مصاحبههای مؤثر
متن کامل گفتگوی دکتر حسن هنرمندی با فروغ
متن کامل گفتگوی دکتر حسن هنرمندی با فروغ
_ تعریف کوتاهی از سبک لطفا؟
بطور کلی شاید بشود گفت «سبک» در شعر، یا در هر کار هنری دیگری، عبارت از نحوۀ بیان و ارایه کردن یک اندیشه یا یک حس شاعرانه هست. البته این مسئله در ابتدای پیدایش خودش یک جنبۀ کاملاً خصوصی و فردی دارد، بعد در مرحلۀ کلیتر آثاری که در خطوط اصلی شان یک شباهتهایی با هم پیدا میکنند در یک طبقه میگذراند و یک جنبۀ عمومی پیدا میکند و توسط کسانی که به آن خصوصیات علاقه دارند، دنبال میشود.
_ بله خیلی متشکر. حالا لطفاً دربارۀ طرز کار، و روش فوت و فن کار شاعری خودتان. هر شاعری قوی در کارش خصوصیاتی دارد …
البته، صحبت دربارۀ این موضوع برای من کمی مشکل است، یعنی، چون هیچکس نمی تواند دربارۀ خودش درست قضاوت کند، این دیگرانند که باید راجع به کار من صحبت کنند، ولی من میتوانم یک مقدار از نظریات خودم را راجع به شعر بگویم.
من در شعرم، بیشتر از هر چیز دیگر، سعی می کنم از «زبان» استفاده کنم، یعنی من چون این نقص را در زبان شعری خودمان احساس می کنم، نقصی که میشود اسمش را کمبود کلمات گوناگون نامید. شعر ما مقداری سنت به دنبال دارد، کلماتی دارد که مرتب در شعر دنبال می شود. اینها مفهوم خودشان را از دست ندادهاند، ولی در گوش ما دیگر مفهومشان اثر واقعی خودشان را ندارند. در ثانی کلماتی که سنت شعری به دنبال دارند با حس شعری امروز ما جور در نمیآیند، به خاطر این که زندگی ما عوض شده و مسائل تازهای مطرح شده که حسهای تازهای به ما میدهد و ما به خاطر بیان این حسها احتیاج به یک مقدار کلمات تازهای داریم که چون در شعر نبودهاند، در شعر آوردنشان خیلی مشکل است. من سعی می کنم این کلمات را وارد شعر بکنم، و فکر میکنم این کار درستی هم هست، چون شعر امروز اگر قرار باشد شعر جاندار و زندهای باشد، باید از این کلمات استفاده کند و آنها را در خودش به کار بگیرد. در مورد وزن هم، من زیاد با وزنهایی که تا به حال کار در شعرهای فارسی معمول بوده و به کار میرفته موافق نیستم، به خاطر اینکه هیچ نوع هماهنگی بین این وزنها با حس خودم، که یک آدم امروزی هستم، نمیبینم. اینها یک ریتمهای خیلی ملایماند، حتی وزنهایی که در شعرهای رزمی به کار رفته اند، در همۀ اینها ملایمتی هست که با حسهای امروزی جور در نمیآید. من فکر میکنم اگر ما حسهایمان را بخواهیم و بتوانیم ترسیم کنیم روی یک کاغذ یک خط زیک زاکی میشود، این حسها را هرگز نمیشود توی آن ریتمهای ملایم که خیلی معذرت میخواهم، به «دلِی دِلِی» بیشتر شبیهاند، آورد.
_ یعنی فریاد قویتری؟
بله، فکر میکنم باید کوشش بشود در راه پیدا کردن وزنهای تازه، به خاطر بیان حسهای تازه چون این حسها تندتر هستند از این وزن ها، اصلا مسائلی که توی زندگی امروز ما مطرح است خیلی با این وزنها ناهماهنگ است. من سعی می کنم در این زمینهها کار کنم، ابته نمیتوانم بگویم که هیچ وقت موفقیتی پیدا کردم، ولی سعی میکنم این موفقیت را پیدا کنم، چون راستی دلم میخواهد شعرم خوبتر باشد.
متن کامل گفتگوی دکتر حسن هنرمندی با فروغ
_نظرتان راجع به شعر، و رابطه اش با زندگی؟ هر چند به طور ضمنی مطرح شد.
شعر ، اصلا جزیی از زندگی است و هرگز نمی توان جدا از زندگی و خارج از دایرۀ نفوذ تأثراتی باشد که زندگی واقعی به آدم میدهد. زندگی معنوی، حتی زندگی مادی را هم میشود. کاملا با دیدی شاعرانه نگاه کرد. اصلا شعر، اگر که به محیط و شرایطی که در آن به وجود می آید و رشد می کند بی اعتنا بماند هرگز نمی تواند شعر باشد. متاسفانه شعر امروز ما، همان که اسمش را شعر نو میگذاریم، در عین حال که خیلی سعی میکند تظاهر کند که به این مسئله وفادار است، از زندگی واقعی خیلی دور افتاده است، از مشخصات واقعی زمان و مکان خودش. البته این عللی هم دارد: یکی اش همان کوهی که به اسم ادبیات کلاسیک در مقابل یا پشت سرمان واقع شده و ما همیشه سنگینیاش را حس میکنیم روی دوش خودمان، و یکیاش آن ترس و دلهرهای ست که ما از باز کردن راههای تازه و به کار بردن مصالح تازه توی شعر داریم یکیاش هم همان مسئله وزن است، و اگر اینها حل شود فکر میکنم وضع شعر خیلی از این بهتر شود.
