با ما همراه باشید

نویسندگان/ مترجمانِ ایران

مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

 

 

مترجمان جوانی که نیازمند مشوق‌اند

غزاله صدرمنوچهری: مراسم چهارمین دوره‌ی جایزه‌ و نشان ابوالحسن نجفی روز سه‌شنبه هفتم بهمن  ۱۳۹۹در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. این جایزه هرسال به بهترین ترجمه‌ی رمان یا مجموعه‌ داستان کوتاه سال تعلق می‌گیرد. هیئت داوران متشکل از ضیاء موحد، مهستی بحرینی، عبدالله کوثری، حسین معصومی همدانی، موسی اسوار، ابوالفضل حری و آبتین گلکار، جایزه‌ی ویژ‌ه‌ی نجفی را به پاس کارنامه‌ی پر‌برگ‌وبار در عرصه‌ی ترجمه به علی‌اصغر حداد تقدیم کردند و محمدرضا ترک‌تتاری را برای ترجمه‌ی رمان «استاد پترزبورگ» بهترین مترجم سال معرفی کردند.

گفتنی است به برگزیدگان این جایزه نشان ابوالحسن نجفی و صد میلیون ریال وجه نقد اهدا شد.

در ابتدای این مراسم علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: بخش بزرگی از مخاطبان ما مخاطب ادبیات جهان‌اند. در رویدادها و تخفیف‌های مناسبتی مثل بهار یا پاییز کتاب یا نمایشگاه‌های کتاب معمولاً اقبال خوانندگان به ادبیات جهان در صدر است. هرساله آثاری بسیاری از زبان‌های مختلف به فارسی ترجمه و منتشر می‌شود. شمار زیاد این آثار نقد و بررسی و ارزیابی درون‌مایه و کیفیت ترجمه‌ی آنها را ضروری می‌کند. چراکه بسیاری از مخاطبان ایرانی از وضعیت ترجمه‌ی این آثار آگاهی چندانی ندارند و متأسفانه نقد ترجمه در مطبوعات، نشریات و رسانه‌های مکتوب و تصویری ما هم کمتر دیده می‌شود که مخاطب بتواند از آن طریق به میزان، عیار یا سنجشی برای اینها دسترسی داشته باشد. همچنین، به‌ندرت نهادها، دانشگاه‌ها، مراکز ادبی و منتقدانی به آثار ترجمه‌‌شده‌ی ادبیات جهان می‌پردازند و آثار خوب را به مخاطبان معرفی می‌کنند. در برخی مجلات تخصصی یا عمومی این موارد به چشم می‌خورد، اما این به‌اندازه‌ی مطلوب نیست.

او بیان داشت: جایزه‌ی ابوالحسن نجفی در سه سال گذشته بر این اساس پایه‌گذاری شد که مترجمان جوان و توانا به جامعه‌ی فرهنگی و کتاب‌خوان معرفی شوند و خوشبختانه در این سه دوره در این امر موفق بود. به گفته‌ی خود این برگزیدگان و جامعه‌ی فرهنگی این جایزه در معرفی بیشتر آثار این مترجمان نقش داشته است. از دوره‌ی گذشته به‌جز معرفی مترجمان خوب و جوان به جامعه، در این جایزه از یک مترجم پیشکسوت هم با توجه به کارنامه‌ی ترجمه‌ی او تقدیر می‌شود.

او در پایان  ضمن تشکر از دکتر امید طبیب‌زاده برای اهدای بخشی از جایزه‌ی تشویقی کتاب سال به جایزه‌ی ابوالحسن نجفی گفت: امسال براساس فراخوان مرکز فرهنگی شهر کتاب صد اثر منتشر شده در سال ۱۳۹۸ به دبیرخانه‌ی این جایزه رسید و ارزیابی و بررسی شد. از هیئت داوران تشکر می‌کنم. امسال کار برای ما بسیار سخت بود. چراکه هم تعداد کتاب زیاد بود و هم امکان برگزاری جلسه‌ی حضوری نبود و نمی‌توانستیم به‌راحتی بحث و گفت‌وگو کنیم. اما از طریق فضای مجازی این بحث و گفت‌و‌گوها را ادامه دادیم.

 

گفت‌وگو در عروض

ضیاء موحد اظهار داشت: دوستی من با ابوالحسن نجفی سه دوره دارد. دوره‌ی اول به سال‌های ۴۱-۴۲ بازمی‌گردد. دوره‌ی دیگر دوره‌ی تهران است که جمعیت جنگ متفرق شده بودند و نجفی در فرانکلین بود، حقوقی گرفتاری‌هایی داشت و با ما در تماس نبود، میرعلایی بود و بعداً با پرویز مهاجر آشنا شده بودیم. اما رابطه‌ی من با نجفی خیلی تفاوت می‌کرد و خودبه‌خود عمقی یافت. همیشه هرجا نجفی بود، فرهنگ هم همان‌جا بود. نمی‌شد پراکنده‌گویی کرد. گاهی اوقات اگر در جلسه‌ای حرف جالبی زده نمی‌شد، او اظهار نگرانی می‌کرد و می‌گفت، مثل اینکه دوستان کار نمی‌کنند و زحمتی نمی‌کشند. او توقع داشت که کاری بکنیم و این خود‌به‌خود تحرک ایجاد می‌کرد. اما آنچه باعث شد دوستی ما عمیق شود، مساله‌ی عروض بود. مساله‌ی عروض به شکلی که نجفی آن را مطرح کرد، در کشورهای دیگر سابقه داشت و فقط در انگلیسی نظریه‌های زیادی در مورد وزن اشعار و ساختار و تغییرات آن مطرح شده بود. نجفی این بحث را شروع کرد و کار را خیلی دقیق پیش برد. از من هم به‌جای شاهد یا داور استفاده می‌کرد. بدین معنا که او برای سنجیدن هم‌وزن بودن یک مصراع با مصراع دیگر از نیم‌خط و نیم‌دایره استفاده می‌کرد و من چون از کوچکی با شعر قدیم آشنا شده بودم، گوشم آشنا بود و می‌توانستم به‌فوریت بگویم دو مصرع هم‌وزن هستند یا نه.  برای همین، در این‌گونه مباحث با آقای نجفی گفت‌وگو داشتیم و این دوستی ما را عمیق کرد. به موازات درگیر شدن نجفی با وزن من به همان اندازه در کارهای خودم از وزن دور شدم و تقریباً معتقد شدم که شعر باید وزن طبیعی داشته باشد، نه وزن عروضی. یادتان باشد که وزنی که نجفی بر آن کار می‌کرد، هنوز وزن المعجمی بود و همان کلماتی که در اوزان قدیم در شعر نمی‌آمد، در عروض نیمایی هم نمی‌توانست بیاید. بنابراین، دامنه‌ی واژگان به‌اندازه‌ی المعجم بود. ولی کارهای او مافوق این چیزها بود. به هر صورت، من به وزن تقریباً سپید آمدم و کم‌کم معتقد شدم که شعر نو شعری است که این پیرایه‌ها را نداشته باشد. جایی دیگر گفت‌و‌گوی ما با ابوالحسن نجفی درباره‌ی عروض پایان پذیرفت.

مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

تکوین نثر فارسی

امید طبیب‌زاده در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: نجفی تصریح می‌کرد که مترجم در ایران هم باید پژوهشگر باشد هم روشنفکر. مترجم ماشین ترجمه نیست که وظیفه‌اش ترجمه باشد، بدون اینکه کتاب بخواند. او نباید فقط همان کتابی را بخواند که ترجمه می‌کند و آن هم غالباً هم‌زمان با ترجمه. خود نجفی وقتی در ده‌یازده‌سالگی برای مداوای مادر به تهران می‌آید، برای یافتن کتابی که جلد اول آن را خوانده بود و ناشر جلد دوم آن را به اصفهان نفرستاده بود، تا حوالی استانبول به دنبال ناشر می‌رود. او تا این حد به رمان و ترجمه علاقه‌مند بود. وقتی علت این میزان علاقه‌مندی را می‌پرسیدم، می‌گفت که برای فرار از ملالی حاکم بر زندگی‌مان به رمان و فیلم پناه می‌بردیم و تا همیشه این نظر را داشت. واقعیت این است که در سال‌های نوجوانی او ایران کم‌کم با مظاهر تمدن غرب آشنا می‌شد و کسانی که در معرض این تحول بودند بیشتر احساس ملال و افسردگی می‌کردند و به‌دنبال تغییراتی بودند که از طریق رمان و فیلم می‌توانستند در زندگی‌شان به وجود بیاورند.

او بیان کرد: ورود رمان در مقام ژانری ادبی در عرصه‌ی ادبیات فارسی ماجرای خیلی‌جالبی دارد. تا ما از آن نثر آغازین اسکندرمیرزا و امیرارسلان نامدار و حسین‌کرد‌شبستری به نثری برسیم که هدایت و آل‌احمد در رمان‌های تألیفی ما به کار می‌برند، نزدیک به نیم‌قرن طول می‌کشد. شروع این جریان با دو شیوه‌ی نوشتن است که یکی شیوه‌ی میرزا حبیب اصفهانی و دیگری شیوه‌ی محمدطاهر میرزا اسکندری است. هردوی اینها شجاعانه از نثر مغلق ادبی و عربی عهد قاجار و حتی صفوی دور شدند و به سمت زبان گفتار آمدند که این در آن زمان و آن فرهنگ اقدامی ساده نبوده است. تفاوت عظیم بین این دو این است که وقتی کتاب‌های میرزا حبیب اصفهانی را می‌خوانید، احساس نمی‌کنید ترجمه است. بلکه انگار حکایتی فارسی است. این ترجمه بوی تألیف می‌دهد. درحالی‌که نثر محمدطاهر میرزا اسکندری بدان معنا تألیفی نیست. در این نثر، نوعی گرته‌برداری می‌بینیم. البته نه در معنای بد، بلکه به معنای نوعی انتقال روح آن فرهنگ به فرهنگ دیگر.

او ادامه داد: این زبان برای آنکه برای بیان مفاهیم جدید و این ژانر جدید آماده بشود به امکاناتی نیاز دارد که باید از جایی فراهم بکند. زبان گفتار بی‌گمان مهم‌ترین منبع برای ایجاد این زبان است. اما نجفی آن را کافی نمی‌داند و می‌گوید، چون رمان با لایه‌های اجتماعی و افراد گوناگون سروکار دارد، ما به شیوه‌ها و سبک‌های متعدد نیاز داریم. بنابراین، زبان ادبی هم می‌تواند یکی از امکانات زبانی مترجمان و نویسندگان رمان باشد. او در همان مصاحبه مثال‌های متعددی می‌زند و وظیفه‌ی مترجم را استخراج امکانات بالقوه و کارآمد از متون ادبی و به کار گرفتن آنها می‌داند. علاوه بر اینها، امکان سوم خود زبان مبدأ است. همان زبان فرهنگی که نثر میرطاهر را از نثر میرزا حبیب جدا می‌کند، می‌تواند در مقام امکانی مورد استفاده قرار بگیرد که روح آن فرهنگ را منتقل می‌کند. نجفی از ضرب‌المثل‌های انگلیسی و فرانسوی مثال می‌آورد و در نهایت توضیح‌ می‌دهد آنجا که معادل‌یابی در زبان مبدأ روح زبان مقصد را منتقل نکند، قطعاً گرته‌برداری مفید است و باید صورت بگیرد.

او در پایان گفته‌ی حب‌علی موجانی را درباره‌ی وجه روشنفکری ابوالحسن نجفی نقل کرد و تأکید کرد: به‌هرحال، اگر بین مترجم و جامعه‌ی خودش پیوندی نباشد، نمی‌توان عنوان روشنفکر را به او اطلاق کرد و من فکر می‌کنم که این یکی از بزرگ‌ترین درس‌هایی بود که مترجمان ما باید از آقای نجفی بگیرند.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

مترجمان همه مثل هم ترجمه می‌کنند

موسی اسوار در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: در این دوره آثار بیش از دو برابر و نیم دوره‌ی قبل بود. در دوره‌ی قبل حدود چهل اثر به دبیرخانه رسیده بود که در این دوره به حدود صد اثر رسید. به تبع همین، تعداد آثار راه یافته به مرحله‌ی دوم هم بیشتر شد. دفعه‌ی قبل ما این‌قدر درگیر نبودیم. ولی این‌بار این آثار بسیار وقت برد، به‌خصوص در مرحله‌ی دوم. و این نشانه‌ی فرخنده‌ای است. از دوچندان شدن اقبال مترجمان و جامعه‌ی نشر به این جایزه می‌توان نتیجه گرفت که اثر آن را لمس کردند. نکته‌ی دوم اینکه در دوره‌ی قبل از ناشران و بی‌توجهی به ویرایش در آثار گله کردم. حتی اثر برنده هم ویرایش نشده بود و این را در حضور ناشر مطرح کردم. حتی در موردی هم گفتم، خطایی در این اثر دیدم که روح آقای نجفی بالای سرم پرواز می‌کرد که قدری در این مورد سخت‌گیری کنم. اما این اثر شایستگی، جنبه‌های بسیار قوی دیگری داشت. ولی در این دوره، در مجموعه‌ی سی اثری که دیدم این توجه را بیش و کم حس کردم.

او افزود: نکته‌ی سوم درباره‌ی این آثار، اقبال بعضی از مترجمان به بازترجمه‌ی آثار کلاسیک است. البته تعداد کم است، ولی این را قدمی خوب می‌دانم. درباره‌ی این مسائل دیدگاه‌ها متفاوت است. ولی اگر مترجم هرچند در میانه‌ی عمر باشد، بضاعت و توانایی فارسی خوب و تسلط بر زبان اصلی داشته باشد، بسیار خوب است که آثار کلاسیک ترجمه شده، حتی بعضاً به قلم استادان، باز ترجمه شود. نسل زبانی قبلاً سی سال بوده است و حالا این آثار کلاسیک نیاز به ترجمه‌ی مجدد دارند. علی‌الخصوص اگر بدانیم خود مترجمان و استادان قابل و توانا و ویراستاران طراز اول کشور در ویرایش مجدد آثار خود آنها را از نو ترجمه می‌کنند. بعضی از مترجمان در میان ما نیستند، ولی مترجمان قابل و توانایی از عهده‌ی این امر برمی‌آیند و بعضاً امتحان خوبی پس داده‌اند.

او در پایان گفت: دقت و کوشایی مترجمان در این دوره ملموس‌تر بود، هم از نظر انتخاب آثار خوب برای ترجمه و هم کیفیت ترجمه. یک نقد و جنبه‌ی کلی هست که همیشه باید مدنظر قرار بگیرد و دغدغه‌ی استاد نجفی هم بود. در بخش عمده‌ی ترجمه‌ها مترجمان همه مثل هم ترجمه می‌کنند و زبان فارسی‌شان بیش‌و‌کم شبیه است. من کمتر دیدم که مترجم خلاقیت به خرج دهد یا تعبیر تازه‌ای آفریده و به غنای زبان فارسی افزوده باشد. هنوز این خلأ حس می‌شود که بدنه‌ی عمده‌ی مترجمان ما با متون فارسی ما، با میراث و ذخیره‌ی لغوی و زبانی و تعبیری و بیانی و اصطلاحی فارسی چنان‌که بایدوشاید مأنوس نیستند. من این خلأ را در این دوره همچنان حس کردم و امیدوارم روزی برسد که این دغدغه‌ی استاد نجفی و هیئت‌داوران کمرنگ شود و بدنه‌ی مترجمان ما به سمت تقویت بنیه‌ی زبانی و علمی و بیانی خود برود.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

مشکل انتخاب بود

حسین معصومی‌همدانی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: بسیاری از کتاب‌های فرانسوی در این سی‌چهل سال ترجمه شده است و این جریانی است که به نظرم نسل مرحوم نجفی خیلی در آن تأثیر داشتند. در واقع، ابوالحسن نجفی و چند نفر از مترجمان هم‌زمان او ما را با ادبیات زمان خودمان آشنا کردند. نجفی «بچه‌های کوچک این قرن» یا « شنبه و یکشنبه در کنار دریا» را در فاصله‌ی بسیار کمی از نوشتن آنها ترجمه کرد. البته در آن وقت بودند مترجمانی که کتاب‌های جدید ترجمه می‌کردند، ولی انتخاب‌هایشان کیفیت ادبی خوبی نداشت و خودشان هم مترجمان خوبی نبودند. در واقع، نجفی هم از بین کتاب‌های جدید به‌گزینی می‌کرد هم ترجمه‌ی خوبی به فارسی عرضه می‌کرد و در هر دو زمینه هم موفق بود. دیگر مفهوم ترجمه فقط بالزاک یا ویکتور هوگو نبود که به‌خصوص در مورد نویسندگان فرانسوی در جامعه‌ی ما جاافتاده بود. این مفهوم کم‌کم تغییر کرد و ما به برکت کار نجفی و مترجمان هم‌زمان او مقدار زیادی با ادبیات روز این کشورهای اروپایی و به‌خصوص فرانسه‌زبان آشنا شدیم. به نظرم، این جریان در سال‌های اخیر زیادی به افراط کشیده شد؛ یعنی توجه به ادبیات روز، آنچه تازه از تنور بیرون آمده، پرفروش‌های کشورهای اروپایی تا اندازه‌ی زیادی ما را از میراث ادبی این ملت‌ها غافل کرده است. نجفی در این حوزه هم کار کرد و یکی از برجسته‌ترین آنها «خانواده‌ی تیبو» است که هم به لحاظ صوری و قالب ادبی هم به لحاظ نزدیکی ترجمه به زمان نوشتن یکی از نمونه‌های برجسته‌ی آن است.

او افزود: یکی از مشکلات در این دوره‌ی جایزه‌ی ابوالحسن نجفی مساله‌ی انتخاب بود. گزینش یکی از میان آثاری که به مرحله‌ی آخر رسیدند، کار آسانی نبود. خیلی از این کارها شایستگی برنده شدن داشتند. ولی متأسفانه باید یک نفر را انتخاب می‌کردیم و کوشش بر این بود که جایزه به جوان‌ترها داده شود. پس، حقی که باید گزارده می‌شد، در حق دیگران نشد. برایم جای خوشحالی است که جایزه‌ی نجفی در این دوره به مجموعه‌ی کارهای علی‌اصغر حداد داده می‌شود. او شاید یکی از افرادی است که این دو جنبه، توجه به ادبیات روز و توجه به آثار کلاسیک آن زبان، را در نظر داشته است. من فکر می‌کنم اگر مرحوم نجفی زنده بود این انتخاب را بسیار ستایش می‌کرد. چون زبان حداد در عین اینکه از آن دو منبع بزرگ؛ یعنی زبان ادبی و زبان مردم، خیلی خوب استفاده می‌کند، فارسی خیلی درست و جاافتاده و استانداردی است که ابوالحسن نجفی می‌پسندید.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

کلاف درهم واقعیت و خیال

آبتین گلکار درباره‌ی «استاد پترزبورگ» گفت: قهرمان اصلی این کتاب نویسنده‌ای است که احتمالاً همه‌ی کتاب‌دوستان ایرانی با او آشنا هستند: فئودور داستایوسکی. کتاب شاخصه‌های خیلی قدرتمند پست‌مدرنیستی دارد. مهم‌ترین آنها اینکه ارتباط بین نویسنده و اثر در اینجا قدری متحول می‌شود و نویسنده تبدیل به موضوع اثر می‌شود. در این رمان، داستایوسکی ظاهراً برای گرفتن وسایل پسر فوت‌کرده‌اش از سفر اروپا به روسیه برگشته است و ماجراهایی را ازسرمی‌گذراند. کسانی که با زندگی و آثار داستایوسکی آشنایند، سریع اشارات آشکار «استاد پترزبورگ» را به رمان «شیاطین» داستایوسکی تشخیص می‌دهند. ماجراهایی که در «شیاطین» به‌نوعی روایت می‌شود، در این رمان به‌نوعی دیگر بیان می‌شود.

او افزود: یکی دیگر از شاخصه‌های پست‌مدرنیستی این اثر در هم‌آمیخته‌شدن واقعیت و خیال است. چنان‌که ما دیگر نمی‌توانیم تشخیص بدهیم که کجا اینها در عالم واقع اتفاق افتاده است و کجا در خیال و به‌واسطه‌ی تخیل. واقعیات زندگی داستایوسکی و شخصیت‌های تاریخی دیگر لزوماً با آنچه به او نسبت داده شده هم‌خوان نیست یا لزوماً به آن شکل اتفاق نیفتاده است، مشابه همه‌ی آثار پست‌مدرنیستی دیگر. ما حتی نمی‌دانیم خود رمان «شیاطین» را باید واقعیت به حساب آوریم یا خیال. چراکه این رمان خود در واکنش به واقعه‌ی تاریخی قتل دانشجویی به نام ایوانف نوشته شده و سیاسی‌ترین رمان داستایوسکی است. ‌در واقع، گروه سیاسی به این علت ایوانف را به قتل می‌رساند که او از گروه سیاسی بریده است. این قتل در آن زمان خیلی سروصدا می‌کند و عده‌ای آن را اقدامی انقلابی می‌خوانند که هدف انقلابی آن را توجیه می‌کند. اما داستایوسکی اعتقاد داشت که برای رسیدن به والاترین هدف؛ یعنی رسیدن به جهانی سرشار از هماهنگی و عدالت، هم نمی‌توان قطره اشکی به‌ناحق از چشم یک کودک ریخت. پس، طبیعتاً چنین توجیهی را قبول نمی‌کند و «شیاطین» را در واکنش به آن واقعه‌ی تاریخی می‌نویسد.

او ادامه داد: درباره‌ی این رمان و شخصیت‌های آن می‌توان پیش‌الگوهای تاریخی واقعی در نظر گرفت. نویسنده در همین رمان که به‌نوعی بازنمایی واقعیت است، تغییراتی انجام می‌دهد. به همین علت نمی‌توان گفت که این رمان واقعیت است یا نیست و بازنمایی واقعیت است. ولی به‌هرحال در جایگاه اثری ادبی برای ما واقعیت به‌حساب می‌آید و وقتی تغییر می‌کند، معلوم نیست که واقعیت تغییر کرده است یا تخیل. اینها عناصر بسیار جالبی است که لذت بیشتری به خوانندگان آثار داستایوسکی می‌بخشد. اما حتی اگر مخاطب با آثار داستایوسکی آشنا نباشد، باز این رمان در مقام رمانی که شخصیت اول آن نویسنده است، می‌تواند موردتوجه باشد. ضمن اینکه این کلاف درهم واقعیت و خیال موقعی پیچیده‌تر می‌شود که بدانیم پسر کوئتسی هم در ۲۳ سالگی کشته شده است و کوئتسی به‌نوعی وقایع زندگی شخصی خودش را وارد این ماجرا کرده است؛ یعنی اثر ملغمه‌ی عجیبی است که در آن نویسنده واقعیت و خیال و تجارب شخصی و رمان نویسنده‌ای دیگر را کنار هم گذاشته و خواننده‌ی آشنا از کشف این وقایع و روابط لذت می‌برد. امیدوارم خواننده‌ی ناآشنا به خواندن این آثار و به‌خصوص خواندن «شیاطین» ترغیب بشود.

او در پایان تأکید کرد: مترجم بسیار خوب از عهده‌ی ترجمه‌ی کتاب برآمده است و به‌خصوص اشارات به مسائل واقعی و ادبیات روز و آثار نشان می‌دهد که با تسلط کامل ترجمه کرده است.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

مترجم سخت‌پسند

محمد همتی اظهار داشت: جایزه‌ی ابوالحسن نجفی سنتی را زنده کرد که حقیقتاً جای آن خالی بود و آن قدردانی از پیشکسوتان حوزه‌ی ترجمه است. این اساتید قطعاً برای شناخته شدن نیازی به جایزه ندارد و بسیار شناخته‌شده‌ترند. فکر نمی‌کنم کتابخانه‌ای در ایران باشد که ترجمه‌ای از ایشان در آن نباشد. ولی نیاز بود که این قدردانی بشود و من به‌شخصه از این بابت بسیار خوشحال شدم. یک طرف قضیه هم این است که ما مترجمان نسل بعد از جناب حداد هم خیلی با این اتفاق دلگرم می‌شویم که اگر عمری بود و به کسوت او رسیدیم قدردانی هم خواهد شد.

او افزود: علی‌اصغر حداد به دو معنا مترجم سخت‌پسندی است. یکی اینکه آثار دشواری را برای ترجمه انتخاب کرده است که مثال روشن آن توماس مان است. بعد از یک دهه ترجمه می‌دانم که سراغ توماس مان رفتن خطر کردن است و او این خطر را کرده و سربلند بیرون آمده است. از طرفی هم او مترجم آسان‌پسندی نیست و هر اثری را ترجمه نمی‌کند و پشت انتخاب‌هایش نگاهی هست. عرض تبریک دارم به جناب حداد. شاید اجازه داشته باشم که از ناشران محترم هم تشکری داشته باشم که به ما خوانندگان فارسی‌زبان این امکان را دادند که مترجمان درجه‌یک ادبیات آلمان را بخوانیم، به‌خصوص نشر ماهی.

مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

این جوان‌ها امروز به مشوق نیاز دارند

عبدالله کوثری اظهار داشت: جایزه‌ی ابوالحسن نجفی دو وجه عمده دارد. نخست اینکه بزرگداشت نام استادی است که دست‌کم پنج دهه به ادبیات ما و زبان فارسی خدمت کرد. البته گستره‌ی کار او خیلی وسیع‌تر از مساله‌ی ترجمه است. ولی من در اینجا از چشم مترجم و درعین‌حال خواننده‌ی ترجمه‌ها عرض می‌کنم. از همان دهه‌ی چهل نام نجفی از نام‌هایی بود که برای ما نوجوانان و بعد جوان‌های کتاب‌خوان اعتمادی به همراه داشت؛ یعنی ما مطمئن بودیم که اول گزینش خوب و دوم ترجمه‌ی خوبی است. اگر به کارنامه‌ی نجفی بنگرید، درمی‌یابید که او گل‌های سرسبد ادبیات فرانسه را به ما شناسانده است و اینها با ترجمه‌ی نجفی جایگاهی یافتند که هنوز کارهایشان ترجمه می‌شود. نجفی هم در گزینش و هم در ترجمه سطح توقع خواننده را بالا برد.

او ادامه داد: جدا از کلاس‌هایی که در اصفهان داشت و من از آنها محروم بودم، ما بیشتر از طریق ترجمه‌های او به چگونگی ترجمه‌ی خوب پی بردیم. نام نجفی ملازم با ترجمه‌ای است که حیثیت زبان فارسی را حفظ کرده است. مترجم می‌تواند به زبان خدمت بکند و می‌تواند لطمه بزند. در عمل ترجمه ما در حال ساختن واژه، ترکیب، جمله هستیم و اگر فارسی‌مان را به حد مطلوب رسانده باشیم، با این واژه‌ها و ترکیبات به ذخایر زبان فارسی اضافه می‌کنیم. درعین‌حال، مترجمی که زبان مادری خودش را درست نداند، عکس این عمل می‌کند و به زبان صدمه می‌زند. حساسیت‌های نجفی در کتاب «غلط ننویسیم» آشکار می‌کند که چقدر نگران بود که این زبان به‌خصوص از طریق ترجمه آسیب ببیند. پس بسیار مناسب است و جا دارد که نام او با ترجمه و جایزه‌ی ترجمه همراه باشد.

او افزود: ویژگی دیگر این جایزه این بود که به جوانان اختصاص پیدا کرد. ما امروز با انبوه عظیمی از ترجمه رو‌به‌روییم و طبیعی است که این افزایش کمیت نمی‌تواند دقیقاً با افزایش کیفیت همراه باشد. ولی الآن حُسن مهم جوان‌ها تنوع زبان است؛ یعنی امروز ما می‌توانیم از روسی، ترکی استانبولی، زبان‌های آسیای مرکزی و اسپانیایی ترجمه کنیم و اغلب این مترجمان هم جوان‌اند. نسل من به سراغ یادگرفتن ترکی استانبولی یا زبان قزاق‌ها نرفته است، ولی بسیاری از جوانان این زبان‌ها را به‌کار می‌گیرند، با همه‌ی نقصی که شاید کارشان داشته باشد. پس این جوان‌ها امروز نیاز به مشوق دارند. دستگاه نشرمان به‌طورکلی یک ایراد دارد و آن اینکه بخش بزرگی از ناشران ما در مرحله‌ی گزینش خوب عمل نمی‌کنند، خواه در مورد عنوان و مضمون کتاب خواه در مورد کیفیت ترجمه. این جایزه هم قطعاً قرار نیست یک‌شبه یا یکی‌دوساله کیفیت ترجمه را به حد اعلی برساند. اما این حسن را دارد که به مترجم جوان می‌گوید، اگر کار تو در حد متوسطی باشد تو تشویق می‌شوی و جایزه‌ای به اسم نجفی به تو تعلق می‌گیرد. این می‌تواند مشوق خوبی باشد برای جوان‌های ما که در حین اینکه به زبان‌های بی‌سابقه یا حتی زبان‌های انگلیسی و فرانسه می‌پردازند، در پی ارتقای کیفیت کار خودشان هم باشند. خوب است دوستان جوان ما این را بدانند که داوران در این کار حسن نیت داشتند و این زحمت را فقط به عشق ادبیات و ترجمه تقبل کردند و تمام سعی بر این بوده است که به‌راستی حق به حق‌دار برسد. طبیعی است که هیچ جایزه‌ای همه را راضی نمی‌کند. اما با شناختی که از دوستان همکارم دارم می‌توانم امیدوار باشم که به‌راستی در انتخاب برنده انصاف، دقت و وجدان ادبی خودشان را در نظر می‌گیرند.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

حاصل قیل‌وقال درونی

علی‌اصغر حداد در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: در آغاز سخن جا دارد یاد و خاطره‌ی آقای ابوالحسن نجفی را گرامی بدارم، مردی که در نبود جسمانی‌اش همچنان حضوری معنوی دارد و به‌گونه‌ای مبارک تأثیرگذار است. و جا دارد به محمدرضا ترک‌تتاری تبریک بگویم. البته ترجمه‌ی او را هنوز نخوانده‌ام. می‌دانم که ترجمه‌ای خوب است، چون درغیر‌این‌صورت برای دریافت چنین جایزه‌ی ارجمندی برگزیده نمی‌شد. به‌ویژه از هیئت‌داوران تشکر می‌کنم که مرا لایق تشویق و مرحمت دانستند. آدمی در هر سن و سال نیازمند تشویق است. اگر نباشد نقد و بررسی عالی ادبیات و تشویق گهگاهی برخی خوانندگان من مترجم که کنج خانه سرگرم کارم نمی‌توانم بدانم در مسیر درست حرکت می‌کنم یا در راه غلط.

او افزود: به‌حق می‌توان گفت که در چهل‌پنجاه سال اخیر امر ترجمه به زبان فارسی در کنار موسیقی و سینمای ایران رشد چشمگیری کرده است و البته این رشد به‌رغم چه بسیار سنگ‌اندازی‌ها و ممیزی‌ها بوده است که از جمله صنعت چاپ و نشر کتاب را در ایران لاغر و نحیف کرده است. ساده زیستی و تدریس زبان این فرصت را برای من فراهم کرده است که به ترجمه به چشم شغل و تأمین‌کننده‌ی نان شب نگاه نکنم. ترجمه به منی که استعداد داستان‌نویسی ندارم این فرصت را داده است که متون ادیبان و نویسندگان بزرگ آلمانی‌زبان را در ظرف زبان فارسی بریزم و گهگاه اگر متنی شسته‌رفته حاصل آمد از آن بی‌اندازه لذت ببرم. بگذارید همین‌جا بگویم که من یکی از آن افراد دیمی‌بزرگ‌شده‌ای هستم که در زمینه‌ی زبان و ادبیات فارسی هیچ آموزشی ندیده‌ام و آنچه هستم، آنچه شده‌ام، بیشتر حاصل قیل‌وقال درونی‌ام بوده است که در اثر خواندن این یا آن کتاب به‌دست‌آمده است و البته پشتکار و انضباط هم در این میان بی‌تأثیر نبوده است. گذشتن از بسیاری چیزها از جمله سفرهای طول و دراز تفریحی. بله من آموزش‌ندیده‌ای هستم که زبان فارسی را دوست می‌دارد و در فارسی خود را در وطن خویش حس می‌کند. دوست داشتن زبان فارسی موجب شده است که بخواهم گنجینه‌ی آن را غنی‌تر کنم و در کل حد وسع خود آثار بزرگان داستان‌نویسی آلمانی‌زبان را در ظرف آن بریزم. کوشیده‌ام آثاری را برای ترجمه برگزینم که چیزی از من ایرانی در آن وجود داشته باشد تا بتوانم خود را در آیینه‌ی دیگری ببینم. تلاش کردم تا جایی که ممکن است آثار نویسندگانی را ترجمه کنم که حرفشان حرف من هم باشد و خوشحالم به‌نوبه‌ی خود کمک کردم که آثار نویسندگان آلمانی‌زبان حتی‌المقدور از زبان غیرآلمانی به فارسی ترجمه نشود. زیرا این صورت نه‌چندان پسندیده، ترجمه از زبان دوم، همچنان رایج است.

 مراسم چهارمین دورۀ اهدای جایزه و نشانِ ابوالحسن نجفی

افتخار بزرگی است

محمدرضا ترک‌تتاری اظهار داشت: من نمی‌دانستم که برنده‌ی جایزه شدم و دو‌سه ساعت پیش فهمیدم. به همین خاطر متنی را آماده نکردم. فکر می‌کردم جزو نامزدها هستم و همین هم برایم افتخار بزرگی بود. بیش از هر چیزی از هیئت محترم داوران سپاسگزارم و خوشحالم که کارم در ترجمه به کیفیتی رسیده است که مترجمان و شاعری مثل دکتر موحد که کارشان را همیشه تحسین کردم و دورادور ازشان یاد گرفتم ترجمه‌ام را پسندیده‌اند. این باعث افتخار من است و امیدوارم بتوانم در آینده هم با ترجمه‌های خوب دقیق و پاکیزه این روند را ادامه بدهم. از برگزارکنندگان این رویداد هم متشکرم که در این آشفته‌بازاری که بیش از هر چیزی همه به دنبال تیراژ بیشتر و فروش بالاترند به ترجمه‌هایی فرصت دیده شدن دادند که کمتر دیده می‌شوند. صرف نامزد شدن برای من باعث افتخار بود و برگزیده شدن واقعاً باعث خوشحالی من شد. امیدوارم سال‌های آتی هم روند این جایزه ادامه داشته باشد. جا دارد از نشر ماهی هم تشکر کنم، به‌خصوص ویراستاران کتاب مهدی نوری و سپاس ریوندی که برای کتاب زحمت کشیدند.

 منبع: bookcity

برترین‌ها