نمایشنامۀ «جنون جورج سوم» نوشتۀ الن بنت: راهنمای آدم کردن دیکتاتور! آیدا گلنسایی: جورج سوم پادشاه مستبدی است که ناگهان دچار عارضۀ جسمی و روحی عجیبی...
«غروب پروانه» نوشتۀ بختیار علی: هجرت از غربت به غربتی دیگر آیدا گلنسایی: پروانه دختر زیبایی لبریز از بیزاری از خفقانها و چارچوبها و فضاهای بسته...
درنگی در رمان «جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد» نوشتۀ بختیار علی آیدا گلنسایی: جمشیدخان مرد استثنایی و متفاوتی است. او در...
نمایشنامۀ «ببر پشت دروازه» اثر ژان ژیرودو؛ لبخندی تاریک به حماقتِ خوشبینی آیدا گلنسایی: پاریس، شاهزادۀ تروا، هلن را از آبها ربوده و کشور را در...
بانویی در ون نوشتۀ اَلن بِنِت: روایت جذاب یک تراژدی مضحک! آیدا گلنسایی: در پشت جلد کتاب بانویی در ون نوشتۀ اَلن بِنِت خلاصهای از محتوای...
بریدههایی از کتاب «غروب بتها» نوشتۀ فریدریش نیچه کلیسا هرگز نمیپرسد یک هوس را چگونه میتوان روحانی و زیبا و خدایی کرد؟ انضباط بخشیدنش همیشه ریشهکن...
ما آدمهای بدی نبودیم فقط میخواستیم سهممان کمی بیشتر باشد
بریدههایی از کتاب «تولستوی و مبل بنفش» نوشتهی نینا سنکویچ شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همینطور لحظههایی از زیبایی که، در آن لحظهها، زمان...
چند جمله برای حال خوب
نمایشنامۀ «اینجا کجاستِ» نغمه ثمینی: بیتوترین نقطۀ یک زندان! آیدا گلنسایی: اعظم دختر چهل و چندسالهای است که برای یافتن خوشبختی به کشور دیگری میرود. اینجا...
هفده درسی که از رمان «به سوی آزادی» اثر نیکوس کازنتزاکیس میگیریم آیدا گلنسایی: تسئوس، پادشاه آتن، به مقر پادشاهی کرت میآید تا بفهمد چطور باید با...
رمان «شهر موسیقیدانهای سپید» روایت افسونگرانۀ مسیحِ دوباره مصلوب آیدا گلنسایی: جلادت کفتر نوجوان کرد بیکس و کاری است که فلوت را افسونگرانه مینوازد. او پس...