با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

جیمز جویس و آخرین شعرش

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

پیرایه یغمایی: در مجموعه‌ی اشعار جیمز جویس که در 1995 چاپ شد (2)، در پایان کتاب به شعری به نام Ecce Puer برمی‌خوریم که با فاصله‌ی زمان قابل توجهی از شعرهای دیگر جویس سروده شده و تاریخ 1933 را بر پیشانی خود دارد و ظاهرا ً آخرین شعر اوست. آنچه از مضمون و نیز تاریخ شعر بر می‌آید، این است که جیمز جویس این شعر را در پنجاه سالگی و در زمانی سروده که با دو احساس متفاوت ِ اندوه و شادی دست به گریبان بوده؛ اندوه مرگ پدر در 29 دسامبر 1931  و شادمانی تولد اولین نوه‌ی پسری‌اش ( پسر جورجو ) در 15 فوریه 1932 .

نام این شعر لاتین است به معنای “بنگر پسر را!” یا “اینک پسر !” این نامگذاری گو اینکه توجه خاص جویس را به  موضوع نشان می‌دهد دارد اما به‌گونه‌ای نامریی اشاره‌ای به “Ecce Homo = بنگر انسان را! / اینک انسان !” دارد که در شرح آلام مسیح، توسط فرمانده رومی به هنگام کشاندن مسیح به نزد یهودیان گفته شده.

شعر Ecce Puer  هم مانند دیگر کارهای جویس دارای اشاره‌های رازآمیز است و در هاله‌ای از نکات مبهم تلخ و شیرین پیچیده شده  به‌طوری‌که حتا خود جویس گفته است که ابهامات و معماهائی که در این شعر گنجانیده، باعث خواهد شد که استادان و معلمان قرن‌های متمادی سرگرم بحث و گفتگو برای دریافت منظور او باشند و این تنها راهی است که فناناپذیر شدن گوینده را تضمین می‌کند.(3)

این شعر به صورت چهارپاره سروده شده و دارای وزن و قافیه است و از چهار بند حاصل آمده که در هر پاره قافیه در مصراع دوم و چهارم وجود دارد چنانکه کلمات born وtorn  در بند اول/ lies وeyes در بند دوم/ glass و pass در بند سوم /gone و son در آخرین بند هم‌قافیه هستند.

دو بند اول این شعر با اینکه تولد کودکی را نوید می‌دهد و باید دارای درونمایه‌ای شادمانه باشد؛ اما ندارد و سرشار از اندوهی است که در پشت شعر پنهان است. این اندوه وجود خود را از همان خط نخستین در شعر با عبارت ” گذشته‌ی تاریک ” اعلام می‌کند چرا که روح شفاف کودک که متعلق به آینده‌ای روشن است، به گذشته‌ی تاریک گره خورده: ” از گذشته‌ی تاریک کودکی زاده شد “و مسلما ً اشاره‌ی جویس در باره‌ی استحاله‌ی دو زمان- آینده و گذشته- چه در نوشته‌ها و چه در شعرهایش – بی‌نشانه‌ای نیست.

شاید او از همان دو خط اول دارد با ایما و اشاره اندیشه‌های فلسفی خود را درباره “زمان” با خواننده در میان می‌گذارد و بنابراین می‌خواهد خواننده‌ی خود را در همان جمله‌ی اول وادار به درنگ و اندیشه کند. جمله‌ای که بعد از آن می‌آید، تأکیدی است بر جمله‌ی قبلی، زیرا اگرچه آمدن یک شخصیت تازه شادی‌آور است، اما باعث می‌شود که خلوص اندوهی که در قلب شاعر وجود داشته برهم بریزد. در اینجا دیگر قلب جویس به تمامی نه به اندوه تعلق دارد و نه به شادی؛ بلکه دو پاره شده و این شکافتگی در روح شعر هم تضاد بوجود آورده و شعر را در میان دو قطب اندوه و شادی سرگردان کرده و صد البته که خواننده هم به همراه شعر از این قطب به آن قطب می‌رود و تکلیف خودش را نمی‌داند و این یکی از شگردهای جویس است که در دسترس نباشد و خواننده را زود به مقصد نرساند.

بند دوم حالت نیایش دارد، اما این نیایش با واژگان may و unclose حالت قاطعانه‌ی خود را را از دست می‌دهد. هر چند سراینده می‌خواهد این امیدواری را به خواننده القا کند که “که چشمانش به روی عشق و گذشت باز شود ” اما خواننده در پشت این معنی چهره‌ی دیگری را در می‌یابد که بدین قطعیت نیست و آن این است: “مگر اینکه عشق و گذشت چشمان بسته‌اش را بگشاید ” و بدیهی است که حالت مردد این نیایش – هر چند هم که خفیف باشد –  بر ذهن خواننده اثر می‌گذارد و واژه (living = زنده ) که تأکیدی است برای آن که در گهواره دراز کشیده زنده است و نه مُرده، این تردید را محکم‌تر می‌کند و این شک را در او بوجود می‌آورد که گویی جویس آن دو تن ( پدر و نوه‌اش) را یگانه دیده است و از این روست که می‌خواهد با واژگانی از این دست حتا به خودش هم تأکید کند آنکه در گهواره خوابیده زنده است و نوه‌ی اوست.

کلمه‌ی کلیدی بند سوم کلمه‌ی glass است که در اینجا در حُکم hourglass به کار رفته و به معنای ساعت شنی است. ساعت شنی که در فارسی به آن ساعت ماسه‌ای هم می‌گویند، ابزاری است که در قدیم با آن ” وقت” را اندازه می‌گرفتند و آن عبارت از دو شیشه‌ی گلابی شکل ( = مخروطی) چسبیده به هم بود که میان آن دو راه باریکی وجود داشت. در یکی از شیشه‌ها ریگ یا ماسه می‌ریختند که در مدت زمان معینی ریگ‌ها ازشیشه‌ی بالایی به شیشه‌ی پایینی می‌ریخت و خالی می‌شد. آن‌گاه شیشه را وارونه می‌کردند. این ساعت در قرون وسطی در یونان و رم قدیم بسیار معمول بود و گاهی از آن برای تعیین زمان سخنرانی ناطقان استفاده می‌کردند.(4)

 در این بند جیمز جویس کل زمان را در قالب بسیار کوچکی آورده و این قالب همان یک ساعتی است که شن از مخروط بالایی به مخروط پایینی سرازیر می‌شود. در این تصویر، شنی که در پایین قرار می‌گیرد نمودار زمان ” گذشته” و شنی که در بالای ساعت است، نمودار زمان ” آینده” می‌باشد یا به عبارت دیگر شنی که در پایین قرار دارد، نمودار پدر او ست که در گذشته است و شنی که در مخروط بالایی است، نمودار نوه‌ی اوست که در آینده است و این دو اگر چه جدا از هم زندگی می‌کنند اما زندگی شان به یکدیگر متصل است و زمان، وجودشان را در هم مستحیل می‌کند.

بدیهی است وقتی که ساعت وارونه می‌شود، شن ِ درون آن عوض نمی‌شود، شن همان شن است فقط موقعیت ساعت تغییر می‌کند. ( این بدان معناست که زمان همیشه همان زمان است، آنچه هم که در زمان است، همان است فقط تغییر کرده و به صورتی دیگر خود را عرضه می‌کند). باید گفت که جویس زمانی در اندیشه‌های فلسفی جوردانو برونو ( 1600- 1548 ) فیلسوف و اندیشمند ایتالیایی تعمق بسیار می‌کرده و طرح این اندیشه از ابتدا توسط جوردانو برونو بوده چنانکه او (برونو) در جایی می‌گوید:

زمان هر چیزی را می‌گیرد و باز پس می‌دهد. همه چیز تغییر می‌کند ، اما هیچ‌چیز از بین نمی‌رود” (5)

 بند پایانی شعر، “آه پدر، رها کن، پسرت را ببخش!”(6) بازتاب بخشی از آخرین کلمات مسیح بر روی صلیب تأکیدی بر ارتباط شعر با کتاب مقدس است. به روایتی گفته شده که جویس در آخرین ماه‌هایی که پدرش زنده بوده، به او بی‌اعتنایی بسیار کرده و حتا خواست پدرش را برای اینکه به دیدارش برود، نادیده گرفته (7)، بنابراین در این حالت هیجان‌زدگی، به خاطرشادمانی از تولد نوه‌اش که در عین‌حال همزمان و مترادف با  بی‌توجهی‌های قبلی و کم گرفتن غم ِ مرگ اوست، از پدر خود طلب بخشش می‌کند.

پانویس‌ها:

1 –  Ecce Puer که در لاتین “اِچه پو اِر” تلفظ می‌شود می‌تواند به صورت‌های ببین پسر را ، بنگر پسر را یا به زبان فاخرتر ” اینک پسر” معنی شود. (اِچه در لاتین اصلا ًمعنای”بفرما” و تلویحا ً به معنای ببین، توجه کن، نگاه کن است). در مورد نامگذاری این شعر دو نظریه داده شده.عده‌ای براین باورند که این نام از روی انجیل و براساس اشاره‌ای به “Ecce Homo ” ببینید، انسان است! ” یا ” اینک انسان ! ” دارد که در شرح آلام مسیح، توسط فرمانده رومی به هنگام کشاندن مسیح به نزد یهودیان گفته شده. (چنان که درانجیل یوحنا باب نوزدهم آمده پس پیلاطس عیسی را گرفته تازیانه زد/ و لشکریان تاجی از خار بافته بر سرش گذاردند و جامه‌ی ارغوانی بدو پوشاندند/ و می گفتند سلام ای پادشاه یهود و طپانچه بدو می‌زدند/ پیلاطس بیرون آمده به ایشان گفت اینک او را نزد شما بیرون آوردم تا بدانید که در او هیچ عیبی نیافتم/ آنگاه عیسی با تاجی از خار و لباس ارغوانی بیرون آمد/ پیلاطس بدیشان گفت: اینک پسر انسان! *)

اما عده ای دیگر این جمله را به معجزه‌ی الیاس پیامبر نسبت می‌دهند که کودک مرده‌ای را زنده گردانید و آن‌گاه به مادر طفل گفت Ecce Pue ” ببین پسر را “.  توضیحات بیشتر در مورد این نظر را می‌توان در پانویس ترجمه‌ی خانم جمیله‌ی وام‌بخش یافت.

2 – مجموعه‌ی شعرهای جیمز جویسThe Works of James Joyce ) ) با مقدمه‌ی Patrick Gillespie ، انتشارات Wordsworth در سال 1995

3- “I’ve put in so many enigmas and puzzles that it will keep the professors busy for centuries arguing over what I meant, and that’s the only way of insuring one’s immortality.”    –

4 – ترکیب “ساعت شیشه‌ای” به صورت نمادین در شعر و ادب فارسی راه یافته برای نمونه:

کاین جهان همچو شیشه‌ی ساعت / ساعتی زیر و ساعتی زبر است ( تذکره‌ی گلشن صبح، ص56)

مشتی ز خاک پای تو یابند اگر دو چشم/ عمری به هم چو شیشه‌ی ساعت به هم دهند ( یحیی کاشی )

 Hourglas : Mortality and the relentless passing of time./ The hourglass often appears in devotional still lifes to illustrate the brevity of human life, and is an attribute of Father Time and some times of Death./ It can also borrow the symbolism of two triangles, one inverted, symbolizing the cycles of creation and destruction ( the shape of Shiva’s drum in Indian art)./ Dictionary Of symbols : jack Tresidder

5 – Time takes and gives back all things ; everything changes , nothing is destroyed.

 جوردانو برونو  Giordano Bruno در 1548 در شهر نولا(Nola) در نزدیکی ناپل ایتالیا زاده شد. وی که یکی از نمایندگان بزرگ نواندیشی است، از همان جوانی اندیشه‌ای بی‌باک داشت و از این رو همواره هدف انتقاد و سرزنش و دشمنی کشیشان قرار می‌گرفت چنانکه به هر جا که می‌رفت، پس از چندی به الحاد متهم می‌شد از این رو این”فیلسوف سرگردان” – نامی که بر او نهاده بودند-  تقریباً همه‌ی زندگانی خود را به دربه دری گذرانید. سرانجام کلیسا که نمی‌توانست نواندیشی‌های او را دوام بیاورد، وی را به مرگ محکوم کرد و بدین‌سان روز 19 فوریه 1600 او را که هرگز از عقایدش توبه نکرد، زنده زنده در آتش سوزاندند. به‌گونه‌ای می‌توان برونو را نخستین کسی دانست که به قانون نسبیت اشاره کرده است. ( با استفاده از مقاله‌ی سارا کرمی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد پیشوا ).

6 – Father Why have you forsaken me?/ Father, forgive them , because they don’t know what they do.

7 – He was guilt ridden for not having responded to his father’s request for him to visit Ireland before the old man died.( The poems of James Joyce – IRISHOP.com)

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

اینک کودک! 

برگردان شعر به شعر از پیرایه یغمایی

 

از افق‌های رفته‌ی تاریک

کودکی زاده می‌شود این دم

قلبم از شادمانی و اندوه

می‌شود پاره، می دَرَد از هم

 

در دل گاهواره‌اش آرام

کودک، آن جان زنده، خوابیده

مگر عشق و محبت و ایثار

بگشاید به روی او دیده

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

در نفس‌های تازه و زنده

شیشه‌ی عمر او پدید شود

او نبوده‌ست و آه … اکنون هست

تا زمانی که ناپدید شود

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

پدری پیر رفته از دنیا

کودکی نو غنوده بر جایش

ای پدر آخرین سخن این است:

شادی‌ام را به من ببخش … ببخش!

 

        Ecce Puer 

            James Joyce

        Of the dark past|

        A child is born;

        With joy and grief

        My heart is torn.

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

        Calm in his cradle

        The living lies.

        May love and mercy

        Unclose his eyes!

 

        Young life is breathed

        On the glass;

        The world that was not

        Comes to pass.

 

        A child is sleeping:

        An old man gone.

        O, father forsaken,

        Forgive your son! 

 

مطالب بیشتر

  1. دربارۀ سبک جیمز جویس و کتاب عجیب اولیس
  2. نگاهی به کتاب اولیس اثر جیمز جویس
  3. آشنایی با جیمز جویس
  4. خلاصۀ داستان کوتاه «عربی» نوشته جیمز جویس

 

پیرایه یغمایی: جیمز جویس و آخرین شعرش

 

 

1 دیدگاه

1 دیدگاه

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها