تحلیل شعر
تا نبض خیسِ صبح
رویکرد نقد ما در خوانش این شعر سهراب سپهری «فرمالیستی» است و در آن از دو نظریهی «تمهید» و «کارکرد» استفاده میکنیم لذا ابتدا اندکی توضیح این اصطلاحات لازم است.
نظریهی فرمالیست بیشتر دغدغهی بوطیقا دارد تا تفسیر؛ و بیشتر به دست دادن تعمیمهای مفید دربارهی ادبیت میپردازد. یاکوبسن میگوید: موضوع علم ادبی، ادبیات نیست بلکه ادبیت است. عاملی که یک اثر مشخص را به یک اثر ادبی بدل میکند.درواقع فرمالیستها متن را تحلیل نمیکنند و چندان به محتوا اهمیت نمیدهند بلکه تمهیدات معینی را که در متن به کاررفته بررسی میکنند. فرمالیستها به فرم که شکل اثر است تمهید میگفتند و به محتوای اثر، ماده.
آنچه در «نظریهی تمهید» به آن تکیه میشود اصطلاح «آشناییزدایی» است. آشناییزدایی به دشواری زبان و طولانی کردن ادراک و دریافت رو دارد، تا دانستههای معمول جای خود را به فرآیند دریافت و تلاش ذهنی بسپارد. در نظریهی کارکرد اصطلاحی که با آن مواجهیم«هنجارگریزی»است.
هنجارگریزی ترفندی است که شاعر را از زبان خودکار و کلیشهای دور میسازد. استعارههای مدرن و همهی صناعات چشمگیر زبانی در فرآیند برجستهسازی قرار میگیرند. این اصطلاح را«موکاروفسکی» به تأثیر از«عنصر غالب» یاکوبسن مطرح کرد. بنابراین وقتی میخواهیم سهراب را با نقد فرمالیستی مطالعه کنیم قدم اول تعیین نظریههایی است که ما را پیش خواهند برد.
در شعر سهراب درتمام سطرها از برجستهسازی استفاده شده است. او پیاپی در مقابل زبانِ خودکار شده و «عبارات بدیهی» میایستد تا مخاطب را غافلگیر کند و از این طریق ضمن ایجاد ادبیت به التذاذ ادبی مخاطب میافزاید.
مثلا به این ترکیبها دقت کنید: عضلاتِ بهشت، پنجره بافتن،پریروزهای فکر،سقفی از تناسب گل، وسیع کردن عصر با دریچههای مکرر، کلماتی که زندگیشان وسط آب میگذرد، تلاطم میوه، رشتهی مرطوب خواب.
بنابراین در تمام سطرهای شعر سهراب زبان خودکار هدف قرار میگیرد و کلیشهزدایی میشود. اما با زبانِ نظریهی تمهید فقط اصطلاحات عوض میشود. از این منظر در تمام سطرهای شعر سهراب آشناییزدائی اتفاق میافتد. یعنی شاعر درپی سرودن سطرهایی است که فهم آن را دشوار و دیریاب میکند تا از این رهگذر مخاطب را به تلاش ذهنی وادارد. دراین سطرها میبینیم سهراب روابط و زاویههای دیدی میسازد که برای مخاطب غیرعادی است.
بر طبق آنچه یاکوبسن در شرح «عنصر غالب» مینویسد هر ترکیب یا تعبیری میتواند بر اثر کثرت استعمال تبدیل به زبان خودکار شود و کارکرد خود را از دست بدهد. مثلا بافتن پنجره اگر در زبان عادی شود، یا به جای ماهی استفاده از عبارت: کلماتی که زندگیشان وسط آب میگذشت مرسوم گردد، اینها از رده خارج میشوند و دیگر نقشی در ادبیت متن ندارند. همانطور که ملاحظه فرمودید در نقد ادبی با رویکرد فرمالیست صحبت از صناعات ادبی و تمهیداتی است که ادبیت یک متن را میسازد و محتوا موضوع بحث نیست.
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 ماه پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
پیرامونِ ادبیات کلاسیک3 هفته پیش
از «حکیم عمر خیام» چه میدانیم؟
-
تحلیل نقاشی4 هفته پیش
نگاهی به آثار نقاش بلژیکی: «جیمز انسور»