داستان/ رمان ایرانی
فصل دوم: در قلب آن واقعه
گوش کن!
باور کن!
دیگر معجزهای در کار نیست.
زندگی را با چیزهای بسیار ساده، پُر باید کرد. سادهها، سطحی نیستند. خرید چند سیب ترش میتواند به عمق فلسفهی ملاصدرا باشد. مشکل ما این نیست که برای شیرین کردن زندگی معجزه نمیکنیم. مشکل ما این است که همانقدر که ویران میکنیم، نمیسازیم. همانقدر که کهنه میکنیم تازگی نمیبخشیم؛ همانقدر که دور میشویم؛ باز نمیگردیم، همانقدر که آلوده میکنیم، پاک نمیکنیم؛ همانقدر که تعهدات و پیمانهای نخستین خود را فراموش میکنیم، آنها را به یاد نمیآوریم؛ همانقدر که از رونق میاندازیم، رونق نمیبخشیم. مشکل این است که از همهی رویاهای خوشِ آغاز دور میشویم و این دور شدن به معنای قبول سلطهی بیرحمانهی زمان است.
بر سر قول و قرارهای نخستین نماندن، باور پیرشدگی روح است و خواجگی عاطفه. عشق، چاه ویل را هم پر میکند.
صص106-105
عشق، یک عکس یادگاری نیست؛ و یک مزاح شش ماهه یا یکساله نیست. واقعیت عشق در بقای آن است حقیقت عشق در عمقِ آن؛ و این هر دو در ارادهی انسانیست که میخواهد رفعت زندگی را به زندگی بازگرداند. من دختران و پسران بسیاری را میشناسم که تمام هدفشان از طرح مسألهی عشق، رسیدن است. عجب جنجالی به پا میکنند! عجب درگیر میشوند! اعتصاب غذا. تهدید به خودکشی. قرصهای خوابآور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد… و سرانجام، رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز میشود. وقتی هدف اینقدر نزدیک باشد_ گرچه کمی هم دور به نظر میرسد_ بعد از زمانی که برقآسا میگذرد، دیگر نمیدانند چه باید بکنند_ با اولین شست و شوی پردهها؛ لبپَر شدن بشقابها؛ بوی کهنگی گرفتن جهیز، میمانند معطل. قصد بیحرمتی به هم را که ندارند. بیحرمتی فرزند کهنگی است، فرزندِ تکرار.
این را باید میدانستند که رسیدن، پلهی اول منارهایست که بر اوج آن، اذان عاشقانه میگویند. برنامهای برای بعد از وصل. برنامهای برای تداوم بخشیدن به وصل. از وصلِ ممکن و آسانِ تن به وصلِ دشوار و خطیرِ روح. برنامهای برای سدبندی قاهرانه در برابر خاطره شدن. برنامهای برای ابد. برای آن سوی مرگ. برای بقای مطلق. برای بیزمانی عشق…
عشق، قیام انسانهای مقتدر است در برابر ابتذال. با این وجود،
عشق یک کالای مصرفیست نه پساندازکردنی.
صص95-96
منبع
یک عاشقانهی آرام
نادر ابراهیمی
نشر روزبهان
چاپ سی و ششم
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند