها بیشتر در نمایشنامهنویسی درخشیدند. استریندبرگ سوئدی، برتولت برشت آلمانی، اوجین اونیل آمریکایی نمایشنامههایی نوشتند که سرشار از صحنههای کابوسوار؛ عجایب و غرایب، دیالوگهای به ظاهر بیربط، پریشانی، زمینههای خوابگونه و به طور کلی عواطف و احساسات سنگین بود.
امپرسیونیسم
این اصطلاح از اسم نقاشی کلود مونه گرفته شده. امپرسیون: خورشید مدیترانه که در 1874 در پاریس به نمایش گذاشته شد. امپرسیون به معنی تأثر است: چیزی را به درون خود میبریم. امپرسیونیسم هرچند در اصل مربوط به نقاشی است اما در ادبیات و نقد ادبی هم مطرح است. باید یک امپرسیون(تأثر) زودگذر و سریع را از یک نقطهنظر درونی ثبت کرد و این ثبت و ضبط هرچه اصیلتر و رهاتر از قیود عقلانی و اخلاقی و سیاسی و چه و چه باشد بهتر است. آنان به نشان دادن دقیق معتقد نبودند. امپرسیونیسم سبکی کاملا شخصی و درونگرایانه است. درک امپرسیون تابلو بستگی به بیننده دارد
گاهی به سمبولیستهای فرانسه هم امپرسیونیست میگفتند. به اسکار وایلد هم اطلاق شده است. به طورکلی به تکنیک برخی از داستاننویسان که به زندگی درونی قهرمانان بیشتر تکیه دارند تا حقایق خارجی امپرسیونیسم هم میگویند مثلا جیمز جویس، پروست، ویرجینیا وولف. ویرجینیا وولف در توصیف سبکی کاملا درونگرایانه دارد.
فرق اکسپرسیونیسم و امپرسیونیسم
در امپرسیونیسم از یک شیء خارجی تأثر میپذیرند و آن تأثر را بیان میکنند. در اکسپرسیونیسم شی خارجی مطرح نیست بلکه یک امر درونی بیان میشود، لذا درک آن دشوارتر است. آن امر درونی ممکن است خیلی مبهم یا خیالی باشد یا جنبهی پیشگویانه داشته باشد مثل کورههای آدمکشی و یهودکشی که در زمان کافکا کاملا خیالی بود و بعدها اتفاق افتاد. به عبارت دیگر میتوان گفت در امپرسیونیسم چیزی را که در بیرون است با دید درونی خود میبینیم و بیان میکنیم اما در اکسپرسیونیسم چیزی را که در درون است در بیرون حیات میبخشیم.
ایماژیسم
ایماژیسم(تصویرگرایی) را هم که جنبشی در انگلستان و آمریکا در خلال سالهای 1912-1917 بود برخی زائیدهی سمبولیسم میدانند. اصطلاح ایماژیسم (تصویر ذهنی) را عز را پاوند وضع کرد. شعر ایماژیستی یادآور هایکوهای ژاپنی، شعر لحظهها و نگاهها و به طور کلی اشعار کوتاه تصویری است.
ایماژیستها (هلسلی، عزرا پاوند) در 1913 انجمن ایماژیستها را تشکیل دادند و شروع به نشر آثار و افکار خود کردند. عز را پاوند در 1914 اولین گلچین اشعار ایماژیستها را تحت عنوان Des Imagistes چاپ کرد. شعر ایماژیستی شعر ساده ای است اما عز را پاوند اندک اندک از ساده گویی فاصله گرفت و شعر او دشوار و پیچیده شد. الیوت که سمبولیست محسوب میشود به پاوند اعتقاد بسیار داشت. عز را پاوند عقیده داشت که باید به شیء فقط اشاره کرد و وصف به کار نبرد. چنان که در بحث سمبولیسم گفته شده شاعران سمبولیست عمدتا با وصف سخن میگفتند. مقصود پاوند این بود که نباید بر حسب روش مرسوم به جای اسم بردن از ماه و خورشید صفات آنها را بیاوریم تا خواننده متوجه ماه و خورشید شود (مثلا شعر امیلی دیکنسون چنین است) بلکه باید مستقیما به شیء اشاره شود.
نظریهپرداز ایماژیسم هولم است اما عز را پاوند بیش از دیگران شهرت دارد.
اصول ایماژیسم
- بیان مستقیم شیء یا مطلب
- به کار نبردن کلمات اضافی
- اوزان موسیقیایی نه عروضی
- استفاده از زبان ساده و محاورهای
- شعر نباید به شرح کلیات مبهم بپردازد
- شعر باید محکم و واضح و خشن باشد
- استعاره و تشبیه
چدویک مینویسد: تصویرهای ایماژیستی به معنی سمبل سمبولیستها نیست بلکه استعارات و تشبیهاتی است که عمرتا نوآورانه و اعجابانگیزند تا بتوانند خواننده را تکان دهند
8. شعر کوتاه است.
منبع
مکتبهای ادبی
دکتر سیروس شمیسا
نشر قطره
خلاصهای از صص 158-139
مطالب مرتبط
- واکاوی و تحلیل پزشک دهکده از فرانتس کافکا
- خلاصهی داستان قصر فرانتس کافکا
- واکاوی و تحلیل داستان قصر از کافکا
- شعر در ستایش فراموشی از برتولت برشت
- دربارهی آنا آخماتووا و شعری از او
-
اختصاصی کافه کاتارسیس4 هفته پیش
«گوشماهی» با صدای آیلا کریمیان
-
معرفی کتاب2 هفته پیش
«خداحافظ آنا گاوالدا»: از جادۀ ادبیات به سوی تابناکترین گلها…
-
کارگردانان ایران4 هفته پیش
«شمس پرنده» شاهکار پری صابری
-
مصاحبههای مؤثر4 هفته پیش
محمدعلی بهمنی و روح نیماییاش…
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»
-
موسیقی کلاسیک4 هفته پیش
Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل
-
معرفی کتاب3 هفته پیش
نگاهی به مجموعۀ «تاریخ و ادبیات» نوشتۀ محمد دهقانی
-
مهدی اخوان ثالث2 هفته پیش
پادشاه فصلها، پاییز…
1 دیدگاه