تحلیل داستان و نمایشنامه
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
فرشید شریف: داستان «شایو» (پایین رفتن خورشید) با این جمله آغاز میشود ” مادر آه بیجانی کشید “. جملهای که یادآور خاطرهی در هم شکنندهای از گذشته است. کتاب ” شایو ” در سال ۱۹۴۷ دو سال بعد از جنگ دوم جهانی و درست در موقعی که ژاپن پس از شکست از امریکا و متحدینش در دامان نومیدی و یأس بیجان بود، منتشر شده است. ژاپن با تمامیتخواهی، ملیگرایی افراطی و فاشیسم حاکم در سال ۱۹۳۷با حمله به چین جنگ را آغاز نمود با ادامه جنگ در ۱۹۴۱ و حمله به ناوگان آمریکایی در اقیانوس آرام به پیروزی موقت دست اما در سال ۱۹۴۲ با شکست به تدریج عقب نشینی وسپس با بمباران هیروشیما و ناکازاکی شکست را به طور کامل پذیرا گردید . شکستی که منجر به نابودی اقتصاد ژاپن شد. جمله آغازین کتاب حاوی مهمترین پیام و طرحی کامل از متن کتاب و نگاهی به وضعیت حاکم بر ژاپن در این دوران است.
داستان شایو روایت رنج و اضمحلال یک خانواده اشرافی سه نفره است که در توکیو زندگی میکنند و حال فشار مشکلات ناشی از جنگ و پایان آن انحطاط و زوال این خانواده است که از زبان کازوکو دختربیوه خانواده که از همسرش جدا شده به صورت اول شخص بازگو میشود اما در بخشهای دیگر داستان یا شیوهای متفاوت مثل نوشتههای روزانه نائوجی و یا وصیتنامه نائوجی و نامهها از تغییر شخصیت در بیان روایت نیز سود جسته است . شروع دوران جدید و صنعتی شدن به نوعی آغاز دگریسی در جامعه و نابودی یک طبقه مسلط و برآمدن سایر طبقات را نوید میدهد. این تغییرمهم اقتصادی به تدریج باعث تغییر در زندگی اخلاقی و فرهنگی آن سرزمین میگردد . نویسنده کتاب شوجی تسوشیما که بعدها به اوسامو دازای معروف شد، خود فرزند باز مانده از یک مالک زمین ثروتمند بود که به دلیل مشکلات مزمن قفسه سینه و مشکوک به سل از سربازی بازمانده و به جنگ نرفته است. در این کتاب محیط پس از جنگ، جامعه سر خورده از شوک شکست واشغال توسط متحدین و تغییرات اجتماعی و فرهنگی که جامعه را به التهاب کشانده است را به تصویر میکشد . طبقه اشراف که اضمحلال خود را از همان آغاز جنگ با چین شروع کرده است ، در درون دچار تضاد شدیدی هستند. تضاد رفتاری که نویسنده نمود بیرونی آن را در نوع زندگی و سوپ خوردن مادر بدون حتی ریختن یک قطره سوپ و بدون هورت کشیدن و صدای برخورد قاشق با بشقاب که احتمالا از ویژگیهای اشراف خاص است، نشان میدهد هرچند که میتواند کنسروهای نخود سبز آمریکایی و جیره روزانه اهدایی ارتش آمریکا باشد. جامعه اشرافی که نائوجی پسر خانواده در موردشان میگوید : داشتن نام و مقام کسی را اشراف زاده نمیکند . یه سری هم مثل ما به نام زادهایم . بیشتر به آوارهها میمونیم تا اشراف زاده و در توصیف یکی از دوستان اشرافش او را به ولگرد تشبیه میکند و بعد مدعی است جلوی بیشتر اشرافزادهها باید “تابلوی گدایان با کلاس بالا ” رو نصب کنند و بعضی از اشراف چلمن افادهای هستند.
کتاب در عین حال که داستانی را روایت میکند در طول آن مشکلات اجتماعی و دیدگاههای فلسفی و اجتماعی آن دوره را نیز به خوبی منعکس میسازد. یادآوری نام نویسندگان، اندیشمندان فلاسفه در طول کتاب دلیلی است که نشان میدهد در طی سالهای پیش از جنگ تا زمان اتمام آن، جامعه و روشنفکران ژاپن بینصیب از آخرین تحولات نبوده است. انعکاس این افکار بخصوص در یادداشتهای گل شببو و یا در وصیتنامه نائوجی مشهود است. درواقع به نوعی میشود گفت کتاب شایو علاوه یک بررسی روانشناسانه و جامعهشناختی از ده سال پیش از پایان جنگ دوم در ژاپن به نوعی از اتوبیوگرافی است که عناصری از زندگی شخصی نویسنده با ارجاعات در رفتار وکنش و بازخورد در خدمت عناصر داستانی قرار میگیرد .
رمان از هشت بخش مجزا تشکیل شده است که هر کدام از آنها علاوه بر ویژگیهای شخصی کاراکترها و روند تغییرات در آنها در هرقسمت نیز از نمادها و از قدرت جادویی سمبلها به منظور گسترش داستان و یا بسط معانی جدید و تاثیر آن در زندگی انسانها استفاده میکند ارجاعاتی میدهد که آن ارجاعات با آن فصل پیوندی مناسب یافته و باعث تکوین و حرکت راوی داستان میگردد. این نمادها هم شامل حیوانات و یا به طور مکرر اشاره به نام اندیشمندان و نویسندگان و نقاشان است. به گونهای میشود گفت دازای مرگ را با استعارههای گوناگون نشان میدهد.
مفهوم زوال در این داستان در پیوند با مفاهیم دیگری مثل شکست و مرگ، همزیستی و جستن راهی دیگر و پذیرش قرار میگیرد و این مفهوم بر هر یک از شخصیتهای داستان تاثیرات متفاوتی میگذارند. تضاد میان اعضای خانواده و توانمندی آنها در مواجه با رویداهای پیشآمده فارغ از موقعیتی که در طبقه اشراف قرار دارند در داستان موقعیت جابجایی قرار میگیرند. بدیهی است که تغییرات بر آنها موثر است. انسانها دارای ویژگیهای متفاوتی هستند که توان آنها برای پذیرش یا عدم پذیرش پدیدههای بیرونی متفاوت است بنابراین رفتار شخصی و موقعیت هر کدام در مقابله با آن تغییر نیز باهم متغیر خواهد بود .
نثر دازای به خوبی ضمن نشان دادن تاثیر جنگ و طعم پایان تلخ آن در تغییر طبقاتی و فرهنگی ژاپن ازسویی و شرایط یأس ونومیدی حاکم بر آن دوره دو نوع برخورد اصلی با شرایط سقو ط خانواده اشرافی که عناصر درون مایه کتاب شامل مرگ، سقوط وزوال و پیامد آنها که نومیدی و پذیرش مرگ و یا مبارزه و یا همزیستی با آن شرایط است به نمایش میگذارد . ناوچی و مادر بعهنوان اشرافیت زوال و دختر مبارزه و زیست و دایی ودا هم در حاشیه همزیستی را میپذیرد.
نائوچی پسر خانواده از ابتدا به جنگ رفته و در همان حین نبرد به دامان اعتیاد پناه برده است. پس از پایان جنگ و شکست ژاپن به خانه برگشته، دچار گیجی و توهم است. خواهرش به کمک ” نویسنده اوهارا ” میخواهد تا نائوچی از تریاک به الکل که اعتیاد سبکتری است پناه ببرد تا دچار هذیان کمتری باشد . ” الکل هم دست کمی از اون نداره ولی پذیرفتنش واسه مردم راحت تره ” ص ۵۴٫ نائوجی اسیر الکل که در ابتدا از مادرش دور و به خواهرش نزدیک میباشد تاب وتحمل این همه رنج و سقوط را ندارد او دست به هر کاری میزند یا حتی میخواهد بخواهد بزند با شکست مواجه میگردد. تمام پولهایی که به بهانه راهاندازی انتشارات گرفته است را صرف الکل میکند ( گویی شغل مورد علاقه دازای ) قرض میگیرد و پول خانواده را چه آنهایی را که از مادر میگیرد و یا دختر به او میدهد صرف الکل میکند. او دچار یأس واندوه سرانجام دست به خودکشی میزند (شکست و مرگ ) . دست به عملی میزند که در واقع یک نوع شکست یا پذیرش تحقیر است اما تا دم مرگ اشرافی میماند اشرافی فرومایهای که خود میگوید چلمن است. او میخواهد به اشرافیگری خالص در حال سقوط که مظهر آن در مادرش به شکل بازتاب بیحصار بیریایی نمود پیدا میکند، برگردد. اما اشرافیگری او از نوع پست است.
نائوچی کمترین لذتی از شادی نبرده، اعتیاد به تریاک و الکل گونهای از مخالفخوانی با تن و دهنکجی به موقعیت اشرافیش است درمانده میگوید: “تنها راه بقا رو به زوال بودن ص ۴۹” و میپرسد آیا کسی هست که تباه نشده باشد؟ وهمه چیز را از دم دروغ میداند. او میگوید “جنگ جنگِ ژاپن نمایشی از نومیدی وبیچارگی است ص ۴۹” و از خودش میپرسد “راست راستی چارهای جز خودکشی داره ؟ ص ۵۰” خودکشی او از فرط درماندگی است ترجیحی که به دست خودش بمیرد . هر چند که تا دم آخر به آن چیزی که باعث جدایش از دیگران میشود یعنی اشرافیت خود یازدیده است چیزی که خود قبلا از آن به فرار از سایه پشت سرش یاد میکند و به بیثباتیش و زوالش رسیده و او تحمل آن همه را نداشت. او دروصیتنامهاش به تشریح برای خواهرش از این آخرین آرزویش میگوید که به سوی مادرش برگردد با لباس اشرافیگری کیمونوی کنفی که از او به یادگار مانده است. نائوجی گونه کم بنیه گیاهی است که زندگی در نور و جو این جهان برایش رنجآور است و محکوم به فناست. از نظر او « همه از یک قماشاند»
اما از سویی دیگر کازوکو مسیر دیگری را دنبال میکند به عکس نائوجی که امید در او جایی نداشت، تسلیم مرگ نمیشود و زندگی و مبارزه را میپذیرد . کازوکو میداند دیگر نجیب زادگی ارج و قرب گذشته را ندارد. از حس تنگی و خفگی به کار یدی پناه میبرد. کم کم احساس می کند به زنی زمخت و از طبقهی فرودست تبدیل میشود. او برای گریز از یأس ابتدایی دچار اشتباهاتی میشود . دست به نابودی تخمهای مارها می زند، دست به آتشسوزی میزند. او در ابتدا همراه و همدم مادر است و به نوعی اشرافیت مادر را نظاره میکند اما مار درون سینهاش که مظهر مرگ است، هر آن بازی مرگ را برایش روشن میکند. بعد از برگشت برادرش نائوجی و پیچیدن نسخه علمی برای مادر کم کم از او فاصله میگیرد. مار درونش شروع به حرکت میکند زوالی که از ده سال پیش آغاز شده است ماری که ده سال قبل کنار جسد پدرش دیده بود و سپس حضور انبوه مارها به دور درختان کنار آبگیر باغ . دو رخدادی که باعث بیزاری مادر و تبدیل هراس به وحشتش شد و این احساس شوم با سوزاندن تخمهای مار در کازوکو ادامه یافت. آگاهی از عملی که باعث طلسم مادر گردید و سبب شد که مار کوچک ترسناکی که حالا در سینهاش خزیده و خانه کرده عمر مادر را کوتاه کند. کازوکو در این فاصله که میانشان رخ میدهد کم کم همراهی مرگ و سقوط را در مادرش میبیند مادر کم کم مریض میشود حتی نجواها و حرفهای مشترک مادر با ” دکتر میاکی ” پزشک سابق دربار و رفتار خشن و گفتار زمختش که او را نزد مادر گرامیتر میکند و حرفهای میان آن دو که فقط غیبت است، موضوع معمول گفت وگویشان که نشانه دیگری از اشرافیت است، کمکی به او نمیکند. مریضی مادر عمیقتر میشود. مرگ نزدیکتر. آنچنان که کازوکو در تصویری مادرش را شبیه به ماده مار بخت برگشته میبیند که پیر و خسته از جستجوی تخمهایش بر اثر خستگی بر روی زمین پخش شده است حادثه شومی که باعث همسانی مار و مادر شد .” گناه به پاکردن آتش پای من بود ص ۲۳٫” کازوکو در پی مسیرهای متعدد برای یافتن خوشبختی و همزیستی با شرایط نوین که حاصل اشغال و تغییر جامعه از فئودالی واشرافیگری به جامعه صنعتی است متاثر از دگریسی فرهنگی به عشق و انقلاب معتقد میشود. لنین کائوتسکی و رزا لوگرامبورک را امتحان میکند واضح است که دازای با آرا این سه تن در دوران خود آشناست. کتابهای کش رفته از برادرش را میخواند برادری که دست از روشنفکری کشیده و این کتابها را نمیخواند. دازای از گذشته و جوانی چپگرایی خود مدد میجوید. آنی که دوای ترسش از آدمیان نبود و بعدها کنارش گذاشت. زیرا خرد جهان ناخوشش میکرد و در آن تلخی زورمندی نهفته بود. رزا لوگزامبورگ را میخواند. یکی از ویژگیهای داستان زنانه بودن آن است. وجود و ورود کاراکترهای متعدد زنان در هر فصل که هر کدام حاوی پیامی به کازوکو هستند در طول رمان به چشم میخورد . گویی وظیفه این زنان است که مواردی را به او گوشزد کنند. زنانی که هر کدام در عین هشدارو سرزنش گاه کوتاهیهای رفتاری وکنش او را یادآور میشوند. اما نظریات رزا در این خصوص نیز چارهجوی او نیست. زنانه بودن رمان بر برجستگیهای رزا در مقابل دیگران میافزاید کازوکو که درگیر رنگین کمان و زایش است درگیر انقلاب میشود و میخواهد انقلابی شود. او در رزا لوگزامبورگ هم عاشقی مییابد اما او به اقتصاد عشق میورزد. کازوکو از نظرات اقتصادی رزا گذر میکند همانگونه که دازای عبور کرده است. کازوکو میگوید “علم اقتصاد اندک شوقی در من بر نمیانگیزد علمی که بر این انگاره بنا شده که آدمی آزمند است و تا ابد آزمند میماند ص ۸۰ ” اما با خواندن آن شور غریبی حس میکند، همانگونه که رزا عشق جدا نشدنیاش را به بیباکی در فروپاشی اندیشههای پیرو سنت اختصاص داد. کازوکو میخواهد جُور خودش در شور عشق نابود شود اما نه بشکل رزا . او به این باور رسیده است که “انسان برای عشق وانقلاب زاده شده است ص۸۲ “کازوکو که هم بالزاک خوانده و هم چخوف، میگوید در تابستان کتابی از دی اچ لارنس را خوانده است بوی انقلاب به داستان های عاشقانه نیز سرایت کرده است . شاید او ایده رنگین کمان را ازکتابی به همین نام از لارنس گرفته است در رمان رنگین کمان “اورسولا ” قهرمان داستان با دیدن رنگین کمان به این فکر میافتد که امیدوار باشد هرچند که تاکنون با مشکلات مواجه بوده است رنگین کمانی که اورسولا میبیند به او میگوید درخششی برای او هست و امیدواری . همانگونه که رنگینکمان دل آدمی برای کازوکو به این سادگی از میان نخواهد رفت و میخواهد بداند به چشم رنگین کمان پس از باران به او خیره شدهاند.
کازوکو دوست دارد به هشیاری مار و بیآزاری کبوتر به عشق جامهی عمل بپوشاند تصمیم به عشق میگیرد. به نویسنده، همان نزدیکترین دوست برادرش ” اوهارا نویسنده “. اوهارا از سرناچاری الکل مینوشد. مأیوس و افسرده دچار افول که شانسی برای خوشبختی نمیبیند. او از ” اوتریلو نقاش فرانسوی ” حرف می زند. اوتریلو در واقع شمایی از یوزو در داستان “نه آدمی ” و نمایی از خود دازای و نائوجی است ” یه قربانی الکل یه جنازه. تک تک نقاشیهاش تو این ده سال چرت و بیارزش بودن ص ۱۰۳ ” و در جایی دیگر میگوید : ” فکر میکنی آدم چه احساسی دارد وقتی میفهمد که تو زندگی قرار نیست مزهی شادی را بچشه ص۱۰۶ ” . کوزوکا سعی میکند با اوهارا ارتباط برقرار کند. زمانی که از آن دنیای یأس و سقوط و زوالی که در اطرافش هست میخواهد بگریزد و آدمهایی برای دوست داشتن در اطرافش نمیجوید. او از همه سر خورده است برای جبران اشتباهات انجام شدهاش که تا بحال برایشان عذر خواهی کرده است، او انقلابیوار به انقلاب فکر میکند. در چهره مرد نویسنده هماندم که مرگ و خستگی و یک قربانی را میبیند همان گاه نیز به چشمش چهرهای زیبا و بیهمتا میآید . دلش با عشق احیا شده ای تپید.
تنها کسی که میتواند عصاره انقلاب و عشق برایش باشد کسی که نزدیکترین شباهت میان او و برادرش را میتواند داشته باشد. کازوکو ناپایدار انقلابی شده برای همزیستی به دنبال دستاویزی است. دستاورد دلخراش عشق. او از خوشبختی مادی سر در نمیآورد اما با خود تکرار میکند: من همانم که نیچه در موردشان می گفت زنی که میخواهد بزاید من بچه میخوام. زنی که در گیر سودایی عبارتهای رمانهای بالزاک است، رنگین کمان لارنس، رنگین کمانی سرشار از شورش نیرومند که سینهاش را کباب میکند. سودایی که به آسانی رانده نمیشود و حس میکند که آن عبارتهای رمان کاملا درستاند و باور دارد که” خوشبختی توانایی انجام کارهایی است که آدمها دوست دارند ص ۶۶ “. میخواهم بچهای از شما داشته باشم. فرزندی که نشان از تابآوری است همان دندان روی جگر گذاشتن که بخش عمدهای از زندگی را پوشش داده است حسی که سینه را پاره پاره میکند. اویی که منتظر صدای خوشبختی است. زندگی پر رنج است که باور جهانی کاش زنده نمیشدیم را تایید میکند. هر چند که ممکن است جهان واقعی ساز و کار سراسر ناآشنایی با جهان خیالهای او دارد . دنبال خوشبختی نیستم کازوکو برای رهایی از آن وضعیت و آن ترس و نگرانی و یأس از انقلابی که در آن زمان هواخوهان زیادی پیدا کرده بود، خسته تر از آن است که بخواهد آن را برای ژاپن تجویز کند او راهی دیگر پیشنهاد میکند.
برادر از نویسنده به مادر برمی گردد. کازوکو از مادر به نویسنده. گویی هر دو کار همدیگر را به نوعی تکمیل میکنند. هر بار نیمی ازماجرا بر دوش دیگری است تا رسالتی که دازای به دنبال آن است پیاده گردد. مرگ توام با زندگی. کازوکو قرار است با نویسنده که مردی الکلی و پر ازیإس و نومیدی و شباهت به برادرش دارد، برادری که از آنها بریده است، فرزندی به دنیا بیاورند. شور زندگی و نبرد برای زندگی و جنگیدن برای آن یک اصل اخلاقی نوینی برای اوست ” عشق و دیگر هیچ ” مثل رزا لوگزامبورگ که به اقتصاد نوینش چنگ زد. کازوکو به دنبال عشق نوین و به اصل اخلاقی نوین خودش میرسد. حالا مار هشیار شده است ” بیچنگ زدن به عشق نمیتوانم به زندگی ادامه دهم ص ۹۲ “. هر چند که عشق او را پست و بیآبرو بپندارند ” اندک عذاب وجدانی ندارم. انسان برای عشق و انقلاب زاده شده است، دلیل ندارد عذاب ببینم ص۹۶ ” در ابتدا نامش عشق نبود اما کم کم رنگهایش پر رنگ و پر رنگتر شدند اما سر آخر به دیوار یأس میرسد “دیواری که تک تک چیزهایی که نیروی آدمی جلویشان سر خم میکند بالا رفته است ص ۷۷” نویسنده مخالفتی در آن نمیبیند. ثمره این اصل فرزندی خواهد بود که مهمترین آرزوی کازوکو در آغوش کشیدن آن توسط زن نویسنده است گویی قرار است آشتی صورت بگیرد. بیشک در رگ این فرزند هم یأس و هم شجاعت خواهد بود.
داستان در عین آن که در لفافهای از مرگ و بیم ونهلیسیم پیچیده شده است ” رو به مرگان زیبایند اما زندگان از مرگ گریزان » اما در واقع از سویی بیانیهای برای میل به زندگی و جاوادانگی است. تمایل به جاودانگی حتی به زندگی در دلهره ” زنده بودن زنده بودن، تعهد کلان و تابناپذیری است که “آدم زیر آن تنها با دلهره نفس میکشد ص ۱۰۱” یا وقتی میگوید معلومه که ” زود نمیمیرم هم بدم هم بیادب ص ۱۰” آدمهای پست عمر دراز دارند خوبها زود میمیرند.
نویسنده در عین سعی بر عدم جانبداری از کاراکترهای داستان، به وضوح رابطهاش با هرکدام ملموس است. در خصوص موضوع یأس و افسردگی علیرغم شباهت رفتاری دازای با نائوجی در موضوع خودکشی، میل درونیش به خصوص در جانبداری از رفتار کازوکو به تغییر و ایستادگی و انقلاب اخلاقیش را تا آخر داستان پنهان میکند.
خیال نابود کردن و از نو ساختن همراه با عشق، ساختنی اینبار سرآمد بارهای پیش. تلاش برای زنده ماندن هر چند که آدمها بچه میمانند و برای برآوردن خواستههایش با جهانی که آن را نمیشناسد. دست وپنجه نرم میکند. بارداری، به همراه خودکشی نائوجی. صدای فریاد دلخراش ” هروقت از چهار تا دیوار کنارت صدای آه افسردگی رو شنیدی تازه میفهمی هیچ بختی برای خوشبختی نداری ص۱۰۶ “.
ثمره بارداری دستیابی به عشق راستین و گذشتن از آن وسپس درونی همچون سکون مرداب درون جنگل. بچهای خواهد آمد. روح مقاوم و شورشی و جویای زندگی کازوکو با روح رقت آور و درمانده پر از ترس و یأس اوهارای نویسنده نوید نوزادی است که میبایست دو شادوش کازوکو در کارزارهای پیش رو برای سرانجام انقلاب اخلاقی علیه اخلاقیات پیشین که به دور از هیاهوی انقلاب، بیحرکت دراز کشیدهاند، او را همراهی کند . کنار گذاشتن اخلاقیات پیشین و انقلابی که خیلی به رسیدنش مانده، قربانی دیگری هم در راه است که “در دنیای کنونی زیباترین حالت قربانی بودن است ص ۱۴۲” . نوزادی که نیازمند یکبار طعم در آغوش کشیدن است.
توضیح : همه ارجاعات براساس شماره صفحات چاپ ششم کتاب انجام شده.
مشخصات کتاب:
«شایو»
(پایین رفتن خورشید)
نام نویسنده : اوسامو دازای
ترجمه : مرتضی صانع
ناشر : کتاب فانوس، چاپ ششم۱۳۹۷
منبع: madomeh
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
درنگی در رمان «شایو» اثر اوسامو دازای
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»