با ما همراه باشید

تحلیل شعر

تأملی در سنگِ آفتاب سرودۀ اکتاویو پاز

تأملی در سنگِ آفتاب سرودۀ اکتاویو پاز

تأملی در سنگِ آفتاب سرودۀ اکتاویو پاز

سنگ آفتاب به زعم بسیاری یکی از بهترین آثار پاز است. خود او دربارۀ این شعر چنین توضیح می‌دهد:

سنگ آفتاب 584 سطر دارد، برابر با تعداد روزها در تقویم نجومی مایاها که مبتنی است بر حرکت ستارۀ زهره (ونوس). ستارۀ زهره هم به هنگام طلوع خورشید در آسمان ظاهر می‌شود و هم به هنگام غروب خورشید، و همین دو وجهی بودن ساده میان آغاز و پایان زندگی از جهات مختلف فضای شعر را آکنده است.

با این همه، خود آن سنگ خورشید بزرگ و مدوّر، در اصل، نه مایایی بلکه آزتکی است: می‌گویند اسپانیایی‌ها در زمان فتح مکزیک این سنگ را در خاک مدفون کردند و در 1790 بود که زیر کلیسای جامع مکزیکوسیتی در میدان مرکزی شهر کشف شد و از خاک درآمد. مهم‌تر از همه اینکه پاز تلفیق زمان خطی و مدوّر بودن را از تقویم سنگ آفتاب گرفته است. این را در شش سطر پایانی شعر که همان شش سطر ابتدایی شعر است می‌توان دید: در مسیر شعر حرکت می‌کنیم اما دوباره به نقطۀ آغاز برمی‌گردیم.

سنگ آفتاب بلندپروازانه‌ترین شعر پاز تا آن زمان بود. این شعر تلاشی است برای اینکه پاز تمام امکان‌های شعری را که درباره‌شان در کمان و چنگ نوشته بود در شعری واحد بگنجاند، تا در سطحی کاملاً متفاوت از آنچه در آن جستار بود این‌بار در شعر خواننده را متقاعد کند. این شعر دربرگیرندۀ جزئیاتی از زندگی شخصی پاