با ما همراه باشید

لذتِ کتاب‌بازی

انتشار مجموعۀ «من هم یکی از شمایم» سرودۀ شاعر ِ فاضل «وحید عیدگاه طرقبه‌ای»

انتشار مجموعۀ «من هم یکی از شمایم» سرودۀ شاعر ِ فاضل «وحید عیدگاه طرقبه‌ای»

انتشار مجموعۀ «من هم یکی از شمایم» سرودۀ شاعر ِ فاضل «وحید عیدگاه طرقبه‌ای»

مجموعه شعر «من هم یکی از شمایم» سرودۀ شاعر فرهیخته دکتر وحید عیدگاه طرقبه‌ای به همت نشر مروارید روانۀ بازار کتاب شد. 

وحید عیدگاه طرقبه‌ای متولد سال 1363، طلای المپیاد ادبی، استاد دانشگاه تهران، پژوهشگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ویراستار ادبی فرهنگ جامع زبان فارسی است. او از نوجوانی در جلسات ادبی شعر مشهد شرکت کرده است. 

پیشتر نیز اثری به نام «کهن دیارا» در نقد و تحلیل اشعار «نادر نادرپور» به همت نشر سخن از وی منتشر شده است. چند سروده از این مجموعه را با هم می‌خوانیم.

 

بعد چند سال

بعد چند سال باز دیدمش

در میان عابران ناشناس

با همان شتاب و با همان درنگ

با همان قیافه با همان لباس

 

فرق آن پیاده در نگاه من

با دگر پیادگان رهگذر

راستی چه بود غیر از این‌که بود

با من از تمامشان غریبه‌تر

 

هرگز این نگاه سرد ناشناس

با نگاهم آشنا نبوده است

سردی‌اش گواه آن‌که هیچ‌گاه

هیچ‌چیز بین ما نبوده است

 

دید ناگهان مرا و ناگهان

کرد روی خود به سوی دیگری

مثل این‌که گفته بود کاشکی

کرده بودم آرزوی دیگری

 

رد شدیم و سایه‌هایمان به هم

خورد یا نه شانه‌هایمان نخورد

باز دیدمش ولی چه دیدنی

آب از آب در دلم تکان نخورد

 

پدر بزرگ

به زیر دخمۀ تاریک راه‌پلّۀ تنگ

پدربزرگ چراغش همیشه روشن بود

سرش به کار خودش بود پیرمرد اما

نگاه روشنش از پشت شیشه با من بود

 

کشید آه و گل انداخت باز سیگارش

به روی پلۀ پایین نشست و صحبت کرد

مرا که حوصله‌ام سر نرفت از او هرگز

به سرفه‌سرفه هر از چند پُک، نصیحت کرد

 

ندیده بود چنان آن‌چنان جهان‌دیده

نه در جهان و برای خودش جهانی داشت

به رسم هر شبه هربار داستانی گفت

برای هر نوه هر روز چیستانی داشت

 

به خردسالگی‌ام گفته بود با شوخی

که بود کیسه زغالی سیاه و خاک‌آلود

تکان خوران و در او یافتیم نوزادی

تو بودی آنکه در او بود و باورم شده بود

 

همیشه بود سرش گرم و چیزها می‌ساخت

درون خانه که می‌ماند کنج انباری

سه‌پایه  قندشکن  سیخ پشت‌خارانک

برای حوصله‌اش کار بود بیکاری

 

غروب‌های زمستان، که می‌رسید از راه

کلاه بر سر و انگشت‌ها کرخت و کبود

گرفته دست به روی بخاری از پسِ پشت

دقیقه‌ای دو سه می‌ماند بس که یخ زده بود

 

فشرد دست مرا دست‌های سردش گرم

شبی که بازپسین شام بود و دانستم

که سرد گشتنش این‌بار گرم‌ناشدنی‌ست

هنوز سردی دستش نرفته از دستم

 

بسا شبا که گریزان ز هرچه بیداری‌

برای دیدن او دیده‌ام به خواب شده‌ست

خیال باطل و امّید واهی خود را

به خواب نیز ندیده‌ست و آفتاب شده‌ست

 

چو عکس کودکی‌ام هیچ‌چیز فرق نکرد

زمان گذشت ولی این پسر بزرگ نشد

هنوز راهی آغوش اوست گریه‌کنان

که هیچ چیز برایش پدربزرگ نشد

 

فلافلی

بی تو آن فلافلی برای من

یادگار مرگ آشنایی است

یادکردِ هر قرارمان در آن

ناگوار مثل مرده‌زایی است

 

آخر تمام پرسه‌هایمان

آن قرارها و آن مدارها

رو به سوی دکّۀ فلافلی

بارها و بارها و بارها

 

در صف خورندگان دایمی

می‌شدیم مدتی معطلش

لحظه‌های انتظار می‌گذشت

در هوای چاشنیّ خردلش

 

پیچ خورده کاغذش به گردِ نان

نان پر ملاط چندمرده‌اش

رنگ و بوی ادویۀ جنوبی‌اش

طرز پخت و راز پشت پرده‌اش

 

آن فضای تنگ و آن هوای گرم

آن غذا و طعم تند بندریش

شور و شوقمان به کار سُس زدن

روی تودۀ پیاز و جعفریش

 

این گذشت و آخرش نخود نخود

هر که رفت سوی خانۀ خودش

در گذار بادهای هرزه‌گرد

چنگ زد به آشیانۀ خودش

 

بعد کوچِ من به پایتختِ غم

میزبان من رفاقت تو بود

طاق همچنان فرونریخته

زان همه خرابه، طاقت تو بود

 

باورم نمی‌شود که بعد از این

هرچه بوده بین ما گذشته است

رفته رفته روزهای آمده

رفته و گذشته‌ها گذشته است

 

گاه می‌زنی سری به صفحه‌ام

می‌زنیّ و می‌کنی پسندکی

تا نشان دهی کز آنچه بوده است

همچنان به جای مانده اندکی

 

از کنار پاتوق گذشته‌مان

چند روز پیش باز رد شدم

ناگهان دلم گرفت و بعد از آن

با هرآنچه خاطره‌ست بد شدم

 

از کنار ما بدون اعتنا

روزهای آتشین فلفلی

تند و تیز رد شدند مثل من

از کنار دکّۀ فلافلی

انتشار مجموعۀ «من هم یکی از شمایم» سرودۀ شاعر ِ فاضل «وحید عیدگاه طرقبه‌ای»

مطالب بیشتر

1. قیصر امین‌پور به روایت شاگردانش

2. مظاهر مصفا به روایت علی مصفا و دیگران

3. به یاد شاعری که مصدق را بسیار دوست می‌داشت: استاد مصفا

4. گفت‌وگوی صدرالدین الهی با نادر نادرپور

5. شعرخوانی قیصر امین‌پور

 

برترین‌ها