_نظر شما در مورد تحول شعر فارسی چیست؟
این کار خیلی خیلی مشکلی است. اگر شما دقت کرده باشید میبینید توی زمانی داریم زندگی میکنیم که تمام مفاهیم و مقیاسها دارند معنی خودشان را از دست میدهند و دارند، نمیخواهم بگویم بیارزش، در حال متزلزل شدن هستند. مثلاً همین مسئله گردش به دور کره ی زمین نمیتواند در زندگی ما بی تاثیر باشد. یعنی تلاشهای علمی یک مقدار زیادی از مفاهیم را در زندگی ما عوض می کند، ما به این دلیل نمیتوانیم بگوییم که راه تحول شعر فارسی چه باشد.
من هرگز نمی توانم بگویم راه تحول شعر فارسی چه باشد؛ پیش می آید. توجه داشتن به شرایط و محیط زندگی ناچار تحول را ایجاد میکند. این مسئلهایست جبری و هرگز نمیتوان قبلاً برای آن مسیر شکل تعیین کرد. خود به خود به وجود میآید.
_ با اعتقادی که به شعر معاصر دارید، این راه را باز میبینید؟ افق را روشن میبینید؟
اگر هم نمیبینم، امیدوارم ببینم. من هرگز نمیتوانم بگویم مردم صد سال دیگر به شعر علاقهای خواهند داشت یا نه، اصلاً شعری در زندگیشان وجود خواهد داشت یا نه_ با این ترتیبی که دنیا دارد پیش میرود.
_ دربارۀ قالب و مضمون در شعر بفرمایید؟
قالب و مضمون. آهان. طبیعی است که من با طرز فکری که دارم به مضمون بیشتر اهمیت میدهم.
اصلاً به نظر من مضمون است که قالب را به وجود میآورد. یعنی فرم قالب را به قالب تحمیل میکند. مضمون به خاطر قالب به وجود نمیآید، قالب است که به خاطر مضمون به وجود میآید. اصلاً من به قالب زیاد اهمیت نمیدهم. من معتقدم که شعر عبارت است از یک حرف، یا حس، البته نه حس سطحی، یک حس تجربه شده و عمیق یک آدمی که اسم خودش را شاعر، یا هر اسم دیگر، بسته به هر هنری که دارد میگذارد. میخواهد این حس را به ترتیبی ارائه کند و اگر آدم حرف یا حس یا پیامی نداشته باشد برای کسانی که پیش رویش منتظر نشستهاند تا ببینند این آدم چه چیزی به وجود خواهد آورد، اصلاً بهتر است دهانش را ببندد و هرگز دنبال شعر و از این حرفها نرود.
متأسفانه شما میبینید یکی از عیبهای بزرگ شعر امروز ما همین است. یعنی بیهدف بودن شاعر. مثل نقاشی که یک مقدار خط روی کاغذ رسم میکند، منظرهای میکشد، فقط به این خاطر که منظرهای کشیده باشد، ولی یک نقاش دیگر همان منظره را میکشد و توی هر خط تابلو میخواهد حرفی بزند. یعنی هدفی دارد که میخواهد بوسیلۀ آن منظره و آن خطها بیان کند. البته من این حالت دوم را ترجیح میدهم و معتقدم که باید اینجوری باشد. چون بیهدفی نمیتواند توی هنر وجود داشته باشد.
شعر امروز ما هم مقدار زیادی این شکلی است. از یک مقدار ایماژ و یک مقدار تصویرهای زیبا استفاده میشود بدون اینکه هیچ هدفی در کار باشد، هیچ منظوری باشد، هیچ حرفی باشد و هیچ دردی باشد. فقط یک شکل میکشند و میدهند دست مردم. اما یک شعر خوب مثل شعر نیما. من خودم را خیلی کوچکتر از آن میبینم که اصلاً در مورد او حرفی بزنم. او شاعری بود که در شعرش برای خودش فضا داشت، یک دنیای فکری و حسی داشت و تمام زندگیاش را هم وقف شعرش کرد. امروز هم هستند شاعرهایی که میبینید خیلی خوب شعر میگویند، و من به آنها احترام میگذارم، یعنی شاعر هستند. هدف دارند. توی زندگیشان بیخودی شعر هم نمیگویند…
رادیو تهران، 1341
منبع
فروغ جاودانه
مجموعه شعرها و نوشتهها و گفتگوهای فروغ
بانضمام نوشتههایی دربارۀ فروغ
به کوشش عبدالرضا جعفری
نشر تنویر
صص424_421
متن کامل گفتگوی دکتر حسن هنرمندی با فروغ
مطالب بیشتر
- فروغ به روایت فریدون فرخزاد
- گفتگو با ابراهیم گلستان دربارۀ فروغ
- فروغ که بود؟/ مجله زن روز سال 1345
- محمد مختاری، تحلیل شعر فروغ
- بخشهایی از چند نامه فروغ به ابراهیم گلستان
متن کامل گفتگوی دکتر حسن هنرمندی با فروغ
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…