لذتِ کتاببازی
کاش تبر برادری کند…
کاش تبر برادری کند…
باد آورده
نشسته است ترکِ تاریکی و
دارد دور میشود
نور فقط یک احتمال است
و زمین
حدس تصادفی آن رمز
که گاوصندوق فاجعه را گشوده است.
آیا او که روبان روزها را میبُرد
رودخانهای افتتاح خواهد کرد؟
خیرهام به خیابانی
که خودش را به شب میفروشد
و ستارهها که دستمزدی اندکند
کوچه با کت و شلوار کهنهای
تکیه داده است به فراموشی چراغ
چه کاری از دست کوچ برمیآید
برای درختهایی که در خطرند؟
کاش تبر برادری کند!
به جنگل پنهان شده پشت شاخ و برگهاش
بگویید
از ریشه بیرون افتادیم
بگویید مارگریتها
تنها اعتراضی نارنجی بودند
علیه خشونت جهان
بگویید این گهواره
رگ خواب ما را نمیداند
دیگر چه سود دعا برای باران
با چتری که در چهرههایمان پیداست؟
کاش قلابی
مرا از این قصهی قلابی بالا میکشید
از این آشپزخانهی به هم ریخته
و کسی که نیست
تا میزی بچیند و تِی بکشد
خاموشی ریخته روی کاشیها را
از بهار بغ کرده گوشهی باغچه و
خلأیی که خوشه داده است
آیا ماهی که با تمام گودالها گرم گرفته
نمیداند ماهیهای من به آب رفتن
عادت دارند؟
باید عجله کرد و تا تماشای تراژدی دوید
فانوس
نفسهای آخرش را میکشد
تاریکی فوت میکند
فرفرهای در فضا میچرخد
خورشید بادآورده است
باد میبرد دریا را
آب از آب تکان نمیخورد
منبع
مجموعه شعر کافه کاتارسیس
آیدا گلنسایی
نشر آنسو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
جملههایی از کتاب «چهل نامۀ کوتاه به همسرم»
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی5 روز پیش
ذن در جان شاعر نوشتۀ احمد شاملو
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی1 ماه پیش
رفتارِ اپیکور در برابر مرگ
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی4 روز پیش
رمان «به سوی آزادی» کازانتزاکیس و چند درس برای زندگی
-
پنجرهای برای لبخند به زندگی3 هفته پیش
گوش دادن به شرم؛ برنه براون
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
نامهات رسید، دختر!
-
شعر جهان1 ماه پیش
شعری از پابلو نرودا برای «معصومه کریمی»
-
تحلیل داستان و نمایشنامه1 ماه پیش
نگاهی به رمان «بچهآهو» اثر ماگدا سابو