اخبار
انتشار مجموعه شعر نیماییِ «ریرا» سرودۀ لادن خدابنده
انتشار مجموعه شعر نیماییِ «ریرا» سرودۀ لادن خدابنده
در این روزها که اوضاع شعر حقیقتا وخیم است و نشرهای بزرگ و معتبر انتشار مجموعه شعر را متوقف کردهاند، گاه شعرهایی متولد میشوند که ارزش خواندن و معرفی کردن دارند. «ریرا» سرودۀ «لادن خدابنده» یکی از این مجموعههاست که تجربههایِ تازهای را در قالب شعر نیمایی عرضه کرده است. شعرهای این دفتر، مدرن از نظر محتوا و از نظر فرم پایبند به موسیقی است. با هم نمونههایی را از این مجموعه میخوانیم:
1. به کودکی که زاده شد
به کودکی که زاده شد
کسی نگفت از هویتی که ناشناس، استفاده شد
کسی نگفت از زنی که تخمکش*
به نرخ عرف، سود- استفاده شد
درونِ شیشهای
به مردِ دیگران، فروش رفت
داده شد
و حکم شرعیاش
به احتمالِ صیغهای
به ارث، ساده شد
….
به کودکی که زاده شد
کسی نگفت از جهانِ سَرسَری
از انتظارِ کودکانِ یک پدر- دو مادری
از احتمال ازدواجهای غیرعمدِ خواهر و برادری
…
تو هم نگو
فقط بگو
که مادرش ژنیست ناشناخته
زنی به نام یاخته
* اشاره به خرید و فروش تخمک اهدایی زنان در ایران و مشکلات احتمالی مربوط به اختلاط ژنها و نیز مسائل مربوط به ارث و نسب به دلیل اهداء چندبارۀ تخمک توسط یک فرد به افراد مختلف
2. مطمئنی زیر چتر مشکی یک مرد، زن باشی؟
مطمئنّی زیرِ چترِ مشکیِ یک مرد، زن باشی؟
مطمئنّی باز، من باشی؟
تو
زنی که زیرِ باران خیس میشد نیستی
میروی؟ میایستی؟
…
چادرش را رویِ شعر تازهاش سَر کرد
داشت نوک میزد به چترِ مرد یا چادر_ شبِ زن، عشق
– پیشِ پا افتاده، باران داشت میبارید-
کفشهای زن گِلی میشد
و همین که خانه برمیگشت
پاچۀ شلوار خود را باز هم میشُست
چتر را میبست و میخوابید
مثلِ یک رنگینکمان، دیگر نمیتابید
…
انتشار مجموعه شعر نیماییِ «ریرا» سرودۀ لادن خدابنده
3. درونم حرفهایی هست
درونم حرفهایی هست
درونم حرفهایی هست، دارد میشود تخمیر
کمی که مایه بگذارم
اگر ساکت بمانم
فُرم میبندد، به شعری میشود تبدیل
…
همانند تو که کم کم نگاهت در نگاهم میشود تبخیر
و شعرم میشود در چشمهایت تجزیه تحلیل
و در من میشود حسّی بلاتفسیر یا تخدیر
همانند خدا که چیزهایی مینویسد میشود تقدیر
تو را انگار جایی دیده باشم میشوی تعبیر
تو آن پیغمبری، امّا ظهورِ مذهبش را کرده با من دیر!
چنان پاییز، مِهرت نیز دلتنگیش دامنگیر
به تنهایی خرابم کردهای تا حدِّ ناتعمیر
تو را دارم تحمل میکنم چون درد
چون تقصیر
…
نباید از تو بنویسم
خدا هم تازگیها
صبح تا شب
میدهد هِی گیر
درونم حرفهایی هست…
4. مثل یک وکیل
مثل یک وکیل
یک وکیلِ خوبِ خانوادگی
از همان وکیلها که داشتند بچههای پولدارِ فیلمهای خارجی
من ولی نداشتم
خواستم از او وکیلِ من شود
با تخیّلی خصوصی و تفاهمی عجیب-
او قبول کرد خواهشِ مرا، به سادگی
…
سختم است گفتنش
این که با کدام اتفاق یا چطور
بعد چند رفت و آمد، عضو خانواده شد
این که من هنوز هم کنارِ او
هرچه میکُند دلم
راحتم
حس نمیکنم که یک موکلّم
گرچه بعدها که نوجوان شدم
بعد چند جلد، خوابِ مذهبی
چند چُرت، خیر و شر-
بعد از این که آدمی- مُفَسّری- برای خود شدم
قبل از اوّلین سکوتِ علمیاش، در آن دفاع سخت
قبل از آن که برخلافِ هر لُغَت
نام او برایِ من شود “فقط”
بعد دادگاه، طیِّ راه
داشتیم بارها و بارها بگو مگو
برگه برگه، پشت و رو
حرفهای حاضرم همیشه بود علیهِ غیبِ او
…
او وکیل ماهری است
کهنهکار و منطقی است
بیخودی به هیچکس کُمک نمیکند
_به هیچکس_
هیچ وقت هم نبود و نیست، کامل عهدهدارِ من
گاه بیتفاوت است
-بوده کارها که کار هم نداشته به کارِ من-
گاه حس نکردهام که هست
بعد دیدهام که ایستاده بوده مثل مادرم کنارِ من
حُسنش این که با وجودِ بارها و بارها و بارها و بارها
سوءظن
با وجود این که زشت بوده کارِ من
بعدِ حرفهایِ ساکتش
با من از همیشه خوبتر شده روابطش
او همیشه گوش میکند به حرفِ من
گرچه احتیاج نیست دردِ دل کنم
دردِ دل که میکنم
حرف پیشِ این و آن نمیبرد
حسِّ او مسکنی قوی ست
مبتلا که میشوی
درد عشق و اعتیاد وُ درد طَرد و تَرک
با تو نیست
گاه فکر میکنم که او به ظنِّ من
یارِ من – به قول مولویست
من فقط برایِ او منم
گرچه من نمیشناسمش که کیست
…
مثلِ یک وکیل خوب
وقتهایِ خاص میدهد به من، به تازگی
شخصی است دیگر آن خدایِ خانوادگی
منبع
ریرا
لادن خدابنده
نشر فصل پنجم
مطالب بیشتر
1. گنجشکی از من میپرد سرودۀ لادن خدابنده
2. برای آشتی؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی
3. هژمونی؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی
4. با برادران کارامازوف؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی
5. بنبست؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…