تحلیل داستان و نمایشنامه
نگاهی به رمانِ «کوه جادو» نوشتۀ توماس مان
نگاهی به رمانِ «کوه جادو» نوشتۀ توماس مان
مهدی افشار: در قرن نوزدهم به دنیا آمد (6ژوئن 1875) و تنها 25 سال از این قرن را زیست و 55 سال بعدی را در قرن بیستم زندگی کرد (درگذشته 12 آگوست 1955) لکن در تمام رمانهایش قرن 19 را ستود و آن را قلمرو غولها نامید، قلمروی که در آن فیلسوفان بدبینی چون شوپنهاور، نیچه و شاعری چون گوته پای به عرصه هستی گذاشتند و همانگونه که ایبسن، واگنر و زولا را میستود به ستایش از نیچه و شوپنهاور سخن میگفت. او را باید نمونه و الگوی کامل نویسنده در تبعید نامید زیرا هوشمندانه به محض پای گرفتن اندیشه نازیسم و به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 به سوییس گریخت، یعنی 6 سال پیش از آنکه جنگ آغاز شود (1939) و با شروع جنگ به ایالات متحده پناه برد و در سال 1952 دیگر بار به سوییس بازگشت. در سال 1929 به جهت رمانهای قویا نمادین و حماسی مطایبهآمیزش و نیز داستانهای کوتاهش که در آنها به ژرفای روح قهرمانانش راه مییابد و برای روشناندیشیاش، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. در همه داستانها عامل بازشناسی «اینهمانی» به روشنی دیده میشود و هر شخصیتی در جستوجوی هویت خویش از طریق یافتن الگو و مصداقی در خارج از خویش است.
بیشتر شیفتگی توماس مان به فروید است، آنقدر شیفته که یونگ را که پارهای اندیشههای فروید را نفی و نقض میکند، «ناسپاس» میخواند و بر این باور است اگر فروید ذهن را واکاوی نمیکرد و 3 بخش ضمیر آگاه و نیمه آگاه و ناآگاه را به جهانِ اندیشه معرفی نمیکرد تا چه مایه شناخت انسان از خویشتن خویش در ابهام باقی میماند و توماس مان در همه آثارش به یاری این شناخت، شخصیتهای قصههایش را واکاوی میکند.
دانش روانکاوانهاش به او امکان میدهد تا تحلیلی انتقادی از روحیه اروپایی و به خصوص آلمانی از طریق داستانهای آلمانی و انجیلی و نیز دیدگاههای نیچه و آرتور شوپنهاور عرضه دارد.
در سخنرانیای که درباره فروید داشت، میگوید: «برگزیدن یک نویسنده برای تحلیل از یک اندیشمند و دانشمندی بزرگ، نشانه آن است که ارتباطی راستین بین تاثیر اندیشههای یک نابغه چون فروید و تاثرات اندیشگی نابغهای دیگر چون نیچه وجود دارد و به سخن دیگر ارتباطی انکارناپدیر بین علم و الهام شاعرانه و خلاق مشاهده میشود، ارتباطی که دیرینه سالی پنهان مانده بود. این ارتباط دارای دو وجه یا دو جنبه است؛ یکی عشق به حقیقت با همه تلخیها و حلاوتهایش و دیگر مفهوم مرضی آن که هر دوی آنها در نیچه به روشنی نمود کرده است. نیچه به وضوح میدانست تا چه حد به طبیعت بیمارگونهاش مدیون است و در آثارش به تکرار با این آگاهی مواجهیم که میگوید، دانشی که از طریق بیماری حاصل میشود تا چه حد ژرفا و عمق دارد.»
توماس مان به گفته خودش تحت تاثیر غولهای قرن نوزدهمی، کتاب بودن بروکس را در سال 1900 خلق کرد سپس آثار دیگری از او چون داستانهای 3 دهه در سال 1336 و اثر 4 جلدی یوسف و برادرانش(1943-1933) منتشر شد که براساس یک داستان توراتی است. در سال 1948 دکتر فاستوس و در سال 1951 گناهکار مقدس را رقم زد. مقالات سیاسی توماس مان در نفی و مخالفت با فاشیسم با عنوان «نظام حاکم» در سال 1942 انتشار یافت.
شاید بتوان گفت، برجستهترین اثر او کوه جادو است. بلیس پاسکال، نویسنده فرانسوی با دریافتی از این کتاب مینویسد:«همه مشکلات بشر ناشی از ناتوانی او در تنها نشستن در یک اتاق است.» هستی زاهدمنشانه و پیچیده ما، محدودیتهای جبری و نبود انتخاب فردی موجب اضطرابات و نگرانیهای شدیدی شده است. اما انزوا و گوشهگیری میتواند دستمایهای شود برای مطالعه و تامل و تفکر. تاملات، ما را به درون خود راه میدهد، ترغیبمان میکند تا گنجینههای فکری و ذهنی و روحی خویش را بیرون بکشیم، به جد درباره مفهوم و معنای زندگی و مرگ بیندیشیم و میتوانیم به بینش و درکی جدید و به آرامش و خرد دست یابیم.
کوه جادو (1924) به اعتباری لطیفترین رمان توماس مان است درباره ساکنان بیمار یک آسایشگاه لوکس مسلولین در شهرکی در داووس در منطقه کوهستانی آلپ سوییس که نمادی از بیماری جامعه اروپایی به شمار میآید. رمان، روشنگر واکنشهای روانی بیماران و انکار یا پذیرش بیماریشان است. بعضیهایشان بیماری را جدی میانگارند اما نومید نیستند و برخی دیگر نومیدند اما بیماری را جدی نمیانگارند. شیوههای درمانی که اغلب پرهزینه و دردناک و رنج آورند، هیچگاه کسی را به طور واقعی درمان نمیکند. بیماران مضطرب و وحشتزده یا میمیرند یا آسایشگاه را ترک میکنند یا بازمیگردند تا بمیرند. زمان رویدادهای رمان به سالهای 1907 تا 1914 بازمیگردد؛ در فضایی غریب و تصنعی، دورهای که امکان درمان اکثر بیماریهای خطرناک و مهلک وجود دارد. سل مانند ویروسی که امروزه انسانها را در همه اقلیم ارض تهدید میکند، درمانی ندارد. برای سل مانند همین ویروس منحوس، تفاوتی ندارد که چه کسی را در چه سن و سالی با چه خلق و خویی، چه سرشت و طبعی، چه ملیت و قومیتی درگیر کند، همه را به مرگ تهدید میکند.
توماس مان، قهرمان آلمانی جوان خود، هانس کستورپ را از بندر شمالی هامبورگ به فراز دربند کوهستانی منتقل میکند. کوه جادو طلسمی قدرتمند میافکند و همه آنچه زمانی آشنا بوده از سیگار، تب، هوا و زمان به عقیده، عشق، بیماری و شومی تبدیل میکند. توماس مان به تشریح واکنشهای فکورانه آلمان در جریان اختلالات و بینظمیهای بینالمللی میپردازد. او از جزییات کلینیکی واقعی برای بیان تاثیراتی تراژیک و طنزآمیز بهره میگیرد؛ یک موسسه پزشکی و درمانی را به تصویر میکشد و این جهان ویژه را به بحران ایدئولوژیکی مرتبط میکند که منتهی به قتلعام 1914 میشود. در این انزوا و گوشهگیری شادیبخش خیالین آلپ، زمان و درجه حرارت، مطابقتی با استانداردهای آشنای زمینهای مسطح و دشتها ندارد. بیماران در این آسایشگاه غیرواقعی گلخانهای، پیوسته میکوشند از بیکفایتیها و رنجها بگریزند. درست مثل امروز، بیشتر آدمها در این محیط لوکس نیازی شدید برای کنده شدن و سرکوب بیمهایشان از مرگ قریبالوقوع دارند.
آنان از مناظر دیدنی کوهستان لذت میبرند و به گردش و پیادهروی میپردازند و افق استراحت- درمان را در پیش روی دارند. خود را در تراس زمستانی آسایشگاه میپوشانند آن چنانکه دیگر سرما را احساس نمیکنند، مشتاقانه در شادنوشیها شرکت میکنند، گپ میزنند، شایعهپراکنی میکنند، جشن میگیرند، درباره تب و نشانههای مرضی حساساند و بیماریشان را بزرگتر از آنچه هست، جلوه میدهند و تحت فرآیند درمانی از طریق موزیک، سخنرانی، خواب مصنوعی، روانکاوی و اشعه ایکس تازه کشف شده، هستند. آنان که زنده ماندهاند، کسانی را که در حال احتضار و مشرف به مرگ هستند، آرام میکنند و به دیدار قبرهای کسانی میروند که به تازگی فوت شدهاند.
بیبندوباری اخلاقی در میان جوانان بیمار و بیکار شایع است که در طلب رهایی از کسالت و درد و روشهای تحقیرآمیز درمانی و ترس از مرگ هستند. تحت فشار بیکاری، انزوا، تب و توجه بیش از حد به تن خویش و نیز جدایی از پیوندهای خانوادگی و گسستگی از معیارهای سنتی، برنامههای مخفی برای خود دارند. از دیوارههایی که بالکنها را از هم جدا میکند بالا رفته، مخفیانه شب هنگام به اتاق یکدیگر میروند و روابط نامشروع برقرار میکنند.
در کوه جادو، اکثر مردم مانند امروز از اخبار و گزارشهای مرگآمیز و گسترش و انتشار بیماری، افسرده و عصبی هستند. هانس به تقلید از پزشکان میکوشد، فشارخون خود را بگیرد و جریان لنف را بررسی کند. رمان توماس مان مرکب از یک رشته دوقطبیهاست: سلامت و بیماری، روح و جسم، محدودیت و آزادی، غرور و شرم، زمان و بیزمانی؛ درست مثل حالا که ما در سطح گستردهای دیدگاههای مبارزهجویانه با ویروس کرونا داریم، هانس به 4 پاره توسط 4 راهنما و مرشد درمانی و اندیشگی تقسیم شده. تاکید بر بیماری از نظر آسیبشناسی فقط یکی از این اشکال چهارگانه وابستگی به زندگی است.
کوه جادو دیدگاهها و بینشی ارزشمند درباره بحران کنونی ما عرضه میکند، توماس مان تقابل و تضاد هولناک بین ظاهر و واقعیت و بین زیبایی بیرونی بیمار و زوال درونی او را توصیف میکند. امروز نیز ظاهر سلامت اغلب آدمها میتواند واگیری بالقوه مهلک آنها را پنهان کند.
در این فضای پرآسیب، انسانهای درمانده و خو کرده به زندگی جمعی، رفتارهای غیرمعقول خویش را متوجه قدرتهای نامشخص میدانند، درست همان طور که دولت امریکا مدعی تبحر و تخصص و در عین حال ناتوان است در مقابله موثر و برای فرار از مسوولیت این ویروس را «ویروس چینی» میخواند و آن را با ویروس آنفلوآنزا مقایسه میکند.
شخصیتهای کوه جادو، نماینده دنیای کوچکی از اروپای رو به زوال قبل از جنگ ویرانگر جهانی هستند. باور به آسیبپذیری، حقارت و فرودستی را تشدید، اطاعتپذیری را تقویت، آزادی را نفی میکند و بر وحشت از حکومت مطلقه رژیم تمامیتجو میافزاید. ایلیاد هومر اظهار میکند که یک آدم شیطان صفت میتواند شهری را به ویرانی کشد و توماس مان هشدارمان میدهد، حواسمان را جمع کنیم و برای درمان، جامعه را به سوی زوال سوق ندهیم.
منبع: etemadnewspaper
نگاهی به رمانِ «کوه جادو» نوشتۀ توماس مان
مطالب بیشتر
1. یادی از توماس مان؛ خالقِ بودنبروکها
2. نگاهی به خانوادۀ بودنبروکها نوشتۀ توماس مان
3. سه مرحلۀ همسویی هرمان هسه با هند در رمان سیذارتا
4. تأملی در مهمترین رمانهای گونتر گراس
5. هرمان هسه: چرا کتاب میخوانیم؟
نگاهی به رمانِ «کوه جادو» نوشتۀ توماس مان
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند