تحلیل شعر
نگاهی به فضای شعری شمس لنگرودی و سرودههایی از او
نگاهی به فضای شعری شمس لنگرودی و سرودههایی از او
شعر لنگرودی با تأثیر از زبان شاملو آغاز میشود. اما این تأثیر، در آغاز، حداکثری و سپس، حداقلی است: تلقیِ حسی از جهان از همان آغاز در شعرهایش دیده، و به تدریج گسترده میشود _آمیزهای از رومانتیسیسم و مدرنیسم. تمایل شاعر به زبان ادبی، زبان گفتاری و زبان تصویری به صورتی درهم تنیدهشده به سرودههایش شکل داده است. از نظر محتوا، شعر او از نگاه اجتماعی به سوی عشق فردی پیش میرود. عشق در شعر این شاعر، راهی است برای گریز از ملال، و گاه رسیدن به شور حیاتی.
لنگرودی علاقهمند به ثبت لحظههای کشفشده و نشدۀ خود بهعنوان شاعر است. با کلمه به هرآنچه که زیسته و دیده و حس کرده، دست مییازد. در شعرهای او، ابتدا به آرامی و سپس به نحوی تندتر، راه و روش ساده کردن زبان گفتار و زبان تصویر بر راهها و روشهای دیگر ترجیح داده میشود. شاید بتوان آن را نوعی شیوۀ سهل و ممتنع در شعر سپید دانست. این ویژگی سبب میشود سرودههایش از مخاطب خاص به سوی مخاطبِ تا حدی عامتر طبقۀ متوسط_ که از دهۀ 1380 در جامعۀ ایران پدیدار شد_ گرایش یابد. تلاش ناخودآگاه این شاعر در راه معیارسازی در شعر سپید غیرشاملویی، با حفظ موسیقی زبان به صورتی بسیار ملایم، انکارناپذیر است. در شعرهای متقدم شمس لنگرودی «ایجاز» و در شعرهای متأخر وی، «وضوح» نقشهای پررنگتری دارد.
با اینهمه، علاقهمندی مستقیم یا غیرمستقیم به قصارنویسی در همۀ ادوار شعرگویی او به چشم میآید. بهنظر میآید از لحاظ شعاع نفوذ، در دهههای 1360-1390 به تدریج شعر وی در صف نخست تأثیرگذارترین شعرهای سپید قرار گرفته باشد.
سرودههایی از او
جادو
شعر، همچون ملیلۀ آبی
باید که پیراهنِ دنیا را حاشیهدوزی کند
شعر، همچو سبدی دریایی
مروارید حمایت را باید به کلبۀ ماهیگیران برساند
شعر، سپیدار بلندی باید باشد
که کودکان دبستانی
کیف و کتابشان را
در سایۀ لرزانش پنهان میکنند
توفانی پنهانشده در نسیم
جادوی کلمات دربندماندگان است شعر
هنگامی که آزادی
در دهان ستارهای بیهوا روشن میشود
نسیم آبشدهای در گلوی زنی گرسنه است
هنگامی که آه میکشد:
«خانه خرابم کردی مرد»
دریایی درخشان است
پایاب صخرهها و روغن و الوار
کوهی پنهان است
چندان که از هجوم ددان، دزدان میگریزی
ناگاه در برابرت آغوش میگشاید
و تو
در گرمای حیاتبخشش
زیباترین سینهریز دخترکان گرسنه را میبافی
شعر شکلی است
که نه پیدا میشود
و نه پنهان میماند
تابستان 1361
نگاهی به فضای شعری شمس لنگرودی و سرودههایی از او
دو نیمۀ روز
می آیی و چون چاقویی روزم را به دو نیم میکنی
نیمی، بهار هلهلهزن، توفانهای سرخوش
نیمی که نیامده بودی هنوز
بوی نان کپکزده میدهد
ای زن
پرندۀ معتکف در روحم
انگور رهاییبخش
نور خنکشده
ای زمین
به من
بیست و چهار ساعت کامل ببخش
روز یخزدهام را
در گرمای تنت آب کن
جرعهجرعه در گلویِ این پرندۀ بِسمِل بریز
میآیی و چون چاقویی روزم را نصف میکنی
میروی
پارههای تنم
در اتاقم میماند
منبع
پنجاه سپیدسرا
از احمد شاملو تا دهۀ 1370
کامیار عابدی
نشر مروارید
مطالب بیشتر
1. گیلکیخوانی شمس لنگرودی به مناسبت تولدش
2. آواز خاک منوچهر آتشی و نقد و نظرهایی برآن
3. نقدِ رنگ آبها سرودۀ بیژن جلالی
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…