با ما همراه باشید

لذتِ کتاب‌بازی

نگاهی به زندگی و آثار دیه‌گو ریورا

نگاهی به زندگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

نگاهی به زندگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

دیه‌گو ماریا د لاکونسپسیون خوان نپوموسنو استانیسلاو د لا ریورای بارینتوس آکوستای در 1887 از پدری که معلم مدرسه (فراماسون و آزاداندیش) بود و همسرش، زن جوان مؤمنی که آب‌نبات‌فروشی داشت، به دنیا آمد، و از همان ابتدا نابغه پنداشته می‌شد. در ده سالگی درخواست کرد او را به مدرسۀ هنر بفرستند و در همان حال که روزها به تحصیل در مدرسۀ ابتدایی ادامه می‌داد، در مدرسۀ هنر سان‌کارلوس، معتبرترین آکادمی مکزیک، به کلاس‌های شبانه رفت.

… در آن روزها برای یک دانشجوی مشتاق هنر فقط یک مکان وجود داشت، و ریورا در 1907 با مقرری اعطا شده از سوی فرماندار وراکروز راهی اروپا شد. او پس از یک سال زندگی در اسپانیا در پاریس مستقر شد و، جدا از سفرهای گوناگون، همچنان در این شهر ماند تا آن‌که در 1921 به مکزیک برگشت و آنجلینا بلوف، همسر قانونی فوق‌العاده زیبای روسی خود، یک دختر نامشروع از یک زن روس دیگر و تعداد زیادی دوستان گوناگون و اکثراً قلندرمآب، برای مثال، پیکاسو و گرترود استاین، گیوم آپولینر و امیل فوره، ایلیا ارنبورگ و دیاگیلف را ترک کرد.

…دیه‌گو ریورا هنگام آشنایی با فریدا چهل و یک سال داشت و معروف‌ترین _و رسواترین_ نقاش مکزیک بود. او بی‌تردید بیش از هر دیوارنگار دیگری دیوارها را با نقاشی‌های خود پوشانده بود. با چنان سرعت و مهارتی نقاشی می‌کرد که گاه به نظر می‌آمد نیرویی زمینی او را به حرکت درمی‌آورد. او می‌گفت: «من فقط نقاش نیستم، بلکه مردی‌ام که درست مثل درختی که گل و میوه می‌دهد، وظیفۀ زیست‌شناختی تولید نقاشی را به انجام می‌رسانم.» در واقع، کار برایش نوعی مادۀ آرامش‌بخش بود و هرگونه مانعی در راه آن، اعم از مقتضیات سیاسی، بیماری و جزئیات پیش پا افتادۀ زندگی روزانه، او را عصبانی می‌کرد. گاهی روزهای پی‌درپی بی‌وقفه کار می‌کرد، غذایش را روی چوب‌بست می‌خورد و در صورت لزوم همان‌جا می‌خوابید.

هنگامی که نقاشی می‌کرد در احاطۀ دوستان و تماشاچیانی بود که آن‌ها را با نقل داستان‌های افسانه‌ای _ برای مثال نبرد در انقلاب روسیه، یا تجربۀ خوردن گوشت بدن، به‌خصوص گوشت زن‌های جوان پیچیده در تورتیلا، سرگرم می‌کرد. می‌گفت: «مزه‌اش عین مزۀ گوشت خوکی جوان است.»

نخستین کار او در مکزیکوسیتی دیوارنگاره‌ای با عنوان آفرینش در سالن آمفی تئاتر دبیرستان ملی بود. این اثر برای نقاشی که در شوق دست زدن به خلق اثری انقلابی و به ویژه نقاشی مکزیکی می‌سوخت، کار عجیب و غریبی بود. در حالی که الهام ذهنی این اثر به وضوح عرفان غیردینی واسکونسلوس است_ شمایل‌های آرمانی شدۀ ماندگار فضایل الهیات، و مظاهری چون خرد، نیرو، شعر شهوانی، تراژدی و علم را به کار می‌گیرد_ اما در واقع هم به لحاظ سبک و هم محتوا عاری از عنصر مکزیکی است. شاید ریورا هنو بیش از آن شیفتۀ نقاشی اروپایی بود که فرم‌ها و مضامینی پیدا کند که به آرمان‌هایش تجسم بخشند. با این همه او در آفرینش شیوه، رسانه و مقیاس خود را کشف کرد: دیوارنگارۀ تاریخی. و اگرچه در این‌جا مضمون او بیش از آن‌که بومی و واقعی باشد جهانی و تمثیلی بود، اما دیری نگذشت که الهۀ افسانه‌ای عرفانی با بدنی کلاسیک به مادر سرخپوست کلاسیک مکزیک ریورا بدل شد.

…ابتدایی‌گری و انتخاب جنبه‌های خاصی از هنر عامه در هنر «والا» نه تنها بازنمود طرد ارزش‌های بورژوایی یا اروپایی، بلکه نشانگر آرزوی خیال‌انگیز دنیایی دهقانی بود که در آن دست‌ساخته‌ها شکوفا شوند_ دنیایی که هنرمندان باید احساس کرده باشند که با فرارسیدن عصر صنعت باید از بین برود. دیه‌گو ریورا با این‌که صمیمانه اعتقاد داشت امید بشر به آینده در صنعتی شدن و کمونیسم نهفته است، اما باز به شدت به این گذشته عشق می‌ورزید و گاه آن را به صورت دورانی ساده و بی‌غل و غش نقاشی می‌کرد. او و فریدا خود را در هنر عامۀ مکزیک محصور کردند، و مجموعۀ مجسمه‌های ماقبل کلمب او، یکی از بهترین مجموعه‌ها در مکزیک است.

…ریورا به راحتی محبت دیگران را جلب می‌کرد. با این‌که به گونه‌ای انکارناپذیر زشت بود، به همان سهولتی که آهن جذب مغناطیس آهنربا می‌شد، زن‌ها را به سوی خود جلب می‌کرد. در واقع، بخشی از جذابیت او ظاهر غول‌آسایش بود _زشتی‌اش برای آن نوع زن‌هایی که دوست دارند نقش دلبر را در برابر دیو ایفا کنند، زمینۀ کامل قابل مقایسه‌ای را فراهم می‌آورد _اما مهم‌ترین جاذبۀ او شخصیتش بود. او شاهزاده‌ای قورباغه‌ای، مردی استثنایی و مالامال از شوخ‌طبعی بی‌نظیر، سرزندگی و جذابیت بود. او می‌توانست مهربان باشد و به شدت پر احساس بود. از همه مهم‌تر این‌که، مشهور بود و این‌طور که پیداست برای بعضی از زن‌ها شهرت جاذبۀ مقاومت‌ناپذیری دارد. می‌گویند بیش از آن‌که ریورا دنبال زن‌ها بیفتد، زن‌ها به دنبالش می‌افتادند. به‌خصوص برخی از آمریکایی‌های جوانی که احساس می‌کردند قرار ملاقات گذاشتن با دیه‌گو ریورا به اندازۀ سفر به اهرام تئوتیهوآکان واجب است.

زن‌ها، اعم از مکزیکی و غیرمکزیکی، به این دلیل دوست داشتند با دیه‌گو باشند که او هم خوش داشت با آن‌ها باشد. از این نظر، زن‌ها از بسیاری جهات بهتر از مردها بودند؛ بااحساس‌تر، صلح‌طلب‌تر و متمدن‌تر. در سال 1931، ریورا با صدایی خیال‌انگیز و نگاهی درخشان، در حالی که لب‌های فراخش را به لبخندی رخوتناک و بوداوار گشوده بود، برای یک گزارشگر نیویورکی از تحسین خود نسبت به زن‌ها سخن گفت: 

«مردها ذاتاً وحشی‌اند. امروز نیز وحشی‌اند. تاریخ نشان می‌دهد که نخستین پیشرفت‌ها به دست زن‌ها پدید آمد. مردها ترجیح می‌دادند همچنان وحشی‌های جنگجو و شکارچی باقی بمانند. زن‌ها در خانه می‌ماندند و به پرورش هنرها می‌پرداختند. این زن‌ها بودند که صنعت را بنیان نهادند، نخستین کسانی که به ستاره‌ها چشم دوختند و به شعر و هنر شکل بخشیدند زن‌ها بودند… یک اختراع را نشانم بدهید که در تمنای خدمت به زن‌ها (از جانب مردها) ریشه نداشته باشد.» شاید سال‌های اقامت ریورا در اروپا موجب شد رویکرد او نسبت به جنس مخالف بسیار متفاوت با رویکرد مردهای معمولی شود. در هر صورت، او از حرف زدن با زن‌ها لذت می‌برد؛ برای فهم و شعور آن‌ها ارزش قائل بود و چنین شیوۀ برخوردی، در آن روزها در مکزیک و در هر جای دیگری، برای اکثر زن‌ها لذتی کمیاب بود.

البته ریورا به بدن آن‌ها نیز ارج می‌نهاد. او عاشق زیبایی بود، و اشتهایی سیری‌ناپذیر به لذت بصری داشت و گفته‌اند که مدل شدن برای دیه‌گو به معنای پیشکش کردن تن خود به گوشت و خون و چشم‌های او بود. آنچه فریدا در اولین دیدار دربارۀ شهرت او به عنوان مردی زنباره فکر کرد، به ثبت نرسیده است. شاید همین امر او را به سوی دیه‌گو جلب کرد؛ شاید هم دچار توهم همان امید دیرینه شد: من آن کسی خواهم بود که عشق و علاقۀ او را جلب می‌کند؛ او به گونه‌ای متفاوت عاشق من خواهد شد. و البته موفق هم شد، اما نه بدون جنگ و دعوا.

منبع

فریدا

نوشتۀ هایدن هررا

ترجمۀ فروغ پوریاوری

نشر ثالث

 

چند  اثر از دیه‌گو ریورا

نگاهی به زندگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

 

نگاهی به زندگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

 

 

 

 

نگاهی به زدگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

 

 

 

نگاهی به زدگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

نگاهی به زدگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

نگاهی به زدگی و دیوانگی‌های دیه‌گو ریورا

برترین‌ها