با ما همراه باشید

نامه‌‌های خواندنی

بریده‌هایی از «نامه‌های گوستاو فلوبر»

بریده‌هایی از «نامه‌های گوستاو فلوبر» با ترجمۀ ساناز ساعی دیباور

بریده‌هایی از «نامه‌های گوستاو فلوبر»

«نماینده‌های مردم جماعت رقت‌انگیزی از خودفروخته‌ها هستند. نیت‌شان منفعت شخصی است و تمایل به فرومایگی دارند، به غرور احمقانه‌شان می‌نازند و روح‌شان را تلی از لجن فراگرفته است؛ اما روزی، روزی که خیلی زود خواهد رسید، مردم سومین انقلاب را به پا خواهند کرد. آدم‌ها را بپایید، جوی‌های خون را بپایید. امروز از آدم فرهیخته آگاهی‌اش را می‌گیرید، آگاهی‌اش به‌عنوان هنرمند. بله، قرن ما سرشار است از پیشامدهای خون‌بار.» (از نامه به ارنست شووالیه)

 

«تنها راه فراموش کردن نگون‌بختی این است که خود را در هنر حبس کنی و بقیۀ چیزها را هیچ بشماری؛ اگر بنیان غرور آدمی محکم باشد جای همه‌چیز را می‌گیرد. از وقتی پذیرفته‌ام که قرار است حالم همیشه بد باشد، واقعاً خیلی بهترم.» (از نامه به آلفرد لوپوئاتوَن)

 

«اصلاً کنجکاو نیستم که بدانم اخبار چه می‌گوید؛ سیاست مرا به ستوه می‌آورد؛ روزنامه حالم را به‌هم می‌زنند: همۀ این مرا از پا درمی‌آورند و خشمگینم می‌کنند…از روزنامه عمیقاً بیزارم، بیزارم از هر چیز زودگذر و ناپایدار، بیزارم از چیزی که امروز مهم است و فردا نه.» (از نامه به لوئیز کوله)

 

«بهتر است با چند قرن فاصله قلب نسل‌ها را به تپش بیندازیم و مالامال از شادی محض کنیم. چه کسی قادر به بیان شوریدگی‌های جانانه‌ای است که هومر برانگیخته، و گریه‌هایی که هوراس به خاطره پیوند زده.» (از نامه به لوئیز کوله)

 

«چه کسی اولین بار به ذهنش رسید ضیافتی بر پا کند در غیاب نور؟» (از نامه به لوئیز کوله)

 

«برای من برترین (سخت‌ترین) دستاورد هنر نه خنداندن است و نه گریاندن و نه به شور و هیجان یا خشم واداشتن، برترین دستاورد هنر شیوۀ طبیعت پیش گرفتن است، یعنی سوق دادن خودمان به خیال‌پردازی. زیباترین آثار این خصوصیت را دارند، به نظر آرام و اسرارآمیز می‌آیند و جریان‌شان مثل صخره‌ها بی‌حرکت است، مثل اقیانوس متلاطم، مثل بیشه پر از شاخ‌وبرگ و سرسبزی و زمزمه، مثل بیابان غمگین و مثل آسمان آبی. هومر، رابله، میکل‌آنژ، شکسپیر و گوته همگی به زعم من سنگدل‌اند و این بی‌نهایت و بی‌نقص است و حد ندارد.» (از نامه به لوئیز کوله)

 

«چرا در این دوران ناخوشایند کتاب چاپ می‌کنیم؟ آیا برای پول است؟ چه مضحک! گویی پول می‌تواند اجر کارمان باشد یا می‌توانست باشد!

… من (روی سخنم با نویسنده‌ای است که برای خودش احترام قائل است) برای خوانندۀ امروز نمی‌نویسم، برای همۀ خواننده‌های احتمالی آینده می‌نویسم، تا زمانی که زبان زنده باشد. پس متاعی که من عرضه می‌کنم اکنون مصرف ندارد، چون برای هم‌عصرانم نوشته نشده است. کاری که من انجام می‌دهم ناشناخته است و درنتیجه نفیس و گرانبها.» (از نامه به ژرژ ساند)

 

«نادان‌تر از همه کسی‌ست که مدام غر می‌زند.» (از نامه به ژرژ ساند)

بریده‌هایی از «نامه‌های گوستاو فلوبر»

«من طبق تصور آرمانی‌ام از هنر باور دارم که هنرمند نباید از احساس خودش در اثر حرفی به میان آورد. همان‌قدر که خدا در طبیعت پدیدار است، هنرمند هم باید به همان میزان در اثرش ظاهر شود.» (از نامه به ژرژ ساند)

 

«هیچ آدم فرزانه‌ای حرف آخر را نگفته و هیچ کتاب بزرگی حرف آخر را نمی‌گوید، چون بشریت همیشه رو به جلو حرکت می‌کند و در پی سرانجام نیست. هومر، شکسپیر، گوته و حتی خود انجیل هم ادعای ختم کلام و تمام، ندارد. این کلمۀ «مسئلۀ اجتماعی» هم که اخیراً باب شده خیلی عصبانی‌ام می‌کند. روزی که به مسئلۀ اجتماعی پی ببریم، آخرین روز روی سیارۀ زمین خواهد بود. زندگی مسئله‌ای ابدی‌ست، تاریخ هم همین‌طور، و همه‌چیز.» (از نامه به مادموازل لورویه دو شانتوپی)

 

 

 

مطلب مرتبط

  1. پاییز فلوبر نوشتۀ آلکساندر پوستل: مراسم تدفین و احیای نبوغ

 

بریده‌هایی از «نامه‌های گوستاو فلوبر»

 

برترین‌ها