با ما همراه باشید

با فلسفه

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

اولین معرفی‌کنندۀ فلسفۀ جدید غرب به زبان فارسی را می‌توان محمدعلی فروغی دانست و سپس بنیانگذاران گروه فلسفۀ دانشگاه تهران و در رأس آنها یحیی مهدوی. فروغی این معرفی را با تألیف کتاب ارزشمند سیر حکمت در اروپا انجام داد که در آن ترجمۀ گفتار در روش دکارت نیز گنجانده شده است. رساله‌ای که هر چند پیشتر دو بار به فارسی درآمده بود، ترجمۀ گویا و مؤثری از آن وجود نداشت (فروغی علاوه بر معرفی فلسفۀ جدید غرب به ترجمۀ بعضی رسائل افلاطون و حتی به ترجمۀ بخش طبیعیات کتاب شفای ابن‌سینا پرداخت). در گروه فلسفۀ دانشگاه تهران مهدوی راه فروغی را ادامه داد و کوشید منابعی را برای دانشجویان فراهم کند، از ترجمۀ کتابهای مقدماتی فلسفه مثل آثار فلیسین شاله و پل فولکیه در پیش از انقلاب تا ترجمۀ مونادولوژی لایب‌نیتس و مابعدالطبیعه ژان وال پس از انقلاب. پیش از انقلاب در گروه فلسفۀ دانشگاه تهران با صرف‌نظر از جریان سنت‌گرای سید حسین نصر و شاگردانش به طور کلی دو گرایش فلسفی وجود داشته است، یکی متمایل به فلسفۀ قاره‌ای و دیگری متمایل به فلسفۀ تحلیلی. نمایندۀ گرایش اول احمد فردید بود که ترجمه‌ای از آثار فیلسوفان قاره‌ای منتشر نکرد و نمایندۀ گرایش دوم منوچهر بزرگمهر بود که ترجمه‌های مفیدی از او به جا ماند. بعدها اعضای سایر گروههای فلسفه مثل شرف‌الدین خراسانی در دانشگاه ملی و نیز روشنفکران و اهل قلم بیرون از فضای دانشگاه هم به جمع مترجمان فلسفه پیوستند. اما به رغم همۀ این تلاشها واقعیت این است که تا پیش از انقلاب ترجمۀ فلسفه هنوز در ابتدای راه قرار داشت و بعد از انقلاب و با پیدا شدن نیازهای جدید بود که کار ترجمۀ فلسفۀ غرب رونق گرفت و به اینجا رسید که اکنون منابع فراوانی در حوزه‌های فلسفی مختلف در دست داشته باشیم.

در میان مترجمان شاخص پس از انقلاب، عزت‌الله فولادوند اگر نه برجسته‌ترین دست‌کم یکی از برجسته‌ترینهاست (احتمالاً تنها کسی که می‌توان با او مقایسه کرد مرحوم محمد حسن لطفی است که بیشتر ترجمۀ آثار کلاسیک فلسفۀ غرب را وجهۀ همت بلند خود قرار داده بود). استاد فولادوند کتابهای بسیاری در حوزه‌های گوناگون فلسفۀ غرب ترجمه کرده و سالهاست که بسیاری از ترجمه‌هایش بارها تجدید چاپ می‌شود و نام او در مقام مترجمِ هر کتابی خود به خود اعتماد اهل فلسفه را به آن کتاب جلب می‌کند. چه چیز در کار او هست که چنین شأنی را برای او ایجاد کرده است؟

درباره اینکه ترجمۀ خوب چگونه ترجمه‌ای است آرا فراوان است. به علاوه سلیقه هم در پسندیدن ترجمه‌ها نقش دارد. مثلاً چه بسا گروهی ترجمه‌ای را به سبب سره‌نویسی بپسندند و گروهی دیگر همان ترجمه را به همان سبب بلااستفاده بشمرند. بنابراین بسته به اینکه چه معیارهایی برای ارزیابی ترجمه داشته باشیم و چه دلایلی برای آن معیارها، ترجمۀ آرمانی در نظرمان متفاوت خواهد بود. به طور کلی می‌توان گفت در ترجمۀ متون تخصصی از سویی تسلط مترجم بر موضوع و آشنایی‌اش با اصطلاحات زبانهای مبدأ و مقصد اهمیت دارد و از سوی دیگر توانایی‌اش در نگارش شیوا به زبان مقصد. تسلط بر موضوع سبب مقبولیت ترجمه نزد اهل فن می‌شود و نگارش شیوا مخاطبان را وسیعتر می‌کند. با صرفنظر از آراء شاذ و سلیقه‌های خاص، احتمالاً کسی در میان اهل فلسفه یافت نمی‌شود که در سلامت و استحکام نثر دکتر فولادوند یا دانش زبانی و تسلط او بر موضوع شکی داشته باشد. ترجمه‌های فولادوند سهل ممتنع است و خاص‌پسند و عام‌فهم و زبان آنها زبان معیار. این ترجمه‌ها را حتی می‌توان برای آموختن نثر فارسی امروزی و نیز آشنایی با اصطلاحات فلسفی سنتی و جدید مطالعه کرد. مبنای شیوۀ وی چنانکه خود مشخص کرده است نظریۀ کاربردی معناست که مطابق آن، معنای لفظ را در متن کلام باید جست نه بر اساس لفظِ تنها و مستقل از متن. وی همچنین به پرهیز از افراط و تفریط در معادل‌یابی برای مفاهیم فلسفۀ غرب اشاره کرده است. افراط به معنای کاویدن سنت ادبی و فکری خود برای یافتن معادل مفاهیم بی‌سابقۀ غربی و تفریط به معنای گسستن از سنت و ابداع واژگان غریب و نامأنوس برای هر اصطلاح. فولادوند به گواهی ترجمه‌هایش، با داشتن سابقۀ انس با ادب فارسی و شناختن زبان فلسفی سنتی، کوشیده است نثر فارسی متعادل و ریشه‌داری پدید بیاورد که نه از بیان مفاهیم فلسفۀ غرب ناتوان باشد و نه با فارسی معمول امروزی بیگانه. برای دیدن مثالهایی از این مشی و روش می‌توان به عنوان نمونه به ترجمۀ وی از کتاب ارسطو نوشتۀ مارتا نوسباوم مراجعه کرد. در این ترجمه هم نام آثار ارسطو به صورتی که در سنت فکری اسلامی مشهور بوده ضبط شده است و هم در ترجمۀ اصطلاحات یا از الفاظ معمول منطق و فلسفه اسلامی استفاده شده است(مثل: تبکیت، مغالطه، علت، جوهر)، یا از برابرهای ساده و روشن فارسی(مثل: دگرگونی، زیرنهاد، بهره‌مندی). این نمونه‌های زیبا و بلیغ از همان کتاب است: صورت eidos، علل aitiai، علت فاعلی efficient cause، عقل فعال active intellect، کمال اول first entelechy، رذیلت بهیمی bestial vice ، این نمونه‌های تکمیلی هم از ترجمۀ کتاب خشونت نوشتۀ هانا آرنت: نور فطری lumen naturale، سائق غریزی instinctual drive، بدیع original.

اما نثر متین و آشنایی تخصصی با فلسفه برای «فولادوند» شدن کافی نیست. آشنایی با تاریخ و فرهنگ غرب هم در مؤثر و جریان‌ساز بودن کار مترجم نقش دارد. بر خلاف کسانی که می‌توان آنها را به معنی منفی کلمه «تکنیسین»های فلسفه نامید، یعنی کسانی که فرهیختگی لازم را ندارند و چیزی از زمینه‌های تاریخی و فرهنگی فلسفه‌ای که به آن می‌پردازند نمی‌دانند، فولادوند با فرهنگ غرب به طور کلی هم آشناست و این آشنایی در ترجمه‌هایش نمود یافته است، از آشنایی با ادبیات غرب و ترجمۀ رمانهایی از جرج اورول و گراهام گرین و فردریش دورنمات، تا ترجمه دربارۀ تاریخ غرب.

همان آشنایی تخصصی با فلسفه و آشنایی کلی با فرهنگ غرب، توانایی و هنر خاصی را برای این مترجم فرهیخته رقم زده است. هنر فولادوند در انتخاب کتابها هم هست. او متنهای متنوع و متعددی ترجمه کرده است. از آثار اندیشمندان لیبرال گرفته تا تحقیقاتی دربارۀ فیلسوفان باستانی چون افلاطون و ارسطو، یا کارهایی در معرفی متفکرانی بحث انگیز و جنجالی چون فردریش نیچه. همانطور که در انتخاب نثر و سبک ترجمه، دغدغۀ او انتقال معنا به روشنترین وجه ممکن به خواننده است و قصد اظهار فضل و هنرنمایی با واژگان را ندارد، در انتخاب متن برای ترجمه هم هدف او روشنگری بیشتر است و هر چند به‌راحتی می‌تواند با ترجمۀ آثار مد روز غوغا به پا کند یا صرفاً به ترجمۀ آثار کلاسیک بپردازد، معمولاً به سراغ کتابهایی در شرح افکار اندیشمندان مهم رفته است. در انتخاب کتاب نیز با مشی محققانه نویسندگانی را برگزیده است که اندیشه‌های شخص مورد بررسی را به‌درستی و به‌تمامی معرفی کرده و در طرح آراء جانبدارانه یا بدون همدلی کافی عمل نکرده باشند. انتخابهای فولادوند انتخابهای فردی متخصص کتابشناس است و چنانکه اشاره شد مبتنی بر دغدغۀ انتقال دانش به مردم:
«من فقط چیزی را ترجمه می‌کنم که احساس کنم خواندنش برای هموطنانم مهم است و خودم آن را دوست داشته باشم. من دو اعتقاد بزرگ در زندگی دارم. یکی این که هر بلایی که به سر ما مردم در این سرزمین می‌آید از نادانی یا علم ناقص است؛ دوم اینکه هر چه در زمینۀ دانش و هنر از آثار بزرگ دنیا از راه ترجمه اخذ کنیم باز هم کم است… کسی که نتواند این معانی را به هموطنانش منتقل کند و به فکر وادارشان کند و احیاناً انسان‌ترشان کند، … بیخود اسم خودش را مترجم می‌گذارد. »

کتابهایی که او برای ترجمه بر گزیده معمولاً علاوه بر متخصصان برای استفادۀ عموم کتابخوانها هم مناسب است (فلاسفه بزرگ و مردان اندیشه، دو کتاب حاوی مصاحبه‌هایی جذاب با فیلسوفان، از جمله این موارد است). فولادوند به‌تنهایی مترجم بسیاری از متونی است که علاقمندان به فلسفه و علوم انسانی می‌خوانند و هرچند رسماً استاد دانشگاه نیست مدرسان و دانشجویان فلسفه از ترجمه‌هایش به عنوان متن درسی بهره می‌برند. یکی از علتهای این امر همین انتخاب متنهای قابل‌فهم است برای معرفی و شرح اندیشه‌های تازه. البته این قابل‌فهم بودن را نباید با سطحی بودن یا سطح پایین کار اشتباه گرفت؛ کافی است مثلاً تک‌نگاری راهگشای کوئنتین اسکینر دربارۀ ماکیاولی را پیش چشم داشته باشیم تا جمع قابل‌فهم بودن و عمیق بودن را مشاهده کنیم. علاوه بر خود کتابها عامل دیگر قابل‌فهم شدن آنها برای خواننده کاری است که خود مترجم برای تسهیل فهم کتاب می‌کند. استاد فولادوند برای همۀ ترجمه‌هایش مقدمه (یا مؤخره) می‌نویسد، مقدمه‌هایی که کاملاً با در نظر داشتن مخاطب ایرانی تهیه می‌شود و شناخت نویسنده از جامعه و فرهنگ خود در آن آشکار است. این مقدمه‌ها گاه مقاله‌هایی است مفصل و حجیم با رعایت بالاترین معیارها، مثل مقدمۀ کتاب کانت نوشته اشتفان کورنر یا مقدمۀ برج فرازان نوشتۀ باربارا تاکمن (علاوه بر اینها به این نکته نیز اشاره کنم که فولادوند معمولاً به هر تألیف و ترجمۀ خوبی که درباره موضوع کتاب در دسترس باشد اشاره می‌کند و گاهی تاریخچه‌ای از ترجمۀ موضوع به دست می‌دهد. او مانند همۀ اهل کار قدر کار را می‌شناسد و هر جا لازم بوده است مثلاً از محمدحسن لطفی تجلیل کرده است یا به ترجمه‌های ممتاز داریوش آشوری از نیچه اشاره کرده یا ذکری از کارهای مترجمان نسل بعد از خود و به عنوان نمونه خشایار دیهیمی به میان آورده است).

به علاوه در بعضی از ترجمه‌های او اندیشمندان یا مفاهیم یا رشته‌هایی علمی برای نخستین بار به فارسی معرفی شده است. مثل معرفی تاریخ سیر اندیشه‌ها (History of Ideas) با کتاب سه‌گانۀ استیوارت هیوز و معرفی هانا آرنت نظریه‌پرداز سیاسی با ترجمۀ بعضی کتابهای او و مقالات تکمیلی .

همچنین با مرور ترجمه‌های فولادوند می‌توان دریافت که او با دیدن واقعیات جامعه و شرایط و ضرورتها به سراغ ترجمۀ کتابها رفته است، چنانکه ترجمۀ کتابهایی دربارۀ خشونت (و نسبت آن با قدرت و زور) و انقلاب (و تفکیک انقلاب معیشت‌محور فرانسه از انقلاب حریت‌محور آمریکا) و رشد سیاسی در اواخر دهۀ پنجاه و اوایل دهۀ شصت از چنین نگاه و توجهی حکایت دارد. همچنانکه ترجمۀ آثار فیلسوفان سیاسی لیبرال در فضای فرهنگی ما. اگر تحت تأثیر فرهنگ چپ و بویژه روایتهای جهان‌سومی آن و نیز تفسیرهای متأثر از آن روایتها از دین در جامعۀ ما لیبرالیسم ناسزا محسوب می‌شود، فولادوند طی فرایندی مستمر به معرفی آگاهانه و گزینشگرانۀ متفکران لیبرال پرداخته است و از امثال کارل پوپر و فردریش فون هایک و آیزیا برلین یا دربارۀ آنها آثار قابل‌توجهی ترجمه کرده است. با این همه چنانکه از اشاره‌های پیشین‌ام به آثار او بر می‌آید، فولادوند تعصبی هم بر سر نحله‌ای خاص نشان نداده است و مثلاً به ترجمۀ کارهایی از کارل یاسپرس و فرانتس نویمان و میشل فوکو هم پرداخته است، چرا که لازمۀ کار تخصصی فلسفه همین سعۀ صدر و شناخت وسیع است. او حتی گاهی نوشته های کوتاهی از امثال موسولینی و مترنیخ هم ترجمه کرده است، بر اساس این استدلال کاملاً درست که «خرد نیز مانند هر چیزی در تقابل با عکس خود بهتر شناخته می‌شود» .

شاید «آن»ی که در کار چهل ساله فولادوند می‌توان دید و آن است که کار فولادوند را به عنوان مترجم برجسته کرده دغدغه‌ای است که در ترجمه‌های او از همان نخستین آنها یعنی گریز از آزادی اریش فروم پیداست. دغدغۀ زندگی مدنی مدرن با مؤلفه‌هایش که آزادی و حقوق برابر انسانهاست و تلاش برای کاربست خرد در زندگی فردی و جمعی.

همۀ اینها سبب می‌شود که ترجمه‌های فولادوند مخاطبان فراوان و گوناگون داشته باشد. از دانشجوی فلسفه که در واحدهای درسی‌اش هیچ خبری از ماکیاولی و نیچه و یاسپرس و گادامر نمی‌شنود و مابعدالطبیعۀ ارسطو را پس از چهل بار خواندن هم نمی‌فهمد تا مثلاً هر کس که آثار دورنمات را با علاقه دنبال کرده است یا کسان دیگری که دغدغه های اجتماعی و سیاسی دارند.

مؤلفۀ دیگر «فولادوند» شدن فولادوند پرکاری است. کم نیستند کسانی که دو-سه کتاب را خوب ترجمه کرده‌اند و فاضل‌اند و با فلسفه و فرهنگ غرب آشنایی دارند. اما کسی فولادوند می‌شود که پیوسته کار کرده باشد و حاصل کارش را به طور مستمر در اختیار جامعه قرار داده باشد، کسی که بر یک منهج و منوال سیر کرده و در کار خود خستگی‌ناپذیر بوده باشد. در روزگاری که بسیاری یا از سر جهل و یا بر اساس منافع ایدئولوژیک ترجمۀ علوم و اندیشه‌های جدید را خلاف مصلحت می‌پندارند (در حالی که اگر توانایی تألیف خوب وجود داشته باشد ترجمه جا را بر آن تنگ نمی‌کند بلکه به غنای آن می‌انجامد و اگر توانایی تألیف وجود نداشته باشد ترجمه نکردن کمکی به رفع ناتوانی نمی‌کند) و متوجه نیستند که به خود زبان انگلیسی احتمالاً بیش از هر زبان دیگری ترجمه می‌شود، فولادوند با درک ضرورت ترجمه، با داشتن برنامه‌ای فردی و استمرار در انجام آن فارغ از موجهای زمانه و بدون مصلحت اندیشی، بخشی از شریفترین نوشته‌های تاریخ اندیشه را به فارسی منتقل کرده است.

ارزش کار او بخصوص وقتی در دستاوردهای روشنفکری ایران تأمل کنیم نمایانتر می‌شود. اغراق نیست اگر بگوییم عمدۀ ادبیات و تفکر معاصر از بدو آشنایی ما با تجدد تا امروز با اندیشۀ تخریب شکل گرفته است و هنوز هم در موارد بسیار گویی روشنفکری با افسردگی و نگونبختی یا میل به ویرانگری ملازمت دارد. فولادوند در تقابل با این فضا، در سال 1361 در مقدمۀ به یاد کاتالونیای اورول نوشته است که آدمی تنها با راستگویی زنده نیست و به امید هم نیاز دارد . باز در 1362 تأکید کرده است که «هم نگرانی هست و هم امید ».

علاوه بر امید تأکید بر خرد در میان انواع خرافه‌پرستیها و عقل‌ستیزیهای کهنه و نو، قدر و ارج ترجمه‌های فولادوند را برای اهل اندیشه بیشتر می‌کند. وقتی نوشته‌های کم حاصل بعضی خردستیزان و علم‌گریزان غربی به صفحات روزنامه‌های تجددگرای ما راه می‌یابد، به لطف ترجمه‌های فولادوند با متنهایی خردمدارانه تسلا می‌یابیم و امید پیدا می‌کنیم که در زبان مادری ما تباهی بر آبادگری غلبه نکند. با استفاده از تقدیمنامۀ مترجم برای کتاب در سنگر آزادی، می‌توانیم تمام ترجمه‌های استاد ارجمند عزت الله فولادوند را هدیۀ او به نسل جوان و به همه کسانی بدانیم «که در سرزمین ما با خودکامگی و خودسری به هر نام پیکار می‌کنند و در راه استوار ساختن بنیاد قوانین انسانی و عدل و آزادی از تلاش باز نمی‌ایستند.»

پی نوشتها:
1.مجلۀ مترجم، سال چهارم، شماره 15،پاییز 1373
2.نیز بنگرید به: گفتگوی سیروس علی نژاد با فولادوند، ص 149 در گفتگو با مترجمان، نشر آگه 1388
3.برای نمونه در پیشگفتار مترجم بر کتاب نیچه استرن تصریح شده که انتخاب کتاب به سبب تعادل نویسنده در طرح محاسن و معایب فکر نیچه بوده است.
4.مجلۀ مترجم، گفتگو با عزت الله فولادوند، ص 38،51
5.چنانکه در مقدمۀ کتاب هگل نوشتۀ پیتر سینگر، ص21 خود به در نظر داشتن این ویژگی تصریح کرده است.
6.مثل مقالۀ آرنت دربارۀ رزا لوکزامبورگ در خرد در سیاست، مقاله‌ای دربارۀ آرنت در همان کتاب و مقالۀ دیگری در کتاب فلسفه و جامعه و سیاست، نشر ماهی 1386
7.خرد در سیاست، نشر طرح نو1377، پیشگفتار مترجم، ص 20
8.جرج اورول، به یاد کاتالونیا، نشر خوارزمی، 1361، پیشگفتار مترجم ص27
9.اریش فروم، آیا انسان پیروز خواهد شد، مقدمۀ مترجم، ص8

نوشته فاطمه مینایی
منتشر شده در مهرنامه

منبع mansurhashemi.com

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

 

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

مطالب بیشتر

1. آشنایی با اسپینوزا

2. آشنایی با فیلسوفان قرون وسطا

3. آشنایی با رنه دکارت

4. نظر مارتین هایدگر دربارۀ شعر و شاعران

5. آشنایی با فلسفۀ اسپینوزا و لایب نیتس

6. آشنایی با ارسطو

7. انتقاداتی از فلسفۀ ارسطو

8. نظریۀ تذکر افلاطون

9. گفت‌وگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمه فاطمه مینایی

10. شایگان و شاعران نوشتۀ فاطمه مینایی

 

دکتر فاطمه مینایی: عزت‌الله فولادوند استاد ترجمۀ فلسفۀ غرب

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها