با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

نمایش‌نامۀ «آشپزخانه و متعلقات» نوشتۀ انیِس ژاوی و ژان‌پیر بَکری: تنهایی انسان مدرن در جهان دستاوردمحور

نمایش‌نامۀ «آشپزخانه و متعلقات» نوشتۀ انیِس ژاوی و ژان‌پیر بَکری: تنهایی انسان مدرن در جهان دستاوردمحور

آیدا گلنسایی: ساده شروع می‌شود. ژاک و مارتین دوست‌های ده سال پیش خود را دعوت کرده‌اند. شارلوت و همسرش. مردی که در نمایش‌نامه معرفی نمی‌شود، شوهر شارلوت، در تلویزیون کار می‌کند و آدم مهمی است. او خوش‌مشرب است، خوب سرِ همه را گرم می‌کند، خودش را نمی‌گیرد، و در نظر بقیه جز ژرژ میزبان او بودن اتفاق مهمی است. برخورد با این آدم مهم سبب می‌شود همۀ افراد مهمانی مارتین، ژاک، ژرژ، فرد و ماریلین و شارلوت چیزهایی از شخصیت خود بروز دهند. این نمایش‌نامه می‌گذارد به نگاه کاملی برسیم دربارۀ افرادی که به‌طرز عجیبی به ما نزدیک‌اند. اجازه می‌دهد هم چهرۀ زیبای نقاب را ببینیم و هم چهرۀ ترسناک پشت نقاب را. مترجم اثر[1]، نگار یونس‌زاده، آن را چنین معرفی کرده است:

     «زوجی به‌ظاهر معمولی شامی هفت‌نفره ترتیب داده‌اند و دوستان قدیمی‌شان را پس از ده سال می‌بینند. مهمانی به افتخار حضور آن دوستی است که در صحنه ظاهر نمی‌شود و حتی نام او را نمی‌دانیم، اما از چهره‌های سرشناس تلویزیون است. در مهمانی رفته‌رفته تنش بالا می‌گیرد و حضور این مرد تحسین، حسرت، حسادت و پرخاش دیگران را برمی‌انگیزد و ضعف‌ها و خودخواهی‌ها و درماندگی‌های شخصیت‌ها نمود بیرونی پیدا می‌کند. همۀ اتفاقات نمایش در آشپزخانۀ میزبان خلاصه می‌شود، همان جای دنج در مهمانی‌های ملال‌آور که مکانی می‌شود برای گفت‌وگوهای کوتاه، غرزدن‌ها، دلخوری‌ها و عقده‌گشایی‌ها.

نقطۀ قوت ژاوی و بکری در این نمایش مثل غالب آثارشان، توانایی مشاهده و به تصویر کشیدن هنجارهای خانوادگی و اجتماعی از طریق طنزی تلخ و گزنده است.»

 

خواستن همیشه توانستن نیست!

زوجی معمولی دوست‌هایی را دعوت می‌کنند که به‌اصطلاح از خودشان خیلی بالاترند. مهمان‌ها به خود حق می‌دهند دیر بیایند و تا ساعت سه‌شب نیز بمانند! مهم این است که به آدم مهمِ مهمانی خوش بگذرد و همه‌چیز دقیقاً همان‌طور شود که او می‌خواهد. با دقت در این نمایش‌نامه کسانی را به خاطر می‌آوریم که فکر می‌کنند مراوده با افراد مشهور و به‌اصطلاح موفق چیزی بر آن‌ها می‌افزاید اما واقعیت گواه دیگری می‌دهد. این نوع روابط چون آدم‌ها را با نداشتن‌ها و نتوانستن‌های‌شان روبه‌رو می‌کند چیزی جز حسرت و افسوس برجای نمی‌گذارد. در تابش نور کورکنندۀ وجود این افراد چیزی که فراموش می‌شود این است: خواستن همیشه توانستن نیست! ژاک و مارتین و خیلی‌های دیگر می‌خواهند در زندگی به دستاوردهای مهم‌تری برسند اما به دلایل نامعلومی نمی‌توانند. حال سؤال مهم این است: آیا آدم مهم، آدمِ ارزشمند هم هست و آیا ثروت و دستاورد فضیلت است؟ در عصری که انسان به سمت هرآنچه نیاز به اندیشیدن را کم می‌کند، کشیده می‌شود شاید تعداد زیادی بدون اندیشه و گذراندن مسائل از صافی خرد فکر کنند آنچه مهم پنداشته می‌شود ارزشمند نیز هست. بنابراین زندگی آن آقای سرشناس تلویزیونی، که در طی داستان معایبش بر ما آشکار می‌شود، آن‌مایه ارزش دارد که الگو قرار گیرد! ژاک و مارتین ظاهراً چنین فکر می‌کنند و همین طرز فکر آن‌ها را در برابر آن آدم مهم آسیب‌پذیر می‌کند.

