لذتِ کتاببازی
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک در روزنامۀ گاردین (25 ژوئیه 2015)
آیا فلسفه با زنان مشکلی دارد؟
ترجمۀ دکتر فاطمه مینایی
آنچه در ادامه میآید ترجمۀ گفتوگوی جولیان بجینی/باجینی (نویسندۀ کتابهای فراوان فلسفی از جمله مسائل کلیدی فلسفه ترجمۀ حمیده بحرینی) است با مری ورناک/وارنوک فیلسوف مشهور انگلیسی (که چندین اثر او به فارسی برگردانده شدهاست از جمله اگزیستانسیالیم و اخلاق با ترجمۀ مسعود علیا و فلسفۀ اخلاق در قرن بیستم با ترجمۀ ابوالقاسم فنایی). این گفتوگو در سال 2015 در روزنامۀ گاردین منتشر شدهاست. پرسش اصلی مطرحشده در این نشریه دربارۀ میزان حضور زنان در عرصۀ فلسفۀ دانشگاهی چه بسا در نگاه اول پرسشی «صنفی» به نظر برسد، بخصوص برای کسانی که علاقۀ اولشان جنبههای سیاسی، اجتماعی یا حقوقی مسائل فلسفی نباشد. با این حال در این گفتوگو چند نکته هست که میتواند برای اهل فلسفۀ محض هم شایستۀ توجه باشد. نقد ورناک (1924-2019) به «مدرسی» شدن مقالات فلسفی و کار فیلسوف یکی از این نکتههاست. نکتۀ دیگر ملاحظات متفاوت بجینی (متولد 1968) است که آگاهی فرهنگی نسل جوانتر را منعکس میکند، از جمله دربارۀ پیشفرض عینیت. مسئله اهمیت تجربه و منظر تجربی است که متضمن اهمیت فرد است در مقابل آرمان عقلانیتی مشترک و فراسوی فردیت، یا به تعبیری منظر ثابت در مقابل منظر متغیر. رفت و برگشت میان این دو منظر در این گفتگوی فلسفی خواندنی است. –
فاطمه مینایی
***
مری ورناک، فیلسوف و نویسنده. دربارۀ این پرسش که آیا فلسفه با زنان مشکلی دارد هم زنان و هم مردان اهل فلسفه سالها بحث کردهاند، هفتۀ پیش هم در ضمیمۀ ادبی تایمز مطلب روی جلد شد. از همۀ گروههای علوم انسانی در دانشگاههای بریتانیا فقط گروههای فلسفه 25% عضو زن دارند. چرا باید این طور باشد؟ تعادل را چطور میشود برقرار کرد؟ در کل با مداخله برای زیاد کردن احتمال استخدام زنان، چه با سهمیه چه از هر راه دیگر، در هر رشته و زمینهای، کاملاً مخالفم. در این عدم تعادل هم فیحدذاته هیچ ضرری نیست. من یقیناً تصور نمیکنم که این وضع تعصب آگاهانهای را بر ضد زنها نشان میدهد. تصور هم نمیکنم که این وضع را با این فرض میشود تبیین کرد که فلسفه پیش از هر چیز با استدلال سر و کار دارد و زنان بهطور طبیعی در این زمینه کمتر مهارت دارند.
شاید زنانی باشند که در روند فکر کردنشان عواطف بیشتر مدخلیت داشته باشد تا عقلانیت و استدلال؛ اما مسلماً مردهایی هم هستند که همین طورند. فکر هم نمیکنم زنها از ایدۀ فلسفه خوششان نمیآید چون سبک و سیاقش علیالظاهر خصومتآمیز و آمیخته به مجادله است و در آن برندهشدن در بحث بر جستوجوی حقیقت یا اتفاقنظر غلبه دارد. به این دلیل که به نظر من این سبک از مجادلههای دانشگاهی مختص فلسفه نیست. نه، من فکر میکنم فلسفۀ دانشگاهی موضوعی شدهاست فوقالعاده در خود فرورفته که دغدغۀ آن نه کشف و بررسی پیامدهای نحوۀ اندیشیدن ما دربارۀ جهان بلکه برملا کردن عیب و نقص استدلالهای سایر فیلسوفان است. الان اگر به نشریهای حرفهای نگاهی بیندازید، جز در موارد معدودی، فقط جوابهای ملانقطیوار به مقالههای قبلی میبینید. زنها معمولاً زودتر از مردها حوصلهشان از این چیزها سر میرود. به نظر میرسد جذابیت فلسفه درست وقتی فلسفه شروع میکند به حرفهایشدن تمام میشود.
جولیان بجینی، فیلسوف و نویسنده. موافقم که تبعیض آگاهانه ضد زنان در فلسفه کم است یا وجود ندارد. اما این امر به این معنا نیست که مقدار زیادی تعصب ناآگاهانه وجود ندارد. معما این است که چرا این تعصب در فلسفه شدیدتر است تا در رشتههای دیگر. جواب را به نظر من باید در تصویر فلسفه از خودش جستجو کرد. فیلسوفها معمولاً حس کاذبی دربارۀ توانایی خودشان داشتهاند در این خصوص که به قول افلاطون «پیرو دلیلاند به هر جا که بینجامد». تصور این است که آنچه اهمیت دارد استدلال است نه استدلالکننده، یعنی لازم نیست دربارۀ جنسیت یا قومیت حتی فکر کنیم. منطق فارغ از جنسیت است، فلسفه منطقی است، پس فلسفه فارغ از جنسیت است. به نظر من این امر منجر شده به آسودهدلی متبخترانه، به نابینایی در برابر همۀ راههای رخنۀ تعصب جنسیتی به فلسفه در عالم واقع. طبق یک یافتۀ تثبیتشده در روانشناسی، اگر اعتقاد داشته باشید که قضاوتتان عینی است عملاً از عینیت قضاوتهایتان کم میشود، و من مطمئنم فلسفه گرفتار این مسئله است. قبول دارم که این تبیین در مورد دستکم بخشی از حضور کمرنگ زنان در فلسفه تا حدی گمانهزنانه است، ولی برایم جالب است نظر شما را دربارهاش بشنوم.
ورناک. من قبول ندارم که همۀ تفکر ما تحتالشعاع جنسیت است و بنابراین ما نمیتوانیم متوجه تعصب خودمان بشویم. به اعتقاد من یکی از مزایای بزرگ فلسفۀ دانشگاهی این است که موضوعات اصلیاش همانقدر فارغ از جنسیت است که موضوعات اصلی فیزیک و ریاضیات یا زبانشناسی. اما موافقم که ممکن است انتظارات زنها دربارۀ حاصل تحقیق در این موضوعات فرق داشته باشد، و این که زنها در کل کمتر از مردها «پیرو دلیلاند به هر جا که بینجامد» و اگر دلیل به امور محال یا متناقضنما بینجامد راهشان را عوض میکنند. به عبارت دیگر زنها بیش از مردها به مقتضیات عقل سلیم مقیدند. و این متناسب است با این خواست یا بخشی است از این خواست که فلسفه برای غیرفیلسوفان قابلفهمتر بشود، اگر خود آن غیرفیلسوفان راغب باشند به فلسفه فکر کنند. البته مسلم است که این خواست تنها از آنِ زنان نیست (همان طور که نوشتههای شما نشان میدهد). شاید بیمیلی نسبت به دور شدن از عقل سلیم سادهانگاری بیش از حد به نظر برسد، ولی چه بسا بهتر باشد آن را بیزاری از مدرسیگری (اسکولاستیسم) وصف کنیم. به هر حال معنایش قطعاً این است که در مصاحبههای شغلی زنان ممکن است معمولی به نظر برسند نه درخشان، و این ممکن است به احتمال موفقیتشان صدمه بزند.
بجینی. احتمالش زیاد است که اولویتهای فکری زنها متفاوت با اولویتهای فکری مردها باشد. اما چون نمیدانیم اینها چقدرش فرهنگی یا زیستی است، نباید فرض بگیریم که همۀ این نوع تفاوتها ثابتاند. از آن مهمتر، این خودش دلیل قویتری است برای اینکه تلاش کنیم زنان وارد موقعیتهای بالاتر در فلسفه بشوند، چون دلیلی ندارد فرض بگیریم که اولویتهای سنتی برتری دارند. مهم است که فرق بگذاریم بین این فکر که همۀ افکار فلسفی «تحتالشعاع جنسیت»اند، فکری که هر دو ما رد میکنیم، با این فکر که تعصبات جنسیتی در شیوۀ فکر کردن و عمل کردن همۀ فیلسوفان اثر میگذارد. مثلاً ری لنگتن(Rae Langton) و جنیفر هورنزبی (Jennifer Hornsby) این بحث متقاعدکننده را مطرح کردهاند که هنجارها و تصورات قالبی فرهنگی میتواند بر توانایی زنان برای رساندن پیام خود به مخاطبان و جدیگرفتهشدنشان اثر منفی بگذارد. من تقریباً مطمئنم که این مسئله زنها را در فلسفه مثل کم و بیش همۀ حوزههای دیگر عقب نگه میدارد. شما با سهمیهبندی و انواع دیگر دخالت مخالفید. این یعنی شما فکر میکنید هیچ کاری نمیشود یا نباید کرد؟
ورناک. با آن حرفی که قبلتر گفتید موافقم، اینکه مردها از سر آسودهدلیِ متبخترانه گمان میکنند اولویتهای فکری خودشان بهترین است. این امر کار را برای زنها سختتر میکند و مشکلتر میتوانند صدایشان را به گوش دیگران برسانند. اما همچنان با مداخله به نفع زنان و به اصطلاح تبعیض مثبت مخالفم، چون همیشه این خطر را به همراه دارد که زنانی که مثلاً بر اساس سهمیهبندی وارد کار دانشگاهی شدهاند بهعنوان فرد شایسته و اصلح تلقی نشوند و به این ترتیب بیش از پیش تضعیف بشوند. به نظر من حداقل در فلسفه، ولو نه در رشتههای دیگر، وضع آرامآرام در حال تغییر است. تا حدی بهواسطۀ کار بعضی زنها، مثل اونورا اونیل (Onora O’Neill) و بعضی مردها، مثل خود شما، تطبیق روشهای فلسفی با رشتههای دیگر دارد شناخته میشود. مثلاً ارتباط فلسفۀ اخلاق و پزشکی الان بهصورت گستردهای شناخته شده است؛ همین طور نکتهای که شاید از این هم مهمتر باشد این است که وجوه اشتراک بین فلسفه و روانپزشکی روز به روز بیشتر در دست کاوش است. این گسترش حیطۀ فلسفه خواه ناخواه، هرچند بهتدریج، زنان بیشتری را به این رشته جذب خواهد کرد.
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
بجینی. سهمیه واقعاً مشکلساز است اما دخالتهای دیگری برای تبعیض مثبت امکانپذیر است، مثل اینکه از گروههای فلسفۀ دانشگاهها و همایشها و نشریات بخواهند آمار زنانی را که متقاضی استخداماند یا مقاله میدهند به دقت زیر نظر داشته باشند. صرف واداشتن افراد به توجه به هر نوع بیتعادلیِ آشکار راه مؤثری برای بالا بردن آگاهی است.
اولویت دیگر این است که کاری کنیم فیلسوفان حالات روانی و عناصر روانشناختی را که مخل تفکر ظاهراً واضح و عقلانی آنهاست بهتر درک کنند. مثلاً باید اطلاع داشته باشند از کار سلی هزلنگر (Sally Haslanger) و جنیفر سول (Jennifer Saul) دربارۀ این که چطور پدیدههای روانشناختیای مثل تعصب پنهان و خطر تصورات قالبی ممکن است در رشتۀ آنها اثرگذار باشد. اما مهمترین و مؤثرترین تغییر بهسادگی این است که اهل فلسفه با عمق مسئله در حرفۀ خودشان روبهرو بشوند. بسیاری افراد با آسودهدلیِ متبخترانه فرض میکنند که هر نوع تبعیض جنسی در این رشته الان حداقلی است و تهماندۀ تبعیضهای سابق. هفت سال پیش هزلنگر نوشت: «طبق تجربۀ من، در فلسفه پیدا کردن جایی که فضایش برای زنان و اقلیتها جداً خصمانه نباشد، یا دستکم در آن مفروض نگیرند که فیلسوف موفق باید مثل مردان (سنتی سفیدپوست) باشد و عمل کند، خیلی سخت است». هزلنگر دوام آورد، اما اگر زنان بااستعداد دیگری باشند که یا دارند ناامید میشوند یا نادیدهگرفتهمیشوند، فلسفه هم به اندازۀ جامعۀ زنان ضرر میکند.
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
گفتگوی جولیان بجینی با مری ورناک ترجمۀ فاطمه مینایی
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو