با ما همراه باشید

اختصاصی کافه کاتارسیس

شعری از مجموعۀ سماع در سنگستان سرودۀ آیدا گلنسایی

شعری از مجموعۀ سماع در سنگستان سرودۀ آیدا گلن

برای آشتی

 

صدایت

 پاسیویی پر از کاکتوس‌های رنگی‌‌ست

ریسمانی که سرِ آن می‌رسد

به بی‌فکریِ بادبادک‌ها

صدایت پنجره‌ای گشوده است

بر ازدحام زرافه‌هایی که مرگ را

برگ به برگ می‌جوند

 

ساده کرده‌ای تخته‌سنگ‌ها را

تا سطح عبور رود

و تسکینی هستی

برای اعصاب خط‌خطی نقاشی‌ها

سوقم می‌دهی

به صمیمیتی که در شکستن قواعد است

مثلاً این‌که پاییز را زنی ببینم زردپوش

که می‌رود به مهمانیِ درخت

 

وقتی نیستی، گویی

 گویِ پیشگویم را گم کرده‌ام

 

برای آشتی پیشقدم می‌شوم

کال است تاریکی بدون ماه

و عشق تنها اقلیمِ حاصلخیز جهان است

 

هرچند ننشستم سر جایم

پشت نیمکت‌های اطاعت

هرچند جنگل را

نمی‌شود از تنهایی ترساند

اما آیا این‌‌ها به معنیّ نفرت است؟

مطمئن نباش!

من همیشه پشت خوشه‌های خشم[1]خویش

روحی شرابی داشته‌ام

 

برای آشتی پیشقدم می‌شوم

تا بیش از این وقفه نیفتد

بین سبز و برگ

تا چهره‌ی دریچه‌ها باز شود

 

گلدان‌ها گُل می‌گویند

بیرون بهار گرفته است

باید برگردیم به وسعتِ گیاهی‌مان

باید برگردیم…


[1]. اثری از جان اشتاین‌بک

 

منبع

سماع در سنگستان

آیدا گلنسایی

نشر مروارید

(در دست انتشار)

 

مطالب بیشتر

1. رمان «اگر گربه‌ها نبودند» روایتی مدرن از فاوست گوته

2. رمان زن چهل ساله؛ تراژدی سن‌هراسی و ملالی که به حماسه ختم می‌شود

3. برای ناییریکا؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی

4. داودی‌ها؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی

5. اخراج؛ شعر و صدا: آیدا گلنسایی

برترین‌ها