شعر جهان
چند سروده از «چارلز بوکفسکی»
و ماه و ستارهها و دنیا
گشتهای طولانی شبانه
چیزیه که برای روان آدم خوبه
دزدکی از لای پنجرهها
نگاه کردن به زنهای خانهدار خستهای که
سعی میکنن در برابر کتکهای شوهرای مستشون
مقاومت کنن
ص 166
نوشتن
اغلب تنها نوشتن فاصلهی بین
تو و ناممکن است
نه مشروب
نه عشق زنان
نه پول
همتایش نیست
جز نوشتن چیزی نجاتت نمیدهد
دیوارها را در برابر هجوم مغولان
استوار نگه میدارد
تاریکی را نورانی میکند
نوشتن آخرین روانپزشک است
مهربانترین خدا بین تمام خدایان است
نوشتن مرگ را میتاراند، ترکت نمیکند
و نوشتن میخندد
بر خودش
بر رنج
آخرین توقع است
آخرین تفسیر
نوشتن تمام اینهاست
صص 162-161
نتیجهگیری
ونگوگ گوشش را برید و
به یک بدکاره داد
که او هم با نفرت دورش انداخت
ون بدکارهها گوش نمیخواهند، پول میخواهند
فکر میکنم تو به همین دلیل نقاش بزرگی بودی
چون از چیزهای دیگر خیلی سر در نمیآوردی
ص 158
نبوغ جمعی
آنقدر خیانت و نفرت و پوچی
در تودهی مردم میانهحال انباشته است که میتواند
هر ارتشی را یکروزه مسلح کند
و زبدهترین قاتلان آناناند که علیه کشتن موعظه میکنند
و آنها که از همه بیشتر نفرت میورزند موعظهی عشق میکنند
و بالاخره بهترین جنگاوران آنهایند که دعوت به صلح میکنند
آنها که دعوت به خدا میکنند، خود به خدا نیاز دارند
آنان که دعوت به آرامش میکنند، خود از آن عاریاند
آنان که دعوت به آرامش میکنند، عشق را نمیشناسند
از موعظهگران بپرهیزید
از آنان که ادعای دانستن دارند بپرهیزید
از آنان که کتاب را بر زمین نمیگذارند بپرهیزید
حتا از آنان که از فقرا بیزارند یا به آن افتخار میکنند بپرهیزید
از آنان که تملقتان میگویند بپرهیزید
چرا که در برابرش تملق میخواهند
از آنهایی که همه چیز را بازرسی میکنند بپرهیزید
آنها از چیزهایی که نمیدانند وحشت دارند
از آنان بپرهیزید که به دنبال جمعهای وفادار میگردند
چون خود به تنهایی هیچاند
از زنان و مردان میانهحال بپرهیزید
از عشقشان بپرهیزید
عشقشان جست و جوی میانمایه به دنبال میانمایه است
ولی نبوغی در نفرتشان هست
آنقدر که تو را بکشند
که همه را بکشند
تنهایی را نمیخواهند
تنهایی را درک نمیکنند
تلاش میکنند هرچیز که با ایشان فرق دارد را
نابود کنند
توان آفریدن هنر ندارند
هنر را درک نخواهند کرد
بازندگانشان را آفریننده تصور خواهند کرد
انگار که بازندگیشان تقصیر دنیاست نه خودشان
قادر نیستند با تمام وجود عشق بورزند
ولی عشق شما را هم کامل نمیدانند
آنوقت از تو متنفر خواهند بود
و نفرتشان تمام عیار است
مثل یک الماس درخشان
مثل یک چاقو
مثل یک کوه
مثل یک ببر
مثل شوکران
این است والاترین هنرشان
صص 157-155
علت و معلول
خوبترین آدمها بیشتر به دست خودشان میمیرند
فقط برای اینکه از بقیه فرار کنند
و آنها که باقی میمانند
هیچوقت درست درک نمیکنند
که چرا کسی
باید از دست آنها فرار کند.
صر106
بوداچیناسکی میگوید
همیشه همه چیز رو به جلو نیست
گاهی مجبورید
یک یا
دو قدم
عقب برگردید
از بقیه کناره بگیرید
یکماه از همه چیز
دوری کنید
هیچکار نکنید
نخواهید که
هیچکاری بکنید
آرامش حکمفرماست
خرامش حکمفرماست
هرچه که طلب میکنی
با تلاش زیاد
به دست نمیآید
ده سال
از همه کناره بگیرید
قویتر میشوید
بیست سال
از همه کناره بگیرید
قویتر میشوم
در هر حال
چیزی برای بردن نیست
و
به یاد داشته باش
دومین چیز برتر
در این دنیا
خواب آسودهی شبانه است
و برترین:
مرگ آرام
در این بین
قبض گاز را
به موقع بپردازید
و با زنان
زمان قاعدگیشان
جروبحث نکنید
صص 48-47
منبع
سوختن در آب، غرق شدن در آتش
چارلز بوکفسکی
ترجمه پیمان خاکسار
نشر چشمه
چاپ ششم
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو