تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
(به مناسبت زادروز ملکۀ شعر معاصر فروغ فرخزاد)
فتح باغ
آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشهٔ آشفتهٔ ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزهٔ کوتاهی، پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنهٔ سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخهٔ بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند، اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنهٔ یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوختهٔ بوسهٔ تو
و صمیمیت تن هامان، در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقرهای آوازیست
که، سحر گاهان فوارهٔ کوچک میخواند
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
مادر آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدفهای پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد؟
همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان، ره یافتهایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرمآگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظهٔ نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجرههای باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیاء بیهده میسوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساختهاند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن، از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
پردهها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندیهای برج سپید خود
به زمین مینگرند
مایکل هیلمن استاد دانشگاه اوستین آمریکا که کتابی در باب فروغ نوشته است، در مورد شعر فتح باغ تحلیلی دارد که با اندکی حذف نقل میشود:
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
فروغ فرخزاد «فتح باغ» را در سال 1341 خورشیدی در بیست و هفت سالگی سرود…این مقاله بر آن است که با تجزیه و تحلیل سطر به سطر «فتح باغ» برخی از ویژگیهای شعری فرخزاد و عوامل موفقیت او را در این شعر مشخص کند. خود عنوان «فتح باغ» گویا است، بدین معنی که خواننده را به یاد باغ عدن و داستان آدم و حوّا میاندازد و پیش از این که حتی سطر اول شعر را ببینید این فکر به ذهن خواننده میرسد که شاعر در این شعر شاید در نظر دارد جریان آدم و حوا را و از دست دادن باغ عدن را دگرگون و زیر و رو کند.
در پنج خط بند اول زمینۀ شعر یعنی زمان و مکان و گوینده یا راوی شعر معلوم میشود:
آن کلاغی که پرید
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
دو نفر گویا شهرنشین و عاشق و معشوق در خارج از شهر به دلایلی مورد توجه کلاغ خبرچین قرار گرفتهاند که خبر آن دو نفر را به اهالی شهر خواهد رساند. این خبرکشی بیخطر هم نیست چون شاعر صدای کلاغ را به «نیزۀ کوتاهی» تشبیه میکند…در بند دوم شعر گوینده کار خود و عاشقش را فاش میکند:
همه میدانند
سیب را چیدیم
پس بدون خبرکشی کلاغ هم دیگران از کار گوینده و عاشق او واقف هستند و آن کار دو مرحله دارد. در مرحلۀ اول آن دو نفر از درون خانه یا ساختمان، از یک روزنۀ سرد عبوس باغی را میبینند. کدام باغ؟ خواننده منظور از واژۀ «باغ» باغ عدن است یا لااقل محلّی طبیعی و با صفا که معمولاً زندگی شهری، آدم را از آن محیط طبیعی جدا و دور نگه میدارد. مرحلۀ دوم یا اقدامی که آن دو نفر به عمل میآورند چیدن سیب است که دست یافتن بدان امر آسانی نیست. گوینده در اینجا مسلماً به باغ عدن و آدم و حوا اشاره میکند. بنابراین طبق روایات معروف تورات و قرآن گوینده و عاشق او سیبی از درخت دانش و برخلاف میل و دستور خداوند یا پدر نوع بشر چیدند. چنین کاری واقعاً ترس دارد و عاقبتی شاید ناخوشایند، به طوری که خود آدم و حوا از باغ عدن اخراج شده و به مرگ و میر محکوم میشوند.
گوینده در بند سوم بدینسان ادامه میدهد:
همه میترسند
و نترسیدیم
یعنی با وجودی که برای همه، کاری که گوینده و عاشق او انجام دادهاند ترس دارد، ن دو نفر نترسیدهاند و به اشیای مربوط به سفرۀ عقد و ازدواج «چراغ و آب و آینه» پیوستند یعنی گویا کار محکمتر از ازدواج انجام دادهاند طوری که در بند بعدی معلوم میشود. به قول شاعر:
سخن از پیوند سست دو نام….
یعنی معمولاً ازدواج با امضاءها در محضر و پیوند لفظی و رسمی آنها در صفحههای دفتر محضر قانونی و مقبول میشود در حالی که گوینده و عاشق او بدون آن مراسم رابطۀ بالاتر و وصلت عمیقتری با هم دارند:
سخن از گیسوی خوشبخت من است…
که سحرگاهان فوارۀ کوچک میخواند.
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
عشق گوینده از عشقهای معمولی معنیدارتر است ولیکن کاملاً جسمانی ابراز میشود. موهای گوینده سمبل جذابیت اوست که بدنهای ماهیها در آب و رابطۀ عاطفی در دو خط آخر این بند طوری توصیف میشود که کاملاً مثبت، صمیمی و بیگناه جلوه دارد.
اینجا فرخزاد جسارت زیادی به خرج داده است. سیب از آن بغ چه دانشی به او بخشیده؟ در بند بعدی گوینده توضیح میدهد:
ما در آن جنگل سبز سیال…
که چه باید کرد
پس طبیعت راهنمای گوینده و عاشق اوست. در زمین خرگوشها و در آسمان عقابان و در دریا صدفها که هرکدام در قلمرو خود نمونۀ آزادی و زیبایی هستند، با رفتار کاملاً آزاد خود به گوینده و عاشق او نشان دادهاند که آن دو نفر بدون احساس گناه باید به حکم قلب و احساساتشان زندگی کنند. گوینده ادامه میدهد:
همه میدانند…
که دو خورشید به هم خیره شدند
زیبایی طبیعت در «گلی گمنام» مترادف «حقیقت» است و گوینده و عاشق او حقیقت را در تجربۀ زندگی در باغچه آموختهاند. بنابراین لحظه برای آنها نامحدود شده است چون حقیقت اصلی زیبایی و عشق است و دلدار و دلداده برای همدیگر زندگیبخش هستند و عشق آنها همچون خورشید است. نگاه دو نفر به یکدیگر نور و گرما و زندگی میآفریند و آنها را به قلمرو رؤیای جاودانی سیمرغان راه میدهد. شاید دیگران به وجود چنین عالمی واقف باشند همانطور که همهمان میدانیم مرورید کجاست ولیکن اکثریت به سبب «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل» حاضر نیستند غوطهوری در دریا را تحمل کنند تا صاحب مروارید بشوند. آنها همانا به گفتۀ حافظ «سبکبالان ساحلها» هستند که در اثر ترس همچنان برجا ماندهاند و بیعمل میمانند. به چنین کسانی میگوید:
سخن از پچپچ ترسانی در ظلمت نیست
و تولد و تکامل و غرور
فرخزاد در اینجا اعلام میکند که زندگی واقعی انسانی در تاریکی و با حرفهای خصوصی و پشت پنجرههای بسته جور نیست بلکه آدمیزاد باید جرأت این را داشته باشد که با جسارت، جلو همه، حرفهایش را زده و حرکات طبیعی خود را نشان داده و از محیط کاملاً طبیعی روز روشن و هوای تازه استفاده کند. چیزهایی که به درد نمیخورد منجمله قیود و سنتهای خفهکننده را باید به عنوان «اشیای بیهده» به آتش انداخت درحالیکه طبیعت «بارور» رو به «تکامل» و دارای «غرور» است، ما نیز باید طبیعی و آزادانه زندگی کنیم.
سخن از دستان عاشق ما…
بر فراز شبها ساختهاند.
عشق واقعی به قول شاعر در اینجا نوعی خلاقیت در بردرد و به نوعی جاودانگی میانجامد. «دستان عاشق» در پیروزی بر قدرتهای تاریکی و شب قدرتی منحصر به فرد دارند و به عطر و نور و نسیم معنی میبخشند. و اما در شعر «تولدی دیگر» فرخزاد نشان میدهد چهگونه خود شعر راهی است به بقا، به پیروزی، به مرگ و به جاودانه شدن. اول شعر «تولدی دیگر» چنین آغاز میشود: «همۀ هستی من آیۀ تاریکی است/ که ترا در خود تکرار کنان/ به سحرگاه شکفتنها و رُستنهای ابدی خواهد برد.»
شاعر به مخاطب خود وعدۀ جاودانگی میدهد و به برابر بودن زندگی و شعر با کلمۀ «آیه» اشاره میکند و به ماندگار بودن خودش به وسیلۀ شعرش. چنان که اشعار فرخزاد در غیاب خودش برای ما در این زمان و مکان هنوز زنده و تپندهاند.
و در این خطهایی از «فتح باغ» که مورد نظرمان است، فرخزاد با زندهدلی در رابطۀ عاشقانۀ خود معنی مرگ را نفی میکند و دستکم در این شعر بر مرگ پیروز میشود.
درست است که در شعرهای دیگر منجمله «
وهم سبز» و «آن روزها» و «
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فرخزاد خود را تنها و فانی و زندگی خود را وحشتناک یا غمناک و بیمعنی حساب میکند، لکن در آن لحظاتی که «فتح باغ» را تجربه کرده بود و در آن لحظاتی که ادراک آن تجربه را به صورت شعر دوباره زنده میکند… مانند آدم و حوا در آغاز صاحب و مقیم باغ عدن بوده و مصون از فنا و نیستی. بدین ترتیب فرخزاد قصۀ باغ عدن را در این شعر دگرگون کرده است یعنی تاریخ پدرسالارها را رد کرده است.
جالبتر این است که در تمام این شعر «ما» و «من و تو» نشانۀ هماهنگی و تساوی کامل مابین زن و مرد است. درست است که شعر از دیدگاه گوینده یعنی دیدگاه زن گفته شده است. اما شریکی مساوی و شخصیتی کاملاً مثبت است. مرد و زن مکمل همدیگر و مشترکاً خالق باغ عدن خود یا باهم فاتح آن باغ هستند. فرخزاد شعر «فتح باغ» را این طور به پایان میرساند:
به چمنزار بیا…
به زمین مینگرند
وقتی شاعر میگوید «به چمنزار بیا» خواننده یک مرتبه خیال میکند خطاب شاعر به اوست و نه فقط به عاشق، همینطور هم هست. ما به عنوان خواننده، فرد فرد دعوت میشویم تا زندگییی شبیه به زندگی گوینده را اختیار کنیم، زندگییی زیبا و ساده و با اخلاص و عدم توجه به غیر مانند آهو و جفتش، یعنی کاملاً هماهنگ با طبیعت.
بدیهی است که همه خوششان نمیآید که افرادی چون گوینده و عاشق او و شاید نیز عدهیی از ما خوانندگان «فتح باغ»، خارج از چارچوب سنتها و یود اخلای و اجتماعی زندگی کنیم. خیلیها هم حسودیشان میشود که گوینده و عاشق او چنین زندگی لذتبخشی بدون نگرانی از عکسالعمل مردم داشته باشند. آنها هستند که «بغض» را به پردههای کشیده و بر پنجرههای بسته بخشیدند و آنها هستند که خواهند کوشید گوینده را از باغ او بیرون کشیده و یا باغ را نابود کنند.
آخرین تصویر «فتح باغ» از کبوترهایی معصوم است که در ارتفاع خیلی بالاتر از محیط زمینی آدمیزاد به ما گویا با شگفتی و یا دیرباوری نگاه میکنند که چرا این مخلوق دوپا زندگی پرندهوار و هماهنگ با طبیعت و با پروازهای شاد و آزادیبخش انتخاب نمیکند.
ایماژ پرنده و احساس آزادی در موفقیت «فتح باغ» به عنوان یک شعر رل اساسی دارند… شکل و ساختار «فتح باغ» فضایی شبیه آزادی طبیعت و باغ عدن خلق میکند. و اما ایماژهای پرندگان گوناگون هم در تاروپود جالب فضا در «فتح باغ» موثرند. شعر با کلاغ پست فطرت سیاه آغاز میشود و با کبوتر معصوم سفید به پایان میرسد. در اوج پرواز شعر هم گوینده، «عقابان» و «سیمرغان» را به عنوان استعاره و سمبل مطرح میکند. عقابان نمایندۀ آزادی محض در عالم آسمانند که در پرورش زندگی طبیعی و پر از عشق باید آدمیزاد از آنها عبرت بگیرد. سیمرغ… هم جاودان است و هم در ادبیات عرفانی نماد حقیقت و خداوند و کمال خویشتن است… در «فتح باغ» فرخزاد کلمۀ «سیمرغ» را جمع میبندد گویا بدین منظور که اهمیت فردیت را اعلام میکند یعنی هر فرد مسافر به باغ عدن استعداد سیمرغ شدن دارد.
فروغ فرخزاد در «فتح باغ» از رابطۀ حقیقی خودش با
ابراهیم گلستان_ شعر «تولدی دیگر» را به «ا.گ» تقدیم کرده_ به طور خیلی خصوصی و فردی چون فصلی از شرح حال خویش حرف میزند. از دنیای کوچک خود، از باغ واقعی که شاید بیرون پنجرۀ حیاط حقیقی خانهاش دیده میشد، یا باغ خیالی که در ذهنش نقش بسته بوده، باغ عدن را میسازد که از دنیای شعرای نامبرده به مراتب جهانیتر میشود.
و حدس من این است که صد سال دیگر شعرهای امثال «فتح باغ» جای محکمی در ذهن و دل دوستداران شعر فارسی خواهد داشت… فرخزاد… از چهرۀ خود ماسک و حجاب را برداشته و خود را به عنوان فرد نشان داده… از دورۀ فرخزاد بدین طرف برای اولین بار در تاریخ ادبیات فارسی… شاعر ایرانی به عنوان شاعر و به عنوان فرد ایرانی کاملاً آزاد است آنچه را در تخیلات و زبان شخصی و فردی خود مناسب میداند، وارد شعرش بکند بدون این که از عکسالعمل حافظان ارزشهای سنتی و فرهنگی نگران باشد.
با معرفی فردیت به شعر فارسی فروغ فرخزاد تهدید و خطر بزرگی برای… فراهم کرده است… ایرانیان… از آنچه فروغ فرخزاد در شعر و زندگیش انجام داده [باید] تقلید کنند و فردیت ایرانی را ارزش اساسی زندگی شخصی و اجتماعی خود قرار دهند.»
منبع
راهنمای ادبیات معاصر
شرح و تحلیل گزیدۀ شعر نو
دکتر سیروس شمیسا
نشر میترا
صص 310-315
تحلیل مایکل هیلمن از شعر فتح باغ سرودۀ فروغ فرخزاد
مطالب بیشتر