جهان نمایش
نقد گیثر استوارت بر نمایشنامۀ آنتیگونه اثر سوفوکل
نقد گیثر استوارت بر نمایشنامۀ آنتیگونه اثر سوفوکل
رنج های آنتیگونه از همان زمانی شروع می شود که او در نتیجه زنای با محارم ادیپ شهریار و مادرش به دنیا می آید. بعد از کور شدن ادیپ که در واقع هم برادر و هم پدر او محسوب می شود، آنتیگونه او را در تبعید هم دنبال می کند. پس از مرگ پدر، آنتیگونه به شهر تب بازمی گردد و شاهد جنگ برادرانش بر سر قدرت می شود. هر دو برادر کشته می شوند و کرئون، عموی آنتیگونه بر مسند قدرت می نشیند. کرئون یکی از دو برادر به نام اتئوکلس که در مقام دفاع از شهر تب برآمده بود را با تشریفات تمام، خاک سپاری می کند. اما به پولونیکس، برادر دیگر توجهی نمی کند و دستور می دهد جسد او را در گوشه ای رها کنند تا طعمه حیوانات شود.
آنتیگونه، جدا از عشقی که به برادرش دارد، چنین اقدامی را محکوم و مغایر با احکام الهی می داند. به همین دلیل جسد پولونیکس را به طور مخفیانه به خاک می سپارد. بعد از این نافرمانی، کرئون دستور می دهد آنتیگونه را در غاری زندانی کنند تا زنده به گور شود.
این داستان پیجیده و گمراه کننده، سنگ بنای یک دوگانگی مهم می شود. دوگانگی که جزو اصول اساسی ارتباط بین انسان و جامعه است، تلاش انسان برای دست یافتن به قدرت و واکنش قدرت به این تلاش. اقدام آنتیگونه برای دفن برادرش کاری است که طی قرن های متمادی تکرار شده است، زنان زیادی جان خود را به خطر انداخته اند تا بتوانند سلحشوران از دست رفته خود را به خاک بسپارند.
پادشاه کرئون: آیا مردم باید سیاست های مرا تعیین کنند؟ باید به میل مردم حکومت کنم یا به میل خودم؟
هایمون (پسر کرئون، در تلاش برای نجات جان آنتیگونه، نامزدش): حکومتی که به میل یک نفر اداره شود، حکومت نیست
کرئون: حکومت از آن کسی است که آن را اداره می کند.
هایمون: پس به زودی حاکم یک بیابان خواهی بود.
مواجهه بین آنتیگونه و کرئون بازتاب دهنده منطقی است که از زمان یونان باستان تا به حال و در تمام جنبه های سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و قانونی بر غرب حاکم بوده است. در این جا بیش تر بر روی رابطه اجتماعی – سیاسی میان فرد و قدرت تمرکز می کنیم.
اوج تراژدی زمانی اتفاق می افتد که آنتیگونه اقدام خود را می پذیرد (او برادر خود را بر خلاف دستور کرئون به خاک می سپارد). نکته مهم در مورد ادیپ، پدر – برادر آنتیگونه این بود که از جنایات خود یعنی قتل پدر و رابطه با مادر خود خبر نداشت، به همین دلیل گناهش بخشودنی بود. جرم آنتیگونه اما کاملا آگاهانه صورت می گیرد، به همین دلیل بخششی در کار نخواهد بود.
آنتیگونه اقدام خود را تایید می کند، ولی با وجود اصرار کرئون، خود را گناهکار نمی داند. ایستادگی او در برابر قدرت هم نشان دهنده عدالت خواهی او، عشقی عظیم، دست یافتن به ایده آلی مطلوب و پیروی از هنجارهای اخلاقی است که جایگاهی فراتر از هنجارهای عمومی دارند، و هم چنین نمایان گر درگیری مستقیمی است که میان حقوق فردی و توجیهات حکومت رخ می دهد. مساله او چیزی از بیش از تقاضای مرگ است، تقاضایی که کم تر انسانی به آن تن می دهد. چنین اقدامی فراتر از عمل قهرمانه ای است که از شخصیت های زن سراغ داریم.
اقدام او نماد نوعی ایده آل است، ایده آلی به نام وجود یک قانون برتر و فردی تر در برابر قدرت، همان مشخصه های خوب و بدی که همه سیاست مداران راست و چپ امروزی در مورد آن ها صحبت می کنند. این تراژدی که ۲۵۰۰ سال پیش نوشته شده، سیاست های برقرار در روحیه شخصی و خشونت را به رخ می کشد. خشونتی که تغییرات سیاسی و اجتماعی بر روی افراد اعمال می کند. حقیقتا این همان لبه تیغی است که فرد را از جامعه جدا می کند.
یک زیبایی وحشتناک در یک سو قرار دارد، و یک زشتی وحشتناک در سوی دیگر. نبردی میان آگاهی شخصی و آسایش عمومی در جریان است. با این حال در عصر جدید، هم آگاهی شخصی و هم آسایش عمومی دیگر آن قدرت سابق را ندارند.
به این ترتیب آنتیگونه، اولین عدالت خواه تاریخ دقیقا بر روی همان لبه تیغ ایستاده است. البته بعد از آن از صحنه این تراژدی محو می شود، وقتی متوجه می شود کرئون او را یک “غیرانسان” نامیده است، آگاهانه به پیشواز مرگ می رود.
آنتیگونه می پذیرد که از قانون تخطی کرده است. ولی یک انسان اخلاقی اگر در برابر قانون نانوشته ای قرار گیرد که برتر از هر نوع قانون دولتی است، او را می بخشد. البته کمال گراهای زیادی در طول تاریخ تلاش کرده اند این قانون نانوشته را به یک قانون رسمی تبدیل کنند. او تنها در صورتی مجرم است که بخواهیم اقدامش را در حوزه مبهم و نامشخص قانون بررسی کنیم.
منظور ما از قانون، قانون حکومتی است که در برابر قانون اخلاقی قرار می گیرد: “قوانین نانوشته تغییرناپذیر آسمانی.” در دنیایی زندگی می کنیم که حتی کتاب های مقدس هم نمی توانند جنگ را بدون هیچ قید و شرطی محکوم کنند، جنگی که هر شخص اهل فکری آن را یک جنایت می داند. آنتیگونه نماد یک قانون نانوشته است، قانونی که می تواند الهی، ابدی و جهانی باشد. او جایی در میان تاریکی ایستاده است، جایی که انسان امروزی عاجز از تشخیص آن است.
این قانون نانوشته اخلاقی اگرچه در بالاترین جایگاه خود؛ یعنی جایی نزدیک درگاه الهی است، مقاومتی که آنتیگونه از خود بروز می دهد از دید نظریه پردازان امروزی شبیه یک اقدام تروریستی به نظر می رسد، چرا که برای دفاع از این قانون حاضر است حتی جان خود را هم فدا کند.
با این حال انتخاب او چندان دور از مفهوم حقوق الهی نیست که انسان در همان قلمروی تاریکی برای خود متصور است. از این نظر اقدام او قدمی در راه رسیدن به تعالی است، چرا که کاری که انجام می دهد در راه خیر است.
کرئون در ابتدا به شدت از قانون دفاع می کند (البته همان قانون دلبخواهی خودش). میل او تبدیل به قانون می شود. او می خواهد یک هویت فردی اخلاقی را هم وادار به اطاعت از قانون خودخوانده کند. او در هنگام عمل به قانون خود مرزهای قانون اخلاقی را در می نوردد و قدرت خود را آن جور که دوست دارد پیاده سازی می کند، درست مانند سیاستمداران امروزی.
آنتیگونه سوفوکل در پایان نه تنها به نتیجه نمی رسد، بلکه کار را گنگ تر می کند. در حقیقت اقدام آنتیگونه منجر به یک چرخه مرگ بار می شود. اوضاع با مرگ هایمون و همسر کرئون، آشفته تر می شود.
