با ما همراه باشید

سایر

رابطه‌ی خصوصی اروین یالوم و مریلین

رابطه‌ی خصوصی اروین یالوم و مریلین

من شصت و سه سال است که با مریلین ازدواج کرده‌ام.

بسیار خوش شانس بوده‌ام که همسر فوق‌العاده‌ای مثل مریلین دارم

و هر روز به دلیل داشتن او، از شانس خوبم تشکر می‌کنم.

هنوز هم همیشه به دیگران می‌گویم که

رابطه‌ی موفق پیدا کردنی نیست،خلق کردنی است.

در طول این سال‌ها، هردو ما به سختی تلاش کرده‌ایم

تا زندگی‌ای را که امروز داریم خلق کنیم.

هر گله و شکایتی که در گذشته داشتم الان همه محو و نابود شده.

اکنون دیگر یاد گرفته‌ام که نقاط ضعف کمی را هم که مریلین دارد بپذیرم؛

نقاطی مثل بی‌تفاوتی‌اش به آشپزی، رویدادهای ورزشی، دوچرخه‌سواری،

داستان‌های علمی و کلا علوم.

و از نظر من، تمام این‌ها بسیار جزئی و ناچیزند.

بسیار خوش‌اقبالم که با دایره‌المعارف

متحرکی زندگی می‌کنم؛

کسی که بلافاصله به هر سؤال تاریخی و ادبی که درباره‌ی فرهنگ

و ادب غرب داشته باشم به سرعت پاسخ می‌دهد.

مریلین هم یاد گرفته از نقاط ضعف من چشم‌پوشی کند؛

سرسختی‌ام در به‌هم ریختن مداوم خانه، امتناع از کراوات زدن،

شیفتگی شدید دوران جوانی‌ام به موتور،

بی‌توجهی‌ام به وصل کردن ماشین لباس‌شویی و ظرفشویی

هر دو ما به فهمی دوجانبه از یکدیگر رسیده‌ایم؛

چیزی که سال‌های پیش به عنوان جوانی خام و عجول

و عاشقی بی‌احساس هرگز پیش‌بینی‌اش را نمی‌کردم.

الان بزرگترین نگرانی ما آرامش و بهتر زندگی کردن طرف مقابل

و ترس از این است که وقتی یکی از ما پیش از دیگری بمیرد

چه خواهیم کرد.

مریلین محققی است با ذهنی جستجوگر

که خصوصا در هنر و ادبیات اروپایی غوطه‌ور شده است.

او هم مثل من، همیشه به دنبال دانش و مطالعه بوده و برعکس من،

به تصدیق بسیاری از دوستانش، بخشنده و اجتماعی و اهل گردش است.

هردو به شدت شیفته‌ی خواندن و نوشتنیم ولی علایقمان در این مورد هیچ‌وقت

باهم مشترک نبوده و به نظرم حتما خیری در این قضیه بوده است.

من به سمت فلسفه و علوم مخصوصا روانشناسی، زیست‌شناسی

و کیهان‌شناسی کشیده شدم ولی مریلین

به جز یک دوره‌ی کوتاه گیاه‌شناسی،

ابدا رشته‌های مختلف علوم را انتخاب نکرد

و کاملا نسبت به دنیای فنی و مدرن بی‌علاقه است.

وقتی می‌خواستم برای دیدن افلاک‌نما

و آکواریوم آکادمی علوم کالیفرنیا بروم،

مجبور شدم کلی با او چانه بزنم تا راضی‌اش کنم.

وقتی هم به آنجا رفتیم،

او مشتاق بود زودتر آنجا را ترک کند

تا از گالری نقاشی دویونگ که روبروی پارک بود

دیدن کند.

وقتی به موزه رفتیم، ده دقیقه‌ی تمام روی یک نقاشی مکث کرد.

او دروازه‌ی من به دنیای هنر و تاریخ است ولی بعضی وقت‌ها

من از موضوع کاملا پرت هستم.

مثلا در موسیقی به طور ناامید کننده‌ای مشکل دارم.

او تلاش می‌کند تا حساسیت موسیقیایی مرا برانگیزد

ولی با همه‌ی تلاش‌هایش، هروقت تنها رانندگی می‌کنم

و رادیو هم مسابقه بیسبال پخش نمی‌کند،

فقط به ویولن یا گیتار گوش می‌دهم.

مریلین عاشق شراب است. سال‌های سال تظاهر کردم

که من هم با او هم‌عقیده‌ام ولی بالاخره دست از تظاهر برداشتم

و خیلی رک و راست گفتم که از طعم و مزه‌ی الکل،

از هر نوع که باشد، متنفرم.

شاید این هم یک خصوصیت ژنتیکی باشد

چون پدرم هم از مشروبات الکلی متنفر بود.

فقط گاهی در بعضی مراسم، یک لیوان معمولی آبجو،

نوعی نوشیدنی روسی، سر می‌کشید.

مریلین خیلی اعتقادات مذهبی ندارد ولی به روحانیت

و معنویت دلیستگی دارد درحالی‌که من شکاکیت را انتخاب کرده‌ام

و اعتقاداتم با متفکرانی مانند داوکینز،

سام هریس،لوکرتیوس و هیچنز جوردرمی‌آید.

وقتی مریلین تنها در خانه باشد،

تلویزیون از روی کانال فرانسه تکان نمی‌خورد.

حافظه‌ی خوبی دارد و بعضی وقت‌ها حافظه‌اش زیادی خوب است.

او به خوبی فیلم‌هایی را که ده‌سال پیش تماشا کرده به خاطر می‌آورد

و هیچ دوست ندارد فیلم‌هایی را که دیده، دوباره تماشا کند

و از این کار همیشه طفره می‌رود ولی من با خوشحالی فیلم‌هایی را

که قبلا دیده‌ام تماشا می‌کنم و به نظرم کاملا جدید می‌آیند.

مارسل پروست نویسنده‌ی مورد علاقه‌ی مریلین است.

من هم برای پروست ارزش زیادی قائلم

ولی دبکنز، تولستوی و داستایوفسکی برایم چیز دیگری هستند.

از بین نویسندگان معاصر من کتاب‌های دیوید میچل، فیلیپ راث

یان مک یوون، پل آستر و هاروکی موراکامی را دوست دارم

ولی مریلین به مکسین هینگستون،کالم توبین و النا فرانت رأی می‌دهد

و هردو عاشق جی.ام کوئتزی هستیم.

وقتی به عقب نگاه می‌کنم،

می‌بینم من در آن سال‌ها آن‌قدر گرم تدریس و نوشتن

و پول درآوردن بودم که خیلی چیزها را از دست دادم.

الان تأسف می‌خورم که چرا بیشتر برای بچه‌ها وقت نگذاشتم.

مریلین همیشه جای مرا در این مورد می‌گرفت

و به امور روزانه‌ی بچه‌ها می‌رسید

و وقتی بچه‌ها بیرون بودند به نوشتن می‌پرداخت.

بعد از پایان تحصیلاتش شروع به نوشتن کتاب‌هایش کرد.

بعد از نوشتن«خواهران هم‌خون»، هفت کتاب دیگر هم نوشت

که «تولد ملکه‌ی شطرنج»،«چطور فرانسه مبتکر عشق شد»

و «عشق اجتماعی» را می‌توانم نام ببرم.

تمام کتاب‌های او برای من ماجرا و داستانی فوق‌العاده است.

ما همیشه اولین خوانندگان کتاب‌های همدیگر هستیم.

خودش می‌گوید علاقه‌ی ویژه‌ی من به زنان باعث شده

تا کتاب «تاریخ پستان» را بنویسد. در این کتاب شرح داده

که در طول تاریخ چطور به بدن زن نگاه می‌شده. البته من به کتاب

«تولد ملکه‌ی شطرنج» او علاقه دارم. مریلین در این کتاب سیر تکاملی

این مهره‌ی شطرنج را بررسی کرده است، مهره‌ای که صد سال اصلا

در صفحه‌ی شطرنج وجود نداشت و تقریبا در سال 1000 میلادی به عنوان

مهره‌ای ضعیف وارد صفحه شطرنج شده و به مرور که ملکه‌های اروپایی

قدرت را به دست گرفتند،

این مهره هم به قدرت رسیده و در قرن پانزدهم

و همزمان با سلطنت ملکه ایزابلا در اسپانیا،

به شکلی که الان در بازی‌ها دیده می‌شود در آمده است.

من وقتی کتاب‌های مریلین را در کتابفروشی‌ها و دانشگاه‌ها می‌بینم

با افتخار فراوان به آن نگاه می‌کنم.

در حال حاضر هم او مشغول تمام کردن کتاب دیگری

به نام «قلب‌های شیفته» است که در آن

تغییر و تحول و سمبل و نماد قلب را شرح داده است.

منبع

من چگونه اروین یالوم شدم

من چگونه اروین یالوم شدم؟

دکتر اروین یالوم

بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه

مترجم اعظم خرام

چاپ سوم

صص406-410

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها