داستان/ رمان ایرانی
بریدههایی از بار دیگر، شهری که دوست میداشتم نوشتۀ نادر ابراهیمی

بریدههایی از بار دیگر، شهری که دوست میداشتم نوشتۀ نادر ابراهیمی
هلیا بِدان که من به سوی تو بازنخواهم گشت. تو بیدار مینشینی تا انتظار، پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیم شدگی را با نفرین بیامیزد؛ زیرا که نفرین، بیریاترین پیامآور درماندگیست.
ص 16
رهگذران! به سخنان من گوش بدهید! من پیش از این بارها گفتهام که التماس، شُکوه زندگی را فرومیریزد. تمنّا، بودن را بیرنگ میکند. و آنچه از هر استغاثه به جای میماند ندامت است.
تو همانگاه بود که میتوانستی روز را در من برویانی. در تو نگریستم و صدای فریاد سگها شب را در اعماق من بیدار کرد. هلیا! هلیا! در آن لحظههای عذابآفرین کجا بودی؟
صص 19_20
پدر! مردم، شهرها را به دلائلشان دوست میدارند. پدر ِهلیا سوار اسب سیاهش میشود و ساعتها کنار گلهای پنبه میگردد و به بلوچهایی که آخرین وجین را میکَنند نگاه میکند. و بسیاری از اینکه آنجا به دنیا آمدهاند، به زبان محلّی صحبت میکنند، با هم آشنا هستند و شهر برای آنها میهن کوچکیست آن را دوست میدارند.
شهر، آواز نیست که رهگذری به یادبیاورد، بخواند و بعد فراموش کند.
هیچکس شهری را بیدلیل نفرین نخواهد کرد.
هیچکس را نخواهی یافت که راست بگوید که شهرم را نمیشناسم.
انسان، خاک را تقدیس میکند.
انسان در خاک میروید چون گیاه و در خاک میمیرد.
هلیا! تو مرا از من جُداکردی. تو مرا از روییدن بازداشتی. تو هرگز نخواهیدانست که یک مرد در امتدادِ یازدهسال راندگی چگونه باطل خواهدشد. حالیا با درختِ ریشهسوختهیی که به باغ خویش بازمیگردد چه میتوانی گفت؟
ص32
آه هلیا… چیزی خوفناکتر از تکیهگاه نیست. ذلّت، رایگانترین هدیۀ هر پناهیست که میتوان جُست.
ص41
تو از صدای غربت، از فریادِ قدرت، و از رنگ مرگ میترسی؟
هلیا!
برای دوست داشتنِ هر نَفَس زندگی، دوست داشتنِ هر دَمِ مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیزِ نو، خرابکردن هر چیزِ کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشقِ مرگبودن را.
ص48
هلیای من!
زندگی طغیانیست بر تمامی درهای بسته و پاسدارانِ بستگی.
هر لحظهیی که در تسلیم بگذرد،
لحظههاییست که بیهودگی و مرگ را تعلیم میدهد.
ص 59
منبع
باردیگر، شهری که دوست میداشتم
نادر ابراهیمی
نشر روزبهان
بریدههایی از بار دیگر، شهری که دوست میداشتم نوشتۀ نادر ابراهیمی
مطالب بیشتر
- عکسنوشتههایی از جملات نادر ابراهیمی
- جملاتی زیبا از نادر ابراهیمی
- قسمتهایی از کتاب یک عاشقانۀ آرام نوشتۀ نادر ابراهیمی
- قسمتهایی از کتاب ابوالمشاغل نادر ابراهیمی
- نمیشود که تو باشی، من عاشق تو نباشم
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
درمان پوچی به سبکِ ژان پل سارتر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
نگاهی به رمان «هیچ دوستی بهجز کوهستان» نوشتۀ بهروز بوچانی
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی2 روز پیش
پس به نام زندگی / هرگز مگو هرگز
-
مولوی خوانی1 ماه پیش
«در هوایت بیقرارم روز و شب» با صدای شهرام ناظری
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
نگاهی به نمایشنامۀ «بانویی از تاکنا» نوشتۀ ماریو بارگاس یوسا
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
«زیباییِ وصلۀ ناجور بودن»: لیدیا یوکناویچ
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 هفته پیش
رمان «دشمن عزیز» نوشتۀ جین وبستر: دعوت به مذهبی مبارزتر!
-
تحسین برانگیزها1 هفته پیش
«رازهای سطح» مستندی دربارۀ مریم میرزاخانی