انتقاد
بعضیها خیلی دیر میفهمند که نباید به مخاطب باج داد!
بعضیها خیلی دیر میفهمند که نباید به مخاطب باج داد!
سلمان امین: بسیاری از نویسندهها به سقط جنین دچارند، نه جوانمرگی! آنها هرگز زاده نمیشوند که بخواهند در جوانی بمیرند. شاید درخشش کوتاهی داشته باشند اما چنتهشان عمیقا خالی است.
این داستاننویس درباره اینکه بعضا یکی از مسائل ادبیات ایران این است که نویسندگان با گذشت زمان کتابهای قویتری ارائه نمیدهند و بهترین آثارشان برای دوره جوانیشان است، اظهار کرد:
افول در کهنسالی یکچیز است و تنزل کیفی در آثار بعدی یکچیز دیگر. “داروین” زمانی گفته بود، آرزو دارم هیچ اندیشمندی بیش از شصت سال عمر نکند. چون پس از آن یا چیز تازهای خلق نمیکنند، یا چیز تازهای را نمیپذیرند. ضعف قوای جسمی و ذهنی در اثر سالخوردگی امری است که میتواند هر هنرمندی را از خلق آثار باکیفیت باز دارد. ولی گمان کنم منظور شما افت نویسندگان در مرور ایام باشد. این هم فرضیهایست که ابتدا باید راستیاش آزموده شود.
او در ادامه بیان کرد: ما در تاریخ نوشتار خود، بهویژه داستاننویسی، نه با یک دوره مشخص روبهرو بودهایم نه با یک نویسنده معین. نویسندگان دورههای مختلف سیاسی و اجتماعی را از سر گذراندهاند. گاه آزادی نسبی داشتهاند و گاه زیر شدیدترین سرکوبها و سانسورها روزگار گذراندهاند. بعضیشان در خارج از کشور قلم زدهاند و بعضی در همین خاک. وقتی به نوشتارشان و زندگی شخصیشان رجوع میکنیم میتوانیم تاثیر این دورهها را به وضوح بر آنها ببینیم. ایرج پزشکزاد رمان ماندگاری مثل «داییجان ناپلئون» خلق میکند و بعد به دلیل تغییر وضعیت سیاسی و اجتماعی مهاجرت میکند و تا همین امروز کاری که کار باشد نمینویسد. یکی مثل هدایت هم در جوانی خودش را با دستان خودش محو می کند. نویسندهای که باور دارم هنوز بهترین کارهایش را ننوشته بود. نویسندگانی هم داریم که بهترین کارهایشان کار نخستشان بوده است، که اسم نمیبرم، و نویسندگانی که در آثار متعدد خود درخشش پایدار داشتهاند، مثل احمد محمود. منظورم این است که نمیشود حکم کلی صادر کرد.
امین با بیان اینکه این بحث در دوره کنونی اندکی تفاوت دارد، اظهار کرد: دلایل اقتصادی میتواند نویسنده را از خودِ خلق اثر منع کند چه برسد که بخواهد چیزی باکیفیت بیافریند. ممیزی یا سانسور هم درد بیدرمان دیگری است که بال تفکر و تخیل را میبندد. چه یک انقلاب سیاسی باشد چه راهاندازی یک زیرپلهای سیگارفروشی باید اول دودوتا چهارتای اقتصادیاش جور دربیاید. باید آزادی لازم برای فعالیت را داشت. اگر نباشد اتفاقی رخ نمیدهد. اینها مسائل خیلی روشنی است. چند بار باید بگوییم؟ فکر کنم تا حالا فقط خودم سه چهار بار با خبرگزاری شما در اینباره صحبت کرده باشم.
نویسنده «کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد» و «انجمن نکبت زادهها» همچنین درباره انتشار آثار افرادی که در فضای مجازی نامی بههم زدهاند و تبلیغات ناشران حول محور اینکه آیا کتابها و تجدید چاپهای متعددشان در زمان اندک میتواند در این زمینه تأثیرگذار باشد یا خیر، گفت: دوره ما دورهی صاحبقلمان است نه دوره قلم. لایکها و فالوورها نیرومندتر از آناند که تصورش را بکنید. آنها شاید موفقیت و ماندگاری آثار را تعیین نکنند اما بیشک فروش را ضمانت میکنند. این یک شعار نیست. واقعیت فلجکننده دوران ماست. کافیست آدمهای توخالی مثل طبل سروصدا کنند، کار تمام است. در نهایت بازار است که تعیین میکند چهکسی میتواند باقی بماند. نمیگویم پرفروشها لزوما بدند یا کمفروشها خوب، قصد دارم بگویم چیزی جز کیفیت ادبی تکلیف ادبیات را روشن میکند. شاید آثار بیکیفیت و مبتذل در تاریخ ماندگار نباشند، اما بدیاش این است که عمر ما برای چنین تاریخی زیادی کوتاه است.
او خاطرنشان کرد: اما جوانمرگی هم گاهی اعتبار دادن بیش از حد به بعضی نویسندهها است. به شما اطمینان میدهم بسیاری از نویسندهها به سقط جنین دچارند نه جوانمرگی. آنها هرگز زاده نمیشوند که بخواهند در جوانی بمیرند. شاید درخشش کوتاهی داشته باشند اما چنتهشان عمیقا خالی است. مثل ستارهی دنبالهداری یک لحظه هستند و ناپدید میشوند. عدهای هم شاید چیزکی دارند اما در فقدان سنت نقد زیر هجوم تشویقکنندگان و نوچههایشان از پا درمیآیند. موفقیت زودهنگام حقیقتا چیز مخربی است. نوازشی است از مشتولگد خُردکنندهتر. بعضیها خیلی دیر میفهمند که نباید به مخاطب باج داد و گول آفرینباریکاللههای دیگران را نخورد.
سلمان امین درباره مقایسه ایناتفاق در کشورمان با ادبیات سایر کشورها، اظهار کرد: اینکه در خارج این اتفاق میافتد یا نه هم وضوح کافی ندارد. خارج کجاست؟ روسیه خارج است، چین هم خارج است، انگلیس و آمریکا هم خارجاند. خوب هرکدام مناسبات خودشان را دارند. ولی بهعنوان یک قاعدهی کلی من از بالندگی ادبیات تنها آزادی را میفهمم. آزادی میتواند امنیت اقتصادی را هم با خود بیاورد. آزادی نویسنده باعث میشود حرفهای حسابی و آدمهای حسابی وارد گود شوند. تنها آزادیست که میتواند رقیب ابتذال باشد. نوشتههای درخشان در پناه همین آزادی خلق میشوند و کتابهای توخالی را روسیاه میکنند. آنوقت توده آرامآرام اعتماد میکند، میخرد، میخواند و این گردش اقتصادی ایجاد میکند. جز این چیزی به عقلم نمیرسد.
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب4 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
نامههای خواندنی1 ماه پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
کارگردانان جهان1 ماه پیش
باید خشم را بشناسی بیآنکه اسیرش شوی
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند