با ما همراه باشید

معرفی کتاب

درنگی در کتاب «بلاگا دیمیتروا»؛ شاعر ملی بلغارستان

درنگی در کتاب «بلاگا دیمیتروا»؛ شاعر ملی بلغارستان

درنگی در کتاب «بلاگا دیمیتروا»؛ شاعر ملی بلغارستان

بلاگا دیمیتروا

شاعر ملی بلغارستان

گزیده و ترجمۀ فریده حسن زاده (مصطفوی)

نشرِ علم

 

پیام رنجبران: وقتی با اشعار «بلاگا دیمیتروا» روبرو می‌شویم این سوال برای‌ ما پیش می‌آید که او دقیقا کجا ایستاده است؟ این اشعار چگونه سروده شده‌اند؟ اشعاری که در تار و پودشان رشته‌های حریر لطیف‌ترین نوع احساسات با سترگ‌ترین جنس اندیشه‌ها در هم تنیده شده‌اند؛ به تعادلی غریب دست یازیده‌اند بدان‌سان که نمی‌توان از هم جداشان کرد. ترکیب شگفتی که در توصیف آن فقط واژه‌ی «هنر» رهنماست. این اشعار هر یک به تنهایی نمونه‌های بی ‌بدیل آثار نابِ هنری‌اند. قطعاتی که هر کدام دست خواننده را گرفته و بر فراز آسمانی به پرواز درمی‌آورند که راه جُستن بدان‌‌ تنها به یاری شعر ممکن است. شاعر به واژگانش روحی بخشیده که گویی از لابه‌لای‌شان پرتوهایی تابیده می‌شود که حاوی طول موج ویژه‌ای است. طول موجی که وقتی خواننده‌ی خوش‌ذوق، ناگزیر با آن به هم‌پوشانی دست می‌یابد وارد فضایی می‌شود که شاعر در آن نفس کشیده است! فضایی به‌ گستردگی اقیانوس و بلندای آسمان. بدین‌سان شعر آن هم از نوع عالی‌اش فضای وسیع‌تری به ذهن می‌بخشد؛ دریچه‌های تازه‌ای در ذهن می‌گشاید که شاید پیش از این مکدر بوده‌اند و بدین‌ منوال بر وسعتش بیش از پیش می‌افزاید. اینجا شعر با تاثیر گذاشتن بر احساسات و به وجد آوردن عواطف انسانی، اندیشه آفریده و زاویه‌ دیدِ دیگرگونی در اختیار می‌گذارد. بانو «بلاگا دیمیتروا» جایی ایستاده در قلب هنر؛ آنجا که هر واژه‌ای برای توضیحش ناتمام است و اشعارش از عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی‌اش چونان چشمه‌ای می‌جوشد، جایی که تضادها خاتمه یافته و هر چه هست، شعورِ والاست. اما در گام بعد جابجا می‌باید به سراغ مترجم این اشعار رفت؛ آن ‌هم وقتی می‌دانیم ترجمه شعر چه کار دشوار و چه بسا ناممکنی است؛ اما به‌راستی بانو «فریده حسن‌زاده» در ترجمه‌ی این اشعار کارشان ستایش‌برانگیز بوده است. طوری که حین مطالعه اصلا احساس نمی‌کنیم در حال خواندن اشعاری هستیم که نخست به پارسی سروده نشده‌اند. ترجمه‌ی هنرمندانه‌ی بانو «فریده حسن‌زاده» هیچ کم از کار شاعر ندارد. آن‌هم یکی از بزرگ‌ترین شاعران معاصر جهان ادبیات.

«بلاگا دیمیتروا» متولد 1922 بلغارستان است. زاده در کشوری که چون سرزمین ما نسبت دیرینه‌ای با شعر دارد. او ملقب به «شاعر ملی بلغارستان» است و افزون بر شعر، رمان‌نویس و همچنین مترجم نیز بوده و کارنامه‌ی اشعار پر بارش مضمون‌های مختلفی را در بر می‌گیرد؛ عاشقانه، اجتماعی، فلسفی و سیاسی که در همین مجموعه‌ که به انتخاب مترجم گردآوری شده، نمونه‌های برجسته و بسیار ارزشمندی به دیده می‌آید. قطعاتی که نه به بهانه‌ی گریز از «یکبار مصرف بودن» دست به ترفندهای ناجور زده‌اند و نه از سوی دیگر، در دام سادگی به مفهوم مبتذل و سطحی‌‌نگرانه‌اش افتاده‌اند. از این‌رو اشعاری‌ هستند خواندنی که بارها می‌توان خواندشان و هر بار لذت دو چندان برد. در اینباره بهتر آن‌که از یکی از اشعار همین مجموعه نشانی بیاورم با عنوان «هنرِ شعر»(ص144) که می‌سراید:«هر شعرت را چنان بنویس/ گویی آخرین نوشته‌ی توست./ در این قرنِ آکنده از رادیواکتیو/ آمیخته به تروریسم./ و پرواز با سرعتِ مافوق‌ِ صوت،/ مرگ در ناگهانِ هولناکی از راه می‌رسد./ هر یک از کلماتت را چنان به کاغذ بسپار/ گویی آخرین وصیت تو پیش از اعدام است/ پیام کوتاهی کنده شده بر دیوارِ زندان./ حق دروغ گفتن نداری،/ حقِ بازی‌های ظریفِ لفظی./ هیچ فرصتی باقی نمانده/ برای جبران اشتباهت./ هر شعرت را/ بی‌پروا بنویس، بی‌ذره‌ای ترحم، با خون-/ چنان که گویی آخرین نوشته‌ی توست.» و پایان این قطعه چه یادآور آن گفته‌ی فیلسوفِ شاعر «فردریش نیچه» است:«از نوشته‌ها همه تنها دوستار آن‌ام که با خون خود نوشته باشند، با خون بنویس تا بدانی خون جان است»(چنین گفت زرتشت، ص 52، آشوری).

کتاب «بلاگا دیمیتروا، شاعر ملی بلغارستان» در پنج فصل گردآوری شده با عنوان‌های «عشق»، «لالایی برای مادرم»، «هنرِ شعر»، «آزادی» و «توازن ستاره» که هر کدام بخشی از زندگی‌ این شاعر بزرگ را نیز به اکران می‌گذارد. اشعاری که به قول «جان آپایدایک» نویسنده‌ی مشهور آمریکایی «نفس‌بر، کنایه‌آمیز و سرسختانه شخصی»‌ هستند که شاید همین شخصی بودن‌شان به معنای درست کلمه، بدان‌ها ویژگی‌‌های جهان‌شمول بخشیده است. انتخاب یکی از این فصل‌ها درست مانند برگزیدن یکی از اشعارِ مجموعه بسی دشوار است، آنقدر که زیباییِ‌ همگی‌ مانعی‌ست برای انتخاب. اما به باور من، بخش «لالایی برای مادرم» از زیباترین، تاثیرگذارترین و عاطفی‌ترین اشعاری است که شاعری برای مادر خود سروده است. قطعات جاودانه‌ای که از «بلاگا دیمیتروا» به یادگار خواهند ماند. وی سال 2003 چشم از جهان فرو بست اما آثارش همچنان به حیات خود ادامه می‌دهند. شاعری که درباره‌ی خود سرود:«خفته بر ساحل/ با نیزه‌های خورشید در تنم/ پرومته‌ای را می‌مانم/ که از خدایان شجاعانه ربود/ آتش را که نه،/ کلمه را.»

منبع: bsenaps6.yut

درنگی در کتاب «بلاگا دیمیتروا»؛ شاعر ملی بلغارستان

مطالب بیشتر

1. گفت‌وگوی فریده حسن‌زاده با آدرین ریچ

2. کتاب‌باز: با سروش صحت و اردشیر رستمی دربارۀ فریده حسن زاده و ترجمۀ شعر جهان

3. مقالۀ کامیار عابدی دربارۀ فریده حسن زاده

4. رمان زن چهل ساله؛ تراژدی سن‌هراسی و ملالی که به حماسه ختم می‌شود

5. اهمیت شعر در حیات دولت و ملت نوشته ساموئل هازو

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها