با ما همراه باشید

معرفی کتاب

قدیس مانوئل اثرِ «میگل دِ اونامونو»؛ طرد اسطورۀ رنج

قدیس مانوئل اثرِ «میگل دِ اونامونو»؛

«میگل دِ اونامونو» که فیلسوف و استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبی بود، حاصل سال‌ها بررسی و تفکر فلسفی، ادبی و علمی را خلاصه کرد و در این داستان بلند ارزشمند گذاشت.

قدیس مانوئل اثرِ «میگل دِ اونامونو»؛ طرد اسطورۀ رنج

«قدیس مانوئل»، داستان سرگشتگی میان شک و یقین، مرگ و زندگی و خدا و شیطان است. قهرمان داستان کشیشی است که در روستایی کوهستانی به نام«بال ورذه» زندگی می کند، مردی که زیبا سخن و زیبا روی است و مردم روستا همگی شیفته او هستند. او کشیشی است که در مرگ و عروسی و سادگی و درد اهالی ده حضور دارد و همواره سعی می‌کند انسان‌هایی را که به گمان او به رنج زندگی  دچار شده‌اند آرامش بدهد و کمک کند تا راحت‌تر با تلخ کامی‌های زندگی‌شان روبه‌رو شوند.

داستان زندگی این کشیش از زبان «آنخلا کاربالینو» روایت می‌شود، دختری که از کودکی لحظات زیادی را با «مانوئل» گذرانده و همواره شیفته کلام و رفتار او بوده است.

«مانوئل» از منظر اهالی روستا، قدیس است، او سرشار از شور و شوقی خدایی و صاحب کرامت و معجزه است، اما حقیقت این قهرمان قدیس چیزی متفاوت از اندیشه مردم است،  او به بهشت و جهنم این جهان هم معتقد است و می‌گوید انسان اگر روحی داشته باشد، در همین جهان می‌ماند.

آنخلا که روایتگر زندگی مانوئل است و او را مظهر پاکی و خداگونگی می داند. با فهمیدن این حقیقت تلخ، تصویری که ازقهرمان محبوب زندگی‌اش [مانوئل] دارد می‌شکند و او را تب ترس و دلسوزی فرا می‌گیرد.

میگل دِ اونامونو در این داستان بلند قهرمانی می‌سازد که در نگاه مردم، یک مومن واقعی و یک قدیس است و به زندگی آن‌ها شور و نشاط می‌دهد و به  واسطه خیراندیشی و نوع دوستی‌ذاتی‌اش مبدل به یک قدیس شده است.

نویسنده در این داستان بلند، «اسطوره نجات و رستگاری» و «عرفان‌گرایی» را در برابر انسان‌گرایی به چالش و بازخوانی می‌کشاند، قهرمان داستان او، اگر چه غرق در عوالم پیچیده و رازگونه عرفان نیست، اما به واسطه نیک‌اندیشی و انسان‌گرایی‌اش، در نگاه مردم تبدیل به عارفی اهل کرامت می‌شود.

نویسنده با تاکیدی لجوجانه بر این که «معرفت و درک خدا جز با فهم زندگی و رعایت شادی و حرمت انسان میسر نیست، تقابل میان مذهب‌نمایی و مذهب‌گرایی و عرفان‌نمایی و اخلاق‌گرایی و انسان‌مداری را آشکار می کند، آنجا که او از زبان شخصیت داستانش می‌گوید:

«مهمترین چیز برای مردم شادی و شادمانی است. آدم برای این که زنده بماند، باید شاد باشد. خوشنودی از زندگی از همه چیز مهمتر است. هیچ کس نباید آرزوی مرگ داشته باشد، مگر زمانی که اراده خداوند تعلق بگیرد». 

میگل دِ اونامونو در این داستان بلند به اسطوره رستگاری مسیحی نقدی جدی وارد می‌کند، او آن‌طور که رهبران کلیساها می‌گویند، زندگی را برای رنج بردن و تزکیه انسان نمی‌داند بلکه زندگی را فرصتی برای دوست داشتن، شادکامی و درک حیات و زمین می‌داند.

قهرمان داستان در عین حال که گمان می‌کند آن گونه که باید و شاید معتقد و مومن نیست، اما مرگی کاملا قدیس‌مآب دارد، او در لحظه مرگ درست مثل مسیح نجوا می‌کند: «خدایا، خدایا، چرا رهایم کردی؟»

در پایان داستان مانوئل مانند یک رهبر دینی به شاگردانش [آنخلا و برادرش] توصیه می‌کند که امت او [دهکده کوچک! که کنایه از جهان است] را تنها نگذارند و بعد به شکی روحانی و بی‌درد چشم بر هم می‌گذارد و می‌میرد در حالی‌که لحظاتی قبل از مرگ گفته مسیح را بر صلیب تکرار می‌کند: «پروردگارا، پروردگارا، چرا رهایم کردی؟!»

داستان بلند قدیس مانوئل بی‌شک شاهکار میگل دِ اونامونو است، داستانی که به چگونگی پیوند انسان با خدا، شک‌اندیشی، و طرد اسطوره رنج می‌پردازد و قهرمان آن اگرچه بی‌ادعا عمل می‌کند اما به واقع نظم و ساختار رنج آگاهی بشر از شناخت خود را به چالش می‌کشد.

قدیسی که در نگاه خودش صرفا یک انسان‌دوست است و خود را سال‌ها از آن چه دیگران می‌پندارند دور می‌داند در حافظه جمعی مردم مظهر کامل انسان مومن است، انسانی که با پایبندی به اخلاق و نیک اندیشی اراده خداوند را گردن نهاده است.

منبع ibna

قدیس مانوئل اثرِ «میگل دِ اونامونو»؛

مطالب بیشتر

  1. نگاهی به خنده و فراموشی اثر میلان کوندرا
  2. نگاهی به کتاب اوکتاویو پاز صدایی از آن خود نوشته نیک کیستر
  3. تأملی در رمان ظرافت جوجه تیغی اثر موریل باربری
  4. داستان زنگ هفتم روایت غم‌انگیز ساختن با محیط نه ساختنِ محیط
  5. قرن دیوانۀ من نوشتۀ ایوان کلیما

برترین‌ها