 

 بدون مرز و محدوده

در این نمایش‌نامه آدم‌هایی را می‌بینیم بدون مرز و محدوده، آدم‌هایی که از فرط نداشتن دیوار یک برهوت کامل‌اند. آدم‌هایی که فکر می‌کنند صرفِ دستاورد داشتن کافی است تا هر رفتار ناهنجاری توجیه شود. چیزی که این نمایش‌نامه را ترسناک می‌کند دوام آوردن آدم‌ها کنار هم برای منافع مالی است و بی‌توجهی به مسائل روحی و عاطفی. آن‌ها با یکدیگر هستند، بی‌تعلق و بی‌تعهد. درواقع کنار هم‌، یکدیگر را از یاد برده‌اند.

 با خواندن این نمایش‌نامه پی می‌بریم که نفرت واقعی بی‌اعتنایی است. اریک فروم پایه‌های عشق را صمیمیت و دلسوزی، تعهد و قول، دانایی و آگاهی  و احترام می‌داند[2]. ولی وقتی زن و شوهر به‌راحتی از تعهد خارج می‌شوند و به‌قول خودشان ازدواجِ آزاد دارند، رابطه‌شان دیگر نه عشق بلکه فقط نوعی پیوند تعاونی است، همزیستی مسالمت‌آمیزی جهتِ منافع متقابل! در این نمایش‌نامه ازدواج به پیوند اقتصادی صرف تنزل یافته و طرفین بدون مرز و محدوده زندگی عاطفی جداگانه‌ای دارند!

 

ضرورتِ ملال

زن و شوهر معمولی، مارتین و ژاک، می‌خواهند میزبان‌های لایقی برای فرد مهم باشند! آن‌ها سخت در تلاطم و تکاپواند تا همه‌چیز خوب پیش برود. در طول مهمانی پی می‌بریم آن‌ها و مخصوصاً زن از زندگی‌اش خسته است. او فقط یک مادر است و در مقایسه با شارلوت که بیرون کار می‌کند و آدم‌های زیادی را می‌شناسد، در خارج از دنیا قرار دارد. او باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی مهمان‌هایش مقایسه می‌کند و زندگی‌اش را مایۀ سرافکندگی خود می‌داند. در این اثر ملال، که جزء ضروری هر پیشرفت واقعی است، نادیده گرفته می‌شود و زنِ داستان آرزو دارد از آن رها شود و به دامان دنیای رنگارنگ‌تری بیفتد. اما آیا بیشتر به معنای بهتر است؟ روابط و معاشرت بیشتر؟ کار بیشتر؟ هیجان بیشتر؟

 

جانِ راضی و جانِ ناراضی

در این اثر ژرژ که نمی‌تواند زندگی بدون عشق را تحمل کند تنها کسی است که مجذوب مهمان مهم نمی‌شود. اما جمع به حضور او اعتنایی نمی‌کند. درواقع آدم‌هایی که شادی‌ها و لذت‌ها و غم‌های اصیل را از یاد برده‌اند، او را به چشم یک بیگانه می‌بینند. زیرا به نظر همۀ افراد آن جمع موفق بودن مهم‌تر از خوشبخت بودن است و دستاورد داشتن مهم‌تر از خرسند بودن. ژرژ تنها کسی است که به روح زندگی و احساس داشتن آن می‌اندیشد و حاضر است آوارگی در هتل‌های ارزان را تحمل کند ولی کنار کسی بدون عشق ادامه ندهد. او جان ناراضی این نمایش‌نامه است که می‌توان عدم رضایت او را فضیلت به‌شمار آورد. اما جانِ راضی این اثر ژاک است نمادی از کاسه‌های داغ‌تر آش، کسی که فکر می‌کند همیشه راضی بودن شدنی است! درواقع او نمی‌داند کسانی که همیشه راضی‌اند از روبه‌رو شدن با عواطف طبیعی و بشری‌شان مانند ترس، خشم، کینه و حسادت واهمه دارند. آن‌ها انکار بزرگ روح خویش‌اند.

 

بریده‌هایی از این نمایش‌نامه

«سختت نیست همیشه این‌قدر از بقیه بهتری؟ ده سال پیش هم که باهات آشنا شدم دقیقاً همین‌جوری بودی، تنهای تنها، روی صخرۀ کوچولوی خودت نشسته بودی و نبض حقیقت محض هم تو دستت بود»

 

«البته که مادر خوب خانواده‌م…اما به چه درد من می‌خوره، مادر خانواده بودن برا هیچ‌کس مهم نیست. من دلم می‌خواست پیشرفت کنم، دلم می‌خواست یه چیزی خلق کنم. نمی‌تونم تو یه کار خیر مشارکت کنم، آدم‌ها رو نجات بدم… شارلوت رو ببین، کار می‌کنه، با آدم‌ها آشنا می‌شه، با همه در ارتباطه، این خیلی مهمه… وسط دنیاست…»

 

«نمی‌دونم چرا این‌قدر به این‌جور چیزها اهمیت می‌دین… همه‌ش «کیفور» بودن، یا لبخند زدن، یا «سردماغ» بودن…بابا من هم آدمیزادم، مجلس‌گردون که نیستم!!… فقط تو تلویزیونه که آدم‌ها یه‌ریز قاه‌قاه می‌خندن، مثل احمق‌ها…»

نمایش‌نامۀ «آشپزخانه و متعلقات» نوشتۀ انیِس ژاوی و ژان‌پیر بَکری: تنهایی انسان مدرن در جهان دستاوردمحور

کوتاهِ کلام

نمایش‌نامۀ آشپزخانه و متعلقات از طرفی ما را یاد فیلم مادر ساختۀ دارن آرنوفسکی می‌اندازد. مرد مشهوری که زن در کنارش فقط می‌تواند سایه و دکور باشد، وسیله‌ای در خدمت فرد مهم، تبدیل زن به شیء. در آن اثر و این نمایش‌نامه شکست کامل انسان در برابر دوربین کاملاً مشهود است. این اثر همچنین اشتراکاتی با نمایش‌نامۀ صحنه‌هایی از یک ازدواج دارد. زندگی بدون عشق و تعلق در هر دو به تصویر کشیده می‌شوند و شکست روابط زناشویی از زمان. آشپزخانه با نمایش‌نامۀ کروکودیل نیز در پیوند است. در هردو زن‌هایی وجود دارند که ترجیح می‌دهند داخل کروکودیل بشوند اما زندگی‌شان معمولی نباشد و در محور توجه قرار گیرند. در رابطۀ صمیمانه و حتی عاشقانه با دوربین‌ها. به تعبیر میلان کوندرا آن‌ها حتی به «جاودانگی مسخره» قانع‌اند، به‌اینکه ماندگاری نام‌شان فقط در این باشند که دوستِ آدم مهمی بودند، همسر او یا داخل یک کروکودیل رفتند و کارهای عجیب و غریبی از این دست. آشپزخانه ما را دعوت می‌کند تا از ورای اتفاق‌های ساده و معمولی ژرف بنگریم، به دوستی‌ها و روابط‌‌مان و به آنچه حقیقتاً مهم و ارزشمند است!

نمایش‌نامۀ «آشپزخانه و متعلقات» نوشتۀ انیِس ژاوی و ژان‌پیر بَکری: تنهایی انسان مدرن در جهان دستاوردمحور

[1]  آشپزخانه و متعلقات، انیِس ژاوی و ژان پیر بَکری، ترجمۀ نگار یونس‌زاده، نشر نی.

[2] هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ترجمۀ پوری سلطانی، نشر مروارید.

برترین‌ها