تحلیل و نقد
«میخاییل باختین»: «داستایفسکی آفرینندۀ رمان چندآوایی»
«میخاییل باختین»: «داستایفسکی آفرینندۀ رمان چندآوایی»
در این کتاب کوشیدهایم تا اصالت داستایفسکی را در مقام نویسندهای نشان دهیم که شکلهای جدیدی از نگرش ادبی را عرضه کرده و به همین دلیل توانسته است جلوههای تازهای از انسان و زندگی او را ببیند و کشف کند. توجه ما بر نظرگاه ادبی جدیدی متمرکز شده است که به داستایفسکی امکان داد تا افق نگرش ادبی را گسترش بخشد و انسان را از زاویۀ دیگری از نگرشِ ادبی ملاحظه کند.
داستایفسکی، «خط مکالمه» را در سیر پیشرفت نثر ادبی اروپایی ادامه داده و نوع جدیدی از رمان را آفریده است: رمان چند آوایی. به نظر ما آفرینش رمان چندآوایی نه فقط در توسعۀ نثر ادبی رمانی_ یعنی تمام انواعی که در مدار رمان تحول مییابند_ بلکه به طور کلی در توسعۀ اندیشۀ ادبی بشر، پیشرفتی بس عظیم به حساب میآید و میتوان به روشنی تمام از اندیشۀ ادبی چندآوایی ویژهای سخن گفت که از چارچوب نوع رمان فراتر میرود. این اندیشه را میتوان در مورد آن جنبههایی از انسان به کار بست که کار ادبی صورت گرفته بر اساس اصول تکگویی، ممکن نیست به آنها دستیابی داشته باشد؛ در میان این جنبهها، آگاهی انسان اندیشهگر و عرصۀ مکالمه در دل این آگاهی، در ردیفِ نخست قرار دارند.
در حال حاضر رمان داستایفسکی شاید پرنفوذترین الگوی رمان در غرب است. انسان طرفدار ایدئولوژیهای بسیار متفاوت که غالباً دشمن سرسخت ایدئولوژی خود داستایفسکی هستند، از او در مقام نویسنده پیروی میکنند: آنان فریفته و تسلیمِ ارادۀ ادبی داستایفسکی و اصل جدید اندیشۀ ادبیای میشوند که او کشف کرده است.
اما آیا این گفته بدان معناست که رمان چندآوایی پس از اینکه کشف شد، شکلهای رمان استوار بر تکگویی را فرسوده و بیحاصل میداند و از میان برمیدارد؟ بدیهی است که نه. هیچگاه نوعِ ادبی جدیدی که زاده میشود، به نفی یا جایگزینی هیچیک از انواع موجود نمیپردازد. هر نوع ادبی جدید کاری جز تکمیل انواع قدیمی و گسترش حوزۀ انواع موجود انجام نمیدهد. در واقع هر نوعی حوزۀ هستی ممتاز خود را دارد و در آن حوزه، جایگزینناپذیر است.
به همین سبب پیدایش رمانِ چندآوایی، فرایند پیشرفت شکلهای رمان استوار بر تکگویی (رمان زندگینامهای، تاریخی، رمان آداب و رسوم، رمان حماسه و مانند آنها) را به هیچوجه قطع یا محدود نمیکند، زیرا آنها عرصههایی از هستی انسان و طبیعت که به شکلهای پژوهشی ادبی عینی و فرجامآفرین _ یعنی شکلهای استوار بر تکگویی_ نیاز دارند، همیشه حفظ میشوند و گسترش مییابند. اما یک بار دیگر تکرار میکنیم که شیوۀ ادبی استوار بر تکگویی نمیتواند به تمامی ژرفا و ویژگیهای آگاهی انسانِ اندیشهگر و عرصۀ مکالمه در دل این آگاهی راه بیابد. این دو عرصه برای اولین بار در رمان چندآوایی داستایفسکی، موضوع بازنمایی حقیقتاً ادبی شدهاند.
بنابراین نوع ادبی جدید، به حذف یا جایگزینی انواع قدیمی نمیپردازد، بلکه هر نوع ادبی اساسی و مهم، پس از پیدایش، بر تمام دایرۀ انواع قدیمی تأثیر میگذارد: به عبارت دیگر، نوع جدید، انواع قدیمی را آگاهتر میسازد؛ آنها را وامیدارد تا به امکانات و محدودیتهای خود، آگاهی بیشتری پیدا کنند، یعنی سادگی خود را پشت سر بگذارند. به عنوان مثال، رمان در مقام نوع جدید، بر تمام انواع ادبی قدیمی ( داستان، شعر، نمایش، تغزل) چنین تأثیری گذاشت. افزون بر این، نوع جدید ممکن است تأثیری مساعد نیز بر انواع قدیمی داشته باشد؛ البته میزان چنین تأثیری به ماهیت خود انواع قدیمی بستگی دارد. به عنوان مثال میتوان از گونهای «رمانوار سازیِ» انواع قدیمی در دوران شکوفایی رمان سخن گفت. تأثیر انواع جدید بر انواع قدیم، در بیشتر موارد به نوشدگی و غنای آنها یاری میرساند (البته به شرطی که انواع قدیمی به «مرگ طبیعی» از بین نروند.» این امر در مورد رمان چندآوایی نیز صادق است. روی زمینۀ شکل گرفته از آثار داستایفسکی، شماری از شکلهای قدیمی ادبیات استوار بر تکگویی، سطحی و ابتدایی نمودار شدند. از این نظر، تأثیر رمان چندآوایی داستایفسکی بر شکلهای استوار بر تکگویی، بسیار ثمربخش است.
رمان چندآوایی، الزامات جدیدی را بر اندیشۀ زیباییشناختی تحمیل میکند. این اندیشه که از شکلهای نگرش ادبی استوار بر تکگویی تغذیه کرده و سخت انباشته از آنهاست، این شکلها را به صورت پدیدهای مطلق درآورده و محدودیتهایشان را ندیده است.
به همین سبب امروزه نیز هنوز شاهد گرایشی بسیار نیرومند به تبدیل رمانهای داستایفسکی به تکگویی هستیم. این گرایش از جمله در موارد زیر جلوهگر میشود: هنگامی که میخواهیم در بررسی آثار، به تعریفهای تمام و کمال و نهایی دربارۀ قهرمانان برسیم، یا به اجبار، اندیشۀ خاصی را بیابیم که به تکگویی نویسنده مربوط میشود، یا همهجا در جستجوی شباهتی سطحی با زندگی باشیم و مانند آنها. بدین ترتیب، ناتمامی بنیادین و گشودگی دنیای امروز داستایفسکی در مکالمه، یا به عبارت دیگر، اساس دنیای ادبی او، نادیده گرفته یا انکار میشود.
آگاهی علمی انسان معاصر آموخته است که در اوضاع پیچیدۀ «دنیایی محتمل و ممکن» به پیش برود، از هیچگونه «تعینناپذیری» آشفته نگردد، و احتمالات و تعینناپذیریها را در نظر بگیرد و محاسبه کند. این آگاهی از مدتها پیش به دنیای اینشتاین و به چندگانگی نظامهای محاسبۀ وی و … خوگرفته است. اما در عرصۀ پژوهش ادبی گاهی همچنان، ناهنجارترین و ابتداییترین تعین خواسته میشود که البته ممکن نیست درست باشد.
دیگر وقت آن رسیده است که عادات تکگویی را کنار بگذاریم و با سپهر جدیدی که داستایفسکی کشف کرده، خو بگیریم و الگوی ادبیای از جهان را راهنما قرار دهیم که بینهایت پیچیدهتر است: الگوی ادبی رمان چندآوایی که داستایفسکی آفرینندۀ آن بود.
«میخاییل باختین»: «داستایفسکی آفرینندۀ رمان چندآوایی»
منبع
درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات
گزیده و ترجمۀ محمدجعفر پوینده
نشر نقش جهان
صص486-484
مطالب دیگر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند