تحلیل شعر
نقد «فروغ فرخزاد» بر شعرِ «نگاه کن» سرودهی «احمد شاملو»
محتوای شعر امروز، که مهمترین و اصلیترین جنبهی آن است، از یک عمق هوشیارانه تهی است. شاعر با کلمات و تصاویر بازی کودکانهای را آغاز کرده است. او حرفی برای گفتن ندارد و حاصل کارش حاوی پیامی نیست. مخلوق او به زن زیبای مردهای میماند که اگر پلکهایش را از هم بگشایند، در ته مردمکهایش جوشش و درخشش حیات جای خود را به خلأ و سکون بیانتهایی سپرده است و نگاهش بیانکنندهی هیچگونه اندیشهای نیست.
شعر امروز در گرایشهای خود به سوی مطالب و مسائل اجتماعی کمتر صمیمی و صادق بوده است. گویی میپندارد که برای تکمیل اوراق پروندهی خود احتیاج به اسنادی از این قبیل هم دارد. تنها در آثار نیما و دو تن دیگر از شعراست که دریافت و احساس عمیقی از وضع کنونی جامعه وجود دارد. وقتی شاعر منتقد ما به این شعر شاملو
سال بد
سال باد
سال اشک
سال شکّ
سال امیدهای دراز و استقامتهای کم
سالی که غرور گدایی کرد
سال درد، سال عزا…
خرده میگیرند و آن را «عاری از هر نوع زیبائی و فنی» میخوانند، انسان با بیانصافی بزرگی روبرو میشود. قصد من طرفداری از شخصی نیست و اغراض شخصیام را حقیرتر از آن میدانم که بر پسندها و قضاوتهایم حکومت کنند. من تنها به شعر میاندیشم و به نظر من این چند مصراع کوتاه، در عین سادگی، به شکل دردناکی بیانکنندهی ماهیت سالهای تاریکی هستند که بر ما گذشته است. شاملو در کلیهی آثار اجتماعی خود از زاویهی وسیعی مسائل مختلف را نگریسته است. او خفقان و تاریکی محیطش را در خون و گوشت کلماتش گنجانیده است. درد و حسش زیبا و انسانی است و گاهگاه شعرش تا حد یک اثر حماسی اوج میگیرد. در هر کلمه و هر مصراع شعر شاملو انسان با اندیشه و احساس تازه و در عین حال آشنایی برخورد میکند. کلمات، در عین خشونت و سختی بیان کنندهی مفاهیم و آرزوهای پاکی هستند.
در عمق شعر او کودکی با دل معصومش آفتاب و زندگی را آواز میدهد و فریادهای اعتراض و کینهاش یک نوع طلب و تمنای دردناک زیبایی و حقیقت است. تسلیم او از سر بیایمانی نیست. شکلی از انتظار و سکوت دارد و گویی در بطن خود اندیشهی فتح و فریاد را میپروراند. امید و خوشبینیاش از سادهلوحی تهی است و پنهانی به انسان میگوید که به هیچ چیز نمیتوان اعتماد کرد.
من هرگز با شاملو برخورد نزدیکی نداشتهام. اگرچه گاهگاه در اثر تسلیم شدن به یک خشم آنی در مورد او عقاید خاصی ابراز کردهام هرگز نتوانستهام که در تنهایی قلب خود شعر او را نستایم زیرا که در وجودم طنینی صادقانه دارد و از اندیشهای بارور و احساسی انسانی حکایت میکند.
منبع
فروغ جاودانه
به کوشش عبدالرضا جعفری
نشر تنویر
صص388-389
مطالب مرتبط
- شعر نگاه کن سرودهی شاملو
- شعر وهم سبز از فروغ فرخزاد
- نظر شاملو دربارهی فروغ
- نظر فروغ دربارهی شاملو
- نقد فروغ بر آخر شاهنامه اخوان ثالث
- آخر شاهنامه شعری از اخوان ثالث
- سرچشمه شعری از شاملو
- در خیابانهای سرد شب از فروغ فرخزاد
- شعر داروگ از نیما
- شعر مسافر از سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند