با ما همراه باشید

نقد و بررسی کتاب

درباره‌ی مجموعه شعر روزها/ بیژن جلالی

جلالی،بیژن/ روزها._ تهران: مروارید، شهریور 1341، 231ص

بعد از «تندر کیا» و «هوشنگ ایرانی»، بیژن جلالی سومین شاعر بود که بی‌اطلاع از کار نیما یوشیج دست به نو آوری زده بود.  او در دهه‌ی بیست، هنگام دانشجوئی در فرانسه، با شکل دیگری از شعر آشنا شد و شروع به نوشتن شعر سپید کرد، و پس از بازگشت به ایران در دهه‌ی سی، با شعر نو ایران برخورد کرد و شاید به همین سبب نیز، هم از نخست، زبانش با زبانِ دیگر شاعران نو پرداز فرق داشت.

او نه همچون عده‌ای از شاعران شعر منثور، هرگز به زبان فخیم نثر قدیم گرایشی نشان داد، و نه همچون عده‌ای دیگر به تخیل غریب؛ حال آنکه به نظر می‌رسد با اندیشه‌ی ژرف و حس عمیقی که در بیشتر اشعار جلالی به چشم می‌خورد، اگر به ادبیت و ایجاز و ایهام و … ریخت شعر توجه و علاقه‌ای می‌داشت، بی‌تردید امروز از شاعران رده‌ی اول شعر نو فارسی محسوب می‌شد؛ بویژه که بعد از غلامحسین غریب، که کتابش در سال 1332 منتشر شد، جلالی نخستین شاعر بود که زبانی یکدست به نثر داشت.

روزها، بعد از انتشار بازتاب بسیار خوبی در میان نوآوران داشت و یادداشت‌های غیرمنتظره‌ای بر آن نوشته شد.

چند شعر از روزها

1

آنگاه که موج سال‌ها از سر من بگذرد

و من چون سنگی در ته آن آرمیده باشم

که بر این دریای بی‌آرام سفر خواهد کرد

چه کسی به ریشه‌های سکوت خواهد نگریست

که مرا به ساحل‌های زمان پیوسته‌اند

2

مرا با مرگ

فاصله‌ای جز شعر نمانده است

و آنگاه که این پرده‌ی الوان را

کنار خواهم زد

پهنه‌ی بی‌پایانِ

مرگ را خواهم دید

ولی هنوز به نامِ

آخرین امید

ولی هنوز به نامِ

آخرین بهار

ولی هنوز

به نامِ آخرین عشق

در پیش پرده ایستاده‌ام

و در پرتو مرگ

ناامیدانه

جهان را بس تماشایی

می‌یابم.

3

از هرسو

خرابه‌های یقین را می‌بینم

و خرابه‌های عشق را

و خرابه‌های خرد را

به کدام سوی رو کنم

که نه سعادت

و نه شقاوت

و نه این جهان و نه جهان دیگر

مرا درکارست.

به کدام سو رو کنم.

4

کار شعر را

نه پایانی است

و نه ابتدائی

و شاعر چون باغبانی است

که دسته گلی می‌سازد

بی‌آنکه بداند

آن را به دست که خواهد سپرد

یا بر پای که خواهد نهاد.

5

ناامیدی چون کوهی است

که از بلندی‌های آن

دنیا حقیر و کوچک می‌نماید

و چشم‌انداز آسمان

بس تماشائی

و دل‌انگیزست.

نقد و نظر

از مسائل قابل توجه مربوط به کتاب روزها، نقدهای تأییدآمیز چند تن از مطرح‌ترین شعرای نوقدمائی دهه‌ی سی، چون محمد زهری و نادر نادرپور، بر این مجموعه بود. محمد زهری، از پیشگامان شعر نو قدمائی سمبولیستی جامعه‌گرا در دهه‌ی سی، در بخش‌هایی از یادداشتش نوشت:

«بیهوده روی بر می‌تابم

در جلوی من تا انتهای جهان

تهی و تهی و تهی است…»(کتاب روزها-ص143)

خمیرمایه‌ی اصلی مضامین روزها_درحقیقت_ همین است: «تهی و تهی و تهی» و این برگردان با صورت های مختلف_ اما با مفهوم واحد_ در سراسر کتاب تکرار می‌شود.

علی‌الظاهر برای بار اول_ قریب به یک قرن پیش_در یکی از نخستین روزنامه‌های فارسی موسوم به «روزنامه‌ی علمیه‌ی دولت علیه ایران» از شیوه‌ای در شعر با این عبارت:« نوعی از شعر که فی‌الحقیقه واسطه‌ی بین شعر و نثر است» گفتگو می‌شود. این روزنامه سپس به اعصار قدیم‌تر بازمی‌گردد و ابداعات ابوالعلاء معری، ضریر مصری و عصمت بخاری را از این دست می‌شمارد.

کتاب روزها را_ که من شعرش می‌دانم_ شما می‌توانید نوعی واسطه بین شعر و نثر یا شعر سپید یا شعر منثور بخوانید. اگرچه ممکن است برای این نوع شعرها هم قائل به قیودی_ من جمله قافیه_باشید و روزها را خالی از آن بیابید. ولی لابد از بابت وجود مضامین شاعرانه‌اش باید آن را شعرگونه‌ای به حساب بیاورید.

و نجف دریابندری در بخش‌هائی از یادداشت قابل توجه‌اش که در ماهنامه‌ی سخن چاپ می‌شود، می‌نویسد:

«در جایی خواندم که ژان پل سارتر نوشته بود: « کسانی مرا متهم می‌کنند که شعر را دوست نمی‌دارم، به این دلیل که در مجله‌ام شعر کم چاپ می‌کنم، حال آنکه من شعر را دوست دارم، به این دلیل در مجله‌ام شعر کم چاپ می‌کنم.»

به نظر می‌رسد در این قضیه حق با آقای سارتر باشد، زیرا که شعر اصولا عنصر کمیابی است و اینکه می‌بینیم در این ایام انواع و اقسام شعر بدین فراوانی زیر دست و پا ریخته است دلیل بر وفور نعمت نیست بلکه به احتمال قوی‌تر دلیل بر آن است که گروهی به فرمول‌های شعر بدلی دست یافته‌اند و دارند شعر حقیقی را از بهاء می‌اندازند. در چنین وضعی انتشار مجموعه‌ی آرام و لطیفی چون روزهای بیژن جلالی غنیمت است.

به نظر من روزها یک بار دیگر این مسئله‌ی قدیم را پیش می‌کشد که آیا ذات شعر، یعنی آنچه شعر با آن شعر می‌شود و بی‌آن شعر نیست، همان چیزی‌ست که در اصطلاح جدید به «شکل» تعبیر می‌شود یا چیز دیگری‌ست که می‌تواند از این «شکل» مستقل و مستغنی باشد؟

چنین به نظر می‌رسد که شاعر می‌خواهد بگوید که شعر_ یا لااقل نوعی از شعر_ ورزش با کلمات و ساختن اشکال گوناگون از آنها نیست، بلکه شعر نوعی برداشت، نوعی طرز برخورد است. ممکن است که شاعر در بیان این برداشت با طرز برخورد مجال ور رفتن با کلمات را نیابد یا اصولا استعداد این کار را نداشته باشد. این امر به حیثیت او به عنوان شاعر لطمه‌ای نمی‌زند، مشکل آن است که شاعر نتواند در برخورد با جهان گفت و گویی را شروع کند، زیرا که در آن صورت اصولا شعری پدید نمی‌آید تا بتوان از کیفیت بیان آن سخن گفت.

از این روست که ما وقتی کتاب روزها را در دست می‌گیریم بی‌اختیار بحث شعر را پیش می‌کشیم و از خوب و بد آن به عنوان شعر سخن می‌گوئیم، حال آنکه هیچ جای کتاب عنوان «شعر» ندارد.

سراینده‌ی روزها از جریان شعر نو فارسی چندان متاثر نیست. این امر او را از تردستی غالب سرایندگان شعر نو فارسی در ورزش با کلمات دور ساخته ولی در عین حال او را از پیچیدگی و افتادن در دام تشبیهات مکرر و غریب نیز برکنار داشته است.

منبع

تاریخ تحلیلی شعر نو شمس لنگرودی

تاریخ تحلیلی شعر نو

شمس لنگرودی

نشر مرکز

چاپ ششم

ج 3

صص66-71

برترین‌ها