با ما همراه باشید

اخبار

انتشار مجموعه شعر «این‌بار می‌خواهم نیلوفر زرد به سینه‌ام بزنم» سرودۀ محمد عارفی‌فر

انتشار مجموعه شعر «این‌بار می‌خواهم نیلوفر زرد به سینه‌ام بزنم» سرودۀ محمد عارفی‌فر

اولین مجموعه شعر محمد عارفی‌فر به نام «این‌بار می‌خواهم نیلوفر زرد به سینه‌ام بزنم» به همت نشر آثار برتر منتشر شد. به همین مناسبت شاعر این مجموعه، یادداشتی در اختیار «کافه کاتارسیس» قرار داده است:

«پیشتر‌ها فکر می‌کردم شعر یعنی بافتن ریسمان ناپیدای آسمان به زمین، کشف‌های غیر منتظره‌ی گیج کننده، آکروبات تصاویر و رژه بردن مهارت‌های نمایشی و تحسین برانگیز در برابر مخاطب. مخاطبی که خیلی زود چیزهای شگفت‌انگیز و مُحیرالعقول برایش سرگرمی می‌شود و حتی امروز برای آنچه که تا دیروز در مقابلش هوار ذوق‌مرگی می‌کشیده، تره هم خرد نمی‌کند!

آن روزها گذشت و خودم با دست‌های خودم زندگی را آنطور که می‌توانستم لمس کردم. حالا دیگر گوشم بدهکار حرف‌های این دسته و آن دسته نیست.

این دسته که شعر را محل شعبده‌بازی‌های سرگرم کننده کرده‌اند و آن دسته که برهنه میان کوچه‌ها رهایش کرده‌اند تا از سرما بمیرد. این دسته که از آن دُکان ساخته‌اند و ماهی به دام نیانداخته‌ی رنج‌هاشان را در آن سرخ می‌کنند و التماسِ خلق بی نوا و گاه دشنام که: چرا نمی‌خرید؟! چرا نمی‌خورید ؟!

و آن دسته که آه وُ ناله‌های هنگام معاشقه‌هاشان را بر کاغذها ضبط می‌کنند تا مگر بعدها به خاطر بیاورند که کدامین آه برای کدامین ساعت از کدامین شب بوده است؟

حالا شعر برایم چیزی ورای این‌هاست. نه شعبده است وُ تردستی وُ محل کسب رضایت مشتری، و نه بلندگویی که انشایی را که می‌بایست در دبستان می‌خواندم، و زنگ خورد وُ نخواندم را برای مردم از همه جا بی‌خبر فریاد کنم.

حالا شعر برایم نه یک پنجره برای تکاندن خرده نان‌های شام دیشب به بیرون، بلکه مذهبی است که برای گروهی از انسان‌ها، تنها گزینه‌ی باقی مانده برای فهم نوعی دیگر از مجهولات این جهان است.

حالا شعر برایم نه یک دستمایه‌ی هنرمندانه برای عرض اندام و گرفتن دستخوش، که سوالی است که در ازای تحمل نوع دیگری از رنج‌ها می‌بایست دایما از جهان پرسیده شود تا مگر این دهان مُهر شده را روزی به حرف دربیاورد. و کمال شعر شاید در همین باشد که کار را تا آنجا پیش ببرد که خودش نیاز به وجود داشتن خودش را از میان بردارد.

مجموعه‌ی حاضر حاصل دو سالی ست (۹۶-۹۴) که در التهابی جانفرسا زیستم و بسیاری از نیرویم صرف در آن شد که متعادل باشم.»

نمونه‌ای از سروده‌هایِ او را با هم می‌خوانیم:

_ده_

 

حواصیل از ماهیان لذیذ می‌گوید

از این که چگونه اواخر تابستان

به سطح برکه‌های کم عمق می‌آیند

و پیغام‌هایی را

درون حباب‌هایی کوچک

به جانب ابرها می‌فرستند

 

باد خورَک* از بهار می‌گوید

از این که جریان کدام باد را باید بو کشیده باشی

تا رد پروانه‌های جوان‌تر را

در هوا بزنی

 

اما هیچ‌کدام مطلوب من نیست

من به ناودان‌ها علاقه دارم

و باران

که زیبایی‌ات را

شبیه به باز کردن یک چتر نارنجی

میانِ انبوهیِ رنگ‌های عزادار

در چشم می‌آورد

 

آه

تصور یک زیبایی

تا چقدر می‌تواند مرگ را معطل کند؟

 

دور از تو نیست

به ساعتی که عقربه‌های طلایی‌اش

بر هیچ دقیقه‌ای از تاریکی قرار نگیرد

فکر می‌کنم.

 

تصور یک ساعت

با عقربه‌هایی طلایی که شب را دور می‌زنند

تا چه اندازه از تنهایی را تخفیف می‌دهد؟

 

شبیه به وقتی که از درون لیوانی خالی نگاه می‌کنی

اشیا را می‌بینم

که در انتهای دالانی بلورین

از من دور می‌شوند

 

دلگیرم از نام‌های زنانه

هرچیزی را به آن‌ها بخوانند زیبا می‌شود

آیا نمی‌توانستند

مرگ را هم زیبا کنند؟

 

* نوعی پرستو

 

علاقه‌مندان می‌توانند این کتاب را  از سایت نبض هنر تهیه بفرمایند.

انتشار مجموعه شعر «این‌بار می‌خواهم نیلوفر زرد به سینه‌ام بزنم» سرودۀ محمد عارفی‌فر

مطالب بیشتر

1. عاشقانه‌ای از محمد عارفی‌فر با صدای او

2. صحاری؛ شعر و صدا: محمد عارفی فر

3. شعر کاک خسرو، سرودۀ الیاس علوی با صدای محمد عارفی‌فر

4. نمایشنامۀ رادیویی بر اساس داستان کوتاه خوشحالی نوشته آنتوان چخوف

 

برترین‌ها