به این ترتیب مجموعه شخصیت ها (آنتیگونه، هایمون و خود کرئون) در انتهای زندگی قرار می گیرند، جایی بین زندگی و مرگ. عجیب نیست که ابهام هم چنان سایه خود را بر سر نمایشنامه حفظ می کند. آنتیگونه قوانین آسمان و زمین را فرا می خواند، با این حال همچنان به چشم یک مجرم و گناهکار دیده می شود، کرئون هم ادعا می کند که دستورات او در جهت پیروی از خیر صورت می گیرد. از نظر اطمینان به تصمیمات خود، شاید تفاوت چندانی میان آنتیگونه و کرئون وجود نداشته باشد. هر دو خود را نماینده خوبی می دانند. بعضی از فیلسوفان آنتیگونه را تجسم مسیح می دانند، فرزند خدا. کسی که بعد از مرگ از مقبره خود خارج می شود و برای هزاران سال در میان ما زندگی می کند.
آیا کرئون را می توان اهریمن در نظر گرفت؟ سوال اساسی که می توان پرسید این است: آیا حکم صادر شده از جانب او را می توان نوعی شجاعت اجتماعی در نظر گرفت؟ آیا اقداماتی که او انجام می دهد از سر اختیار صورت می گیرد؟
کرئون در پایان نمایشنامه از اقدامات خود پشیمان می شود. این جا با یک مساله مهم مواجه شدم. من می دانم که کرئون مقاومت آنتیگونه را تحسین می کند و هم چنین می داند که آنتیگونه برای جایگاه او احترام قائل است. این جا با همان دوگانگی آشنای زندگی مواجه می شویم: دوگانگی میان کاری که دوست داریم انجام دهیم و کاری که در واقعیت انجام می دهیم، بین روشنگری و دیوانگی، خیال و توهم.
هم آوایان از نظر سوفوکل نماد جامعه هستند، افرادی که در حمایت های خود دچار تردید می شوند. ابتدا نسبت به شخص اول قدرت شک می کنند، سپس درباره قانونی عالی تر دچار تردید می شوند. از نظر هم آوایان آنتیگونه چیزی کم تر از یک انسان است. او دیگر وجود خارجی ندارد، به جایی خارج از این جهان مربوط است. این را می توان با اقلیت هایی مقایسه کرد که در راس قدرت آمریکا هیچ جایگاهی ندارند.
در پایان این تراژدی سوالی که به ذهن می رسد این است که در شرایطی که همه شخصیت ها فکر می کنند نماینده فرمان الهی هستند، منظور آن ها از خدا یا خدایان دقیقا چه نوع خدایی است. از نظر من کرئون نماینده قدرت دلبخواهی است، و توده سرکوب شده این حق الهی را دارند که در مورد او شک کرده، او را مورد پرسش قرار دهند و در نهایت پایین بکشند.
آزادی در نتیجه بحث و مجادله به وجود می آید. مخصوصا بحثی که باعث شود انسان به شناختی از خود و جامعه برسد. هدف از آزادی مبارزه با مقدر گرایی است، این که بپذیریم قرار نیست هر اتفاقی که در زندگی رخ داد را جزو مسیر زندگی از پیش مقدر شده خود بدانیم. شاید مردم بمیرند، ولی برای بقیه، زندگی هم چنان جریان دارد.
فرد باید زندگی کند. به منظور این که بخشی از این حیات پیوسته باشد باید در این جریان، حضوری فعال داشته باشد. زمانی که قوانین کشور در تعارض با عدالت قرار دارد، زمانی که حکومت مرکزی دیگر به عنوان دلسوز مردم عمل نمی کند، در این صورت اقداماتی که قدرت به آن ها برچسب جرم می زند، اقداماتی که ممکن است منجر به خشونت یا حتی انقلاب شوند، نه تنها منصفانه به نظر می آیند بلکه حتی ضروری هم خواهند بود. از نظر من آنتیگونه نشان دهنده این ایده آل پر کشمکش انقلابی است.
منابع:
literary yard
نقد روز
نقد گیثر استوارت بر نمایشنامۀ آنتیگونه اثر سوفوکل
مطالب بیشتر
- بالاخره این زندگی مال کیه؟ شرح صادقانۀ کنار رفتن نه کنار آمدن!
- نگاهی به «اثر پرتوهای گاما بر گلهای همیشه بهار ساکنین کره ماه» نوشتۀ پل زیندل
- تحلیل یکی از شاهکارهای ابزورد: استاد تاران
- چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟
- نوای اسرارآمیز نوشته اریک امانوئل اشمیت
نقد گیثر استوارت بر نمایشنامۀ آنتیگونه اثر سوفوکل
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»