با ما همراه باشید

شاعران جهان

همه چیز دربارۀ سیلویا پلات همراه با اشعار و نوشته‌های او

همه چیز دربارۀ سیلویا پلات همراه با اشعار و نوشته‌های او

سیلویا پلات یا سیلویا پِلَت (به انگلیسی: Sylvia Plath) (زاده ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ – درگذشته ۱۱ فوریه ۱۹۶۳)، شاعر، رمان‌نویس، نویسندهٔ داستان‌های کوتاه، و مقاله‌نویس آمریکایی است.

وی بیشتر شهرت خویش را وام‌دار اشعارش است. علاوه بر اشعار، کتاب حباب شیشه که اثری شبه زندگینامه‌ای است که بر مبنای حیات خودش و کشمکش‌هایش با بیماری افسردگی، نوشته شده‌است نیز کتابی مشهور است.

سیلویا پلات

زندگی‌نامه

سیلویا پلات در ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ در بیمارستان رابینسون مموریال شهر بوستون ایالت ماساچوست به دنیا آمد. او اولین فرزند اوتو پلات و ارلیا پلات بود. پدرش در پانزده سالگی از قسمت شرقی آلمان که به راهروی لهستانی مشهور بود به آمریکا آمده بود و کرسی استادی زیست‌شناسی را در دانشگاه بوستون در اختیار داشت. مادرش از پدر و مادری اتریشی در بوستون زاده شد و هنگامی که دانشجوی فوق لیسانس ادبیات انگلیسی و آلمانی بود با اتو پلات آشنا شد و باهم ازدواج کردند. سیلویا پلات هشت ساله بود که پدرش – که بسیار ستایش‌اش می‌کرد – را از دست داد. او در کالج اسمیت به تحصیل پرداخت و با نمراتی درخشان از آنجا فارغ‌التحصیل شد.

او در سال (۱۹۵۳) وقتی مادرش به او اطلاع داد که در کلاس نویسندگی فرانک اوکانر پذیرفته نشده به شدت افسرده شد. در ماه اوت همان سال با بلعیدن ۵۰ قرص خواب برای اولین بار اقدام به خودکشی می‌کند ولی برادرش از آن اطلاع پیدا می‌کند و او را به بیمارستان منتقل می‌کند. در آن‌جا چند ماه تحت درمان و روان‌کاوی قرار داشت و تحت مداوا با شوک الکتریکی قرار گرفت. شرح وقایع این روزهای او بعدها دست مایهٔ تنها رمان او یعنی حباب شیشه قرار گرفتند.

در سال‌های بعد، او با استفاده از یک بورس تحصیلی به بریتانیا رفت. در دانشگاه کمبریج با تد هیوز شاعر بلندپایهٔ انگلیسی آشنا شد. ایشان در ژوئن سال (۱۹۵۶) ازدواج کردند.

اولین فرزند این زوج «فریدا»، در آوریل (۱۹۶۰) و دومین فرزندشان «نیکلاس»، در ژانویه (۱۹۶۲) به دنیا آمدند. در این دوران پلات تفاوت میان روشنفکر بودن، همسر بودن، و مادر بودن را درک می‌کند. وی در پاییز ۱۹۶۲ از تد هیوز جدا می‌شود.

سیلویا پلات سرانجام در فوریه ۱۹۶۳ با گاز خودکشی کرد. بسیاری از علاقه‌مندان سیلویا پلات، بی‌بندوباری تد هیوز را عامل از هم پاشیدگی روانی وی و خودکشی او می‌دانند و بارها عنوان هیوز را از روی سنگ قبر او کنده‌اند. ارلیا پلات می‌نویسد که او در ژوئن ۱۹۶۲ به دیدار سیلویا رفته‌است اما دریافته که کشمکش شدیدی میان دخترش و تد هیوز وجود دارد. او و دیگران این را به رابطه تد هیوز با زنی دیگر و ناتوانی سیلویا در خو گرفتن به این وضع نسبت می‌دادند.

بعد از مرگ پلات

روز پس از مرگ پلت، حکمی مبنی بر خودکشی او صادر شد. هیوز از هم پاشیده بود؛ آن‌ها شش ماه پیش از یکدیگر جدا شده بودند. او نامه‌ای به یکی از دوستان قدیمی پلت از دانشگاه اسمیت نوشت و گفت: “این پایان زندگی من است. بقیه آن حالت پس از مرگ را دارد.” سنگ قبر پلت در کلیسای محلی سینت توماس حاوی سنگ نوشته‌ای است که هیوز برای او انتخاب کرد: “حتی میان شعله‌های شدید آتش، می‌توان نیلوفر طلایی کاشت.” تذکره نویسان متعددی منبع این نوشته را به بهگود گیتا یا زمان بودایی قرن ۱۶ (سفر به باختر) نسبت داده‌اند.

بارها افرادی سنگ قبر را بخاطر عنوان «هیوز» مورد تخریب قرار داده‌اند تا تنها نام «سیلویا پلت» روی آن بماند. زمانی که در سال ۱۹۶۹، آسیا وویل، پارتنر هیوز، خود و دختر ۴سالشان را کشت، این عمل شدت گرفت. اما پس از هر تخریب، هیوز سنگ خراب شده را عوض می‌کرد. مرگ وویل منجر به این ادعا شد که هیوز با پلت و وویل رفتار توهین‌آمیزی داشته‌است. شاعر رادیکال و فمنیست، رابین مورگان، شعر «تفهیم اتهام» را منتشر کرد که در آن به وضوح هیوز را به جرم قتل پلت متهم می‌کرد. دیگر فمنیست‌ها تهدید کردند که به نام پلت، هیوز را خواهند کشت.

در سال ۱۹۸۹، زمانی که هیوز هم چنان زیر رگبار جامعه بود، در صفحه نامه‌های مجلات گاردین و ایندیپندنت مبارزه‌ای درگرفت. در ۲۰آوریل ۱۹۸۹، هیوز مقاله‌ای با عنوان «جایی که در آن سیلویا پلت باید به آرامش برسد» نوشت و گفت: «در سال‌های بعد از مرگ پلت، وقتی پژوهشگران به من نزدیک شدند، من تلاش کردم تا نگرانی به ظاهر جدی آن‌ها را برای حقیقت راجع به سیلویا پلت جدی بگیرم؛ ولی خیلی زود چیزی یادگرفتم. […] اگر بشدت تلاش می‌کردم تا دقیقاً ماجرا را برایشان تعریف کنم تا دست از خیالاتشان بردارند، کاملاً محکوم به تلاش برای سرکوب آزادی بیان می‌شدم. عموماً، تلاش من برای دوری از خیالات مربوط به پلت به عنوان اقدامی برای سرکوب آزادی بیان تلقی می‌شود […] نیاز به خیالات مربوط به سیلویا پلت بیش از نیاز به حقایق حس می‌شود. اینکه این مساله چطور موجب احترام به حقیقت زندگی او (و زندگی من) یا یاد و خاطره اش یا حتی سنت ادبی می‌شود، نمی‌دانم.»

در ۱۶ مارس ۲۰۰۹، نیکولا هیوز، پسر پلت و هیوز، بعد از مدتی افسردگی، خودش را در خانه‌اش در فربنکس آلاسکا دار زد.

آثار

از سیلویا پلات پنج مجموعه شعر مانده‌است:

بچه غول (۱۹۶۰)
کلوسوس و اشعار دیگر (۱۹۶۲)
غزال* (۱۹۶۵)
گذر از آب (۱۹۷۱)
درختان زمستانی (۱۹۷۲)
مجموعه اشعار (۱۹۸۱)

رمان‌ها

حباب شیشه* ‏ (این رمان اولین بار با نام مستعار ویکتوریا لوکاس در ژانویه (۱۹۶۳) و در انگلستان به چاپ رسید)
یادداشت‌های روزانه
سیلویا پلات از یازده سالگی تا هنگام مرگش به نوشتن یادداشت‌های روزانه‌اش ادامه داد. مجموعه‌ای از گزیدهٔ یادداشت‌های او که یادداشت‌های سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۲ را در بر می‌گیرد با مقدمه‌ای از تد هیوز و ویراستاری فرانسیس مک‌کالو ۱۹۸۲ به چاپ رسید. البته تد هیوز آخرین یادداشت‌های او را که مرحلهٔ آخر زندگی او را بازگو می‌کردند از بین برده‌است. او علت این کار را حمایت از فرزندانش عنوان کرده‌است.

این زندگی‌نامه خودنوشت اوست. بسیار کامل، پیچیده و دقیق. اینجاست که او می‌کوشد با خودش روراست باشد. در برابر صورت‌سازی از خود مقاومت می‌کند. سیلویا پلاتی که در اینجا می‌بینیم نزدیکترین فرد به چهرهٔ واقعی او در زندگی روزمره‌اش است. // تد هیوز

آنچه در دست دارید همچون زندگی‌نامه‌های معمولی فقط شرح زندگی نویسنده نیست. بلکه سرچشمه و منشأ غالب آثار اوست. برای نویسنده‌ای که کارش تا این حد بر جزئیات و ظرایف زندگینامه اش متمرکز است، روابط اهمیتی ویژه دارد. دفتر حاضر چیزی ارائه می‌دهد که از هر زندگینامهٔ خودنوشت مهم‌تر است. از میان این صفحات و عبارات دلنشین صدایی به گوش می‌رسد که مانند اشعار سیلویا پلات صادق و بی‌نظیر است.

«شهرت نمی‌تواند نادیده گرفته شود و هنگامی که از راه می‌رسد، تو همه خوشی‌هایت را فدای آن خواهی‌کرد حتی شوهر و زندگی‌ات را.»

Fame will come. Fame especially for you.

Fame cannot be avoided. And when it comes

You will have paid for it with your happiness,

Your husband and your life.

 

***

سیلویا پلات. حباب شیشه. ترجمهٔ گلی امامی. چاپ اول. تهران: نشر باغ نو، تابستان ۱۳۸۴. شابک ‎۹۶۴-۷۴۲۵-۲۹-۵.
[۳]
سرود مرغ آتش. سیلویا پلات. زندگی، شعرها و نقد آثار به همراه ترجمه اشعار. رقیه قنبرعلی زاده. نشر گل‌آذین. ۱۳۸۶
خاطرات سیلویا پلات. با مقدمه‌ای از تد هیوز. مهسا ملک مرزبان. نشر نی. چاپ دوم. ۱۳۸۶

(منبع: ویکی پدیا)

 

راز زندگی دردناک سیلویا پلات

نامه‌های دیده‌نشده‌ای از «سیلویا پلات» نشان می‌دهد این زن شاعر و همسر «تد هیوز»، قربانی خشونت خانگی بوده است.

به گزارش ایسنا، «گاردین» نوشت: مجموعه‌ای از نامه‌ها که «سیلویا پلات» برای دوست پزشک خود می‌نوشته و تاکنون دیده نشده بود، حاکی از آن است که این زن شاعر توسط همسر خود «تد هیوز» ـ دیگر شاعر برجسته قرن بیستم ـ کتک می‌خورده است.

«سیلویا پلات» که کتاب زندگی‌نامه «حباب شیشه‌» او شهرت فراوانی دارد، در این نامه‌ها مدعی شده «هیوز» دو روز پیش از این‌که او فرزند دومش را سقط کند، او را کتک زده و صریحا به او گفته که آرزوی مرگش را دارد. اظهارات تکان‌دهنده این چهره ادبی سرشناس از میان نامه‌های دیده‌نشده‌ او که به درمانگر خود می‌نوشته فاش شده است. «پلات» این نامه‌ها را از ۱۸ فوریه ۱۹۶۰ تا ۴ فوریه ۱۹۶۳ یعنی یک هفته پیش از مرگش، نوشته است.

این نویسنده آمریکایی که مدت زیادی را در انگلستان زندگی می‌کرد، از سن ۱۱ سالگی به نوشتن خاطراتش عادت داشت اما پس از مرگ، همسرش «هیوز» گفت که دفترهای خاطرات او گم شده است. «هیوز» همچنین مدعی شد که برای حمایت از فرزندان‌شان آخرین جلد دفتر خاطرات «پلات» را از بین برده است.

این نامه‌ها که تاکنون از چشم محققان و هواداران «پلات» پنهان بوده، در سال‌هایی که این زن شاعر برای درمان اختلال روانی خود نزد دکتر «راث بارن‌هاوس» می‌رفت، به نگارش درآمده است. «بارن‌هاوس» زمانی که «پلات» پس از اولین تلاش برای خودکشی در سال ۱۹۵۳ به آمریکا سفر کرده بود، پزشک درمانگر او بود. او حتی پس از این‌که دوره درمان «پلات» به اتمام رسید و این شاعر به انگلستان بازگشت، رابطه دوستانه خود را با او حفظ کرد. این دو نامه‌های محبت‌آمیز زیادی طی سال‌های بعدی برای یکدیگر می‌نوشتند و «پلات» در آن‌ها با صمیمیتی خاص، احوال خود را برای پزشکش بازگو می‌کرد.

مهم‌ترین این یادداشت‌ها، ۹ نامه‌ای است که «پلات» پس از آگاهی از خیانت همسرش در جولای ۱۹۶۲ نوشته است. این نامه‌ها بخشی از آرشیوی هستند که «هریت روزنشتاین» محقق فمینیست از هشت سال پس از مرگ «پلات» به منظور نگارش زندگی‌نامه‌ای ناتمام در دست دارد. در این آرشیو همچنین مجموعه‌ای از پرونده‌های پزشکی سال ۱۹۵۴ «پلات» و گزارش جلسات درمانی او با «بارن‌هاوس» نیز دیده می‌شود. یک فروشنده کتاب‌های عتیقه این آرشیو را به قیمت ۸۷۵ هزار دلار به فروش گذاشت.

جدا از توصیف‌های دردناک «پلات» از رنجی که بر اثر خیانت همسر می‌برده، این نامه‌ها دربردارنده رازی شوکه‌کننده از زندگی این دو چهره مشهور هستند. «پلات» در یکی از این نامه‌ها که در ۲۲ سپتامبر ۱۹۶۲ یعنی همان ماهی که این دو از هم جدا شدند نوشته شده، فاش کرد که «هیوز» اندکی پیش از سقط جنین او، او را کتک زده است. «سیلویا پلات» در چندین قطعه از شعرهایش به مسئله سقط جنین خود اشاره کرده است.

رابطه سرد این دو در یکی دیگر از نامه‌هایی که «پلات» برای «بارن‌هاوس» نوشته بود، نیز نمایان است. در این نامه که تاریخ آن ۲۱ اکتبر ۱۹۶۲ خورده، آمده است که «هیوز» مستقیما به همسرش گفته که ای کاش او مرده بود.

با این‌که «پلات» سابقه افسردگی و خودزنی داشت و در سال ۱۹۵۳ دست به خودکشی زد، تا مدتی پس از ازدواج خود با «هیوز»، از درگیری‌ها و اختلالات ذهنی خود با او حرفی نزد. نامه‌های دیده‌نشده «پلات» در زمانی نوشته شده‌اند که او با بیماری‌های روانی و مشکلات خانوادگی درگیر بوده است.

«تد هیوز» شاعر انگلیسی متولد یورک‌شایر با «پلات» زمانی آشنا شد که هر دو در دانشگاه کمبریج درس می‌خواندند. «هیوز» در آن زمان شاعری جاافتاده و شناخته‌شده بود. آن دو در یک مهمانی با هم آشنا شدند و پس از چهار ماه با هم ازدواج کردند. همکاری‌های فرهنگی و ادبی این دو چهره تا مدتی به خوبی ادامه یافت اما ازدواج آن‌ها سرانجام خوبی نداشت.

توجه محققانی که روی زندگی و کارهای «پلات» کار می‌کنند، زمانی به این آرشیو دیده‌نشده جلب شد که یک کتاب‌فروش آثار عتیقه مجموعه‌ای را از سوی «رزنشتاین» برای فروش آنلاین آگهی کرد. در حالی که «رزنشتاین» مدعی است «راث بارن‌هاوس» این نوشته‌ها را ۴۷ سال پیش به او داده، بنیاد «بارن‌هاوس» مدعی است این آرشیو به او تعلق دارد و بر همین اساس از این محقق شکایت کرده است.

«سیلویا پلات» شاعر، رمان‌نویس، نویسنده‌ داستان‌ کوتاه و مقاله‌نویس آمریکایی بود. او بیشتر شهرت خویش را وام‌دار شعرهایش است. کتاب «حباب شیشه» که زندگی‌نامه‌ او محسوب می‌شود و در آن به زندگی این شاعر و کشمکش‌هایش با بیماری افسردگی پرداخته شده، از دیگر آثار برجسته اوست. «کلوسوس و اشعار دیگر»، «غزال»، «گذر از آب» و «درختان زمستانی» از مجموعه شعرهای «پلات» هستند. ازدواج او با «تد هیوز» شاعر مطرح انگلیسی، سرنوشت شوم این پیوند، خیانت «هیوز» به «پلات» و خودکشی او همیشه از بحث‌های مورد علاقه زندگی‌نامه‌نویسان ادبی بوده است.

(منبع: ایسنا)

سیلویا پلات تد هیوز

اشعاری از سیلویا پلات

این اشعار در آخرین ماه عمر «سیلویا پلَت» با تب و تاب شدید سروده شد. این تمرکز شدید و خشونت‌آمیز بر روی خویشتن، منبع انرژی و پویایی آثار اوست. اساس کار پلت یک سنت ادبی آمریکایی است: نفْسی قهرمان در رویایی با زیبایی متعالی. اما با تجدیدنظری درخشان در این سنت، «خویشتن بزرگ و بالنده» را از یک قهرمان مرد به یک قهرمان زن تبدیل می‌کند. «سیویا پلت» در سال 1963 با گاز خودکشی کرد.

(منبع این توضیحات: وبلاگ سیناپس)

 

آینه

نقره‌ام، دقیقم، بی هیچ نقش پیشین.

هر چه می‌بینم بی‌درنگ می‌بلعم
همان‌گونه که هست، نیالوده به عشق یا نفرت.
بی‌رحم نیستم، فقط راستگو هستم –
چشمان خدایی کوچک، چهار گوشه.
اغلب به دیوار رو به رو می‌اندیشم.
صورتی‌ست و لکه‌دار.
آنقدر به آن نگاه کرده‌ام که فکر می‌کنم
پاره‌ی دل من است.
ولی پیدا و ناپیدا می‌شود.
صورت‌ها و تاریکی بارها ما را از هم جدا می‌کنند

حالا دریاچه‌ام.
زنی روبروی من خم شده‌ است،
برای شناختن خود سراپای مرا می‌کاود
آنگاه به شمع‌ها یا ماه، این دروغگویان، باز می‌گردد.
پشت او را می‌بینم و همان‌گونه که هست منعکس می‌کنم.
زن با اشک و تکان‌دادن دست پاداشم می‌دهد.
برای او اهمیت دارم. می‌آید و می‌رود.
این صورت اوست که هر صبح جانشین تاریکی می‌شود
در من دختری را غرق کرده‌ است،
و در من زنی سالخورده هر روز به جستجوی او
مثل ماهی هولناکی برمی‌خیزد.

لبه

این زن کامل شده‌ است.
بر تن بی جانش
لبخند توفیق نقش بسته‌ است
از طومار شب جامه‌ی بلندش
توهّم تقدیری یونانی جاری است.

پاهای برهنه‌ی او گویی می‌گویند:
تا اینجا آمده‌ایم، دیگر بس است.

هر کودک مرده دور خود پیچیده‌ است
ماری سپید
بر لب تنگ کوچکی از شیر
که اکنون خالی است

زن آن دو را به درون خود کشیده
همان گونه که گلبرگ‌ها در سیاهی شب بسته می‌شوند
هنگامی که باغ تیره می‌شود
و عطر از گلوی ژرف و زیبای گلِ شب جاری می‌شود

ماه هیچ چیز برای غمگین شدن ندارد
از سرپوش استخوانی خود خیره نگاه می‌کند
به این چیزها عادت کرده‌ است.
و سیاهی‌هایش پرسروصدا دامن‌کشان می‌گذرند.

(منبع: ترجمه ضیاء موحد/ مجلۀ ادبی زاویه)

آواز عاشقانهٔ دختر دیوانه

چشمانم را می‌بندم و تمام جهان می‌افتد و می‌میرد.
پلک‌هایم را می‌گشایم و همه‌چیز دوباره زاده می‌شود.
(خیال می‌کنم تو را درونِ ذهنم ساخته‌ام)
ستارگان، با جامهٔ آبی و سبز، بیرون می‌آیند و رقصِ والتس می‌کنند،
و سیاهی ستمگر، چهارنعل، به درون می‌تازد:
چشمانم را می‌بندم و تمام جهان می‌افتد و می‌میرد.
خواب دیدم تو مرا در بسترم افسون کردی
و مجنون‌وار برایم آواز خواندی و دیوانه‌وار مرا بوسیدی.
(خیال می‌کنم تو را درونِ ذهنم ساخته‌ام)
خداوند از آسمان به پائین می‌آید، آتش دوزخ محو می‌شود:
فرشتگان و یارانِ شیطان خارج می‌شوند:
چشمانم را می‌بندم و تمام جهان می‌افتد و می‌میرد.
خیال کردم تو بازگشتی از همان راهی که گفتی،
اما من پیر می‌شوم و نامت را فراموش می‌کنم.
(خیال می‌کنم تو را درونِ ذهنم ساخته‌ام)
باید به جای تو، عاشق مرغ توفان می‌شدم.
دست کم، وقتی بهار از راه می‌رسد، آن‌ها دوباره غرش می‌کنند.
چشمانم را می‌بندم و تمام جهان می‌افتد و می‌میرد.
(خیال می‌کنم تو را درونِ ذهنم ساخته‌ام)

(منبع: ویکی‌گفتاورد)

حباب شیشه سیلویا پلات

حباب شیشه

  • «به او گفتم که به جهنم معتقدم و گفتم که معدودی از مردم، مثل خودم، قبل از مرگ باید در جهنم زندگی کنند تا آنچه را بعد از مرگ اتفاق می‌افتاد جبران کنند، چون بعد از مرگ که دیگر به زندگی معتقد نبودند؛ و هر کس به هر چه معتقد بود بعد از مرگ به سرش می‌آمد.»
  • «اگر روزی یک صفحه هم می‌نوشتم آدم خوشبختی بودم. بعد فهمیدم اشکال چیست. من به تجربه نیاز داشتم. چطور می‌توانستم دربارهٔ زندگی بنویسم، در حالی که نه یک رابطهٔ عاشقانه داشتم و نه مرگ کسی را دیده بودم.»
  • «متوجه شدم که مردان متنفر از زن چگونه می‌توانستند زنها را تحت اختیار خود درآورند. اینان مثل خدایان آسیب‌ناپذیر و قدرتمند بودند. از عرش خود فرومی‌آمدند و بعد ناپدید می‌شدند. هیچ وقت نمی‌توانستی آنها را به چنگ بیاوری.»

بدون منبع

  • «من دیگر اهمیتی به پسرهای جذابِ پولدار که با کمرویی وارد اتاق نشیمن می‌شوند و با دختری که به‌نظرشان در لباس مهمانی خوب به‌نظر می‌آید بیرون می‌روند نمی‌دهم. می‌گفتم که می‌خواهم با آن‌ها بیرون بروم که افراد جدیدی را ملاقات کنم. از شما می‌پرسم، چه منطقی در این هست؟ کدام مردی که از وی خوشت می‌آید می‌تواند حقیقتاً تا ژرفای وجود یک دختر را به همان‌گونه که به خصوصیات فیزیکی آن دختر توجه دارد، ببیند؟ بنابراین چرا با مردهایی که نمی‌توان با آن‌ها صحبت کرد بیرون رفت؟ این‌طوری هیچ‌کسی که دلت می‌خواد ملاقات کنی را نخواهی دید. باید با این موضوع روبرو شوی: تا وقتی که خودت نباشی، نمی‌توانی برای مدتی طولانی با کسی بمانی. باید قادر به صحبت کردن باشی. کار سختی است. اما شب‌هایت را با یادگرفتن بگذران تا چیزی برای گفتن داشته باشی. چیزی که «مرد باهوشِ جذاب» خواستار گوش دادن به آن باشد.»
  • «مُردن، همانند هر چیز دیگری، یک هنر است. من به‌گونه‌ای استثنائی آن را خوب انجام می‌دم.»
  • «دستان من قبل از این‌که تو را بگیرند چه می‌کردند؟»
  • «وقتی که ما احساس می‌کنیم همه‌چیز را می‌خواهیم، احتمالاً به‌این دلیل است که به‌طور خطرناکی نزدیک به نخواستن هیچ‌چیز هستیم.»

(منبع: ویکی گفتاورد)

گالری نقاشی‌های سیلویا پلات

نمایشگاهی از طرح‌ها و نقاشی‌های سیلویا پلات با عنوان «یک زندگی: سیلویا پلات» در نمایشگاه ملی پرتره امریکا برگزار شده و تا پایان ماه جاری میلادی دایر است.

به نوشته‌ی مجله‌ی کری‌یترز، سیلویا پلات پیش از آن که به عنوان نویسنده مطرح شود یک نقاش بوده است. او قبل از این که تحت تاثیر معلمانش که به استعداد او در خلق کلمات پی برده بودند وارد عرصه نویسندگی شود در کالج اسمیت ثبت نام کرد به این امید که نقاشی را به طور حرفه‌‌ای دنبال کند.

پلات گرچه در طول سال‌های فعالیتش هرگز به عنوان هنرمند و نقاش شناخته نشد؛ اما هیچ گاه از علاقه‌اش به هنر و خلق تصویر دست نکشید.

حالا بعد از گذشت سال‌ها از مرگ سیلویا پلات نمایشگاهی از کارهای هنری او در گالری ملی نقاشی پرتره امریکا برگزار شده است.

نمایشگاه «یک زندگی: سیلویا پلات» مروری بر آثار گذشته‌ی این نویسنده است که نقاشی‌ها، نامه‌ها و پرتره‌های شخصی او را در طول دوران زندگی‌اش به نمایش گذاشته است.

عروسک‌های کاغذی دوران کودکی‌اش در کنار تکه‌هایی بریده از تصویر ایسن‌ هاور، سیاست‌مدار امریکایی به همراه دخترها و جت‌های جنگی یکی از این آثار است که در قالب کاردستی به نمایش گذاشته شده و علاقه او را به موضوع‌های سیاسی و ضدجنگ بودنش نشان می‌دهد.

یکی دیگر از آثار این مجموعه خودنگاره‌ای متاثر از سبک کوبیسم است که سیلویا پلات را در سال آخر دبیرستان به تصویر می‌کشد.

دوروتی ماس، رئیس نمایشگاه گفته است این نمایشگاه ما را با قدرت تجسم پلات با همه پیچیدگی‌ها و رموزش آشنا می‌کند.

او افزوده است «شیفتگی و علاقه سیلویا پلات به تصویر بخش مهمی‌ از هویت او بود.» پلات وقتی ۲۴ ساله بود در یکی از روزنامه‌ها نوشته بود «آنچه مرا می‌ترساند مرگ تخیل است.»

گذشته از کارهای هنری، وسایل شخصی پلات نیز که شامل یک گیره سر و یک ماشین تحریر است در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده است.

سیلویا پلات، شاعر و داستان‌نویس آمریکایی بود که بیشتر شهرت خود را وام‌دار شعرهایش بود. کتاب «حباب شیشه» که زندگی‌نامه‌ او محسوب می‌شود و در آن به زندگی این شاعر و کشمکش‌هایش با بیماری افسردگی پرداخته شده با ترجمه‌ی گلی امامی به فارسی برگردانده شده است.

ازدواج او با تد هیوز، شاعر انگلیسی و سرنوشت شوم این پیوند و همین‌طور خودکشی پلات از بحث‌های مورد علاقه زندگی‌نامه‌نویسان ادبی بوده است.

چندی پیش مجموعه‌ای از نامه‌ها که سیلویا پلات برای دوست پزشک خود می‌نوشته و تاکنون دیده نشده بود کشف شد و پرده از رازی در زندگی این دو چهره ادبی برداشت.

محتویات این نامه‌ها حاکی از آن بود که این زن شاعر توسط همسر خود کتک می‌خورده است. سیلویا پلات در این نامه‌ها مدعی شده هیوز دو روز پیش از این ‌که او فرزند دومش را سقط کند او را کتک زده و صریحا به او گفته که آرزوی مرگش را دارد.

کتاب‌های «خاطرات سیلویا پلات» اثر، فرانسیس مک کالو  ترجمه مهسا ملک مرزبان، «شب آخر با سیلویا پلات؛ مقالاتی در باب شعر و شاعری»  اثر فریده حسن‌زاده، «سرود مرغ آتش؛ سیلویا پلات، زندگی، شعرها و نقد آثار» ترجمه رقیه قنبر علی‌زاده‌ و منیژه عبداللهی، «گزیده شعر سیلویا پلات؛ دو زبانه انگلیسی – فارسی» ترجمه رقیه قنبرعلی‌زاده، «ترک گفتن: آخرین روزهای سیلویا پلات» اثر جیلیان بکر‌ ترجمه نغمه رضائی، «گزیده اشعار سیلویا پلات»  ترجمه سایر محمدی‌ و اسدالله امرائی، «شکارچی خرگوش» ترجمه محمدرحیم اخوت‌ و حمید فرازنده، «در کسوت ماه» ترجمه سعید سعیدپور، «جانی پنیک و انجیل رویاها» ترجمه محدثه گودرزنیا‌ و ثمین نبی‌پور  از آثار این شاعر و نویسنده مطرح قرن بیستم هست که به فارسی منتشر شده است.

(منبع: ایبنا)

کتاب‌های سیلویا پلات در ایران

خاطرات سیلویا پلات» اثر، فرانسیس مک کالو  ترجمه مهسا ملک مرزبان

خاطرات سیلویا پلات

 

شب آخر با سیلویا پلات؛ مقالاتی در باب شعر و شاعری» ترجمه فریده حسن‌زاده،

شب آخر با سیلویا پلات؛ مقالاتی در باب شعر و شاعری» اثر فریده حسن‌زاده،

 

سرود مرغ آتش؛ سیلویا پلات، زندگی، شعرها و نقد آثار» ترجمه رقیه قنبر علی‌زاده‌

سیلویا پلات

 

گزیده شعر سیلویا پلات؛ دو زبانه انگلیسی – فارسی»  ترجمه رقیه قنبرعلی‌زاده

سیلویا پلات

 

 

ترک گفتن: آخرین روزهای سیلویا پلات» اثر جیلیان بکر‌ ترجمه نغمه رضایی

سیلویا پلات

 

گزیده اشعار سیلویا پلات»  ترجمه سایر محمدی‌ و اسدالله امرائی،

سیلویا پلات

 

شکارچی خرگوش ترجمه محمدرحیم اخوت‌ و حمید فرازنده

سیلویا پلات

 

در کسوت ماه» ترجمه سعید سعیدپور،

سیلویا پلات

جانی پنیک و انجیل رویاها» ترجمه ثمین نبی‌پور

سیلویا پلات

 

تد هیوز: عاشقانه‌هایی برای سیلویا پلات

نامه های عاشقانۀ سیلویا پلات به تد هیوز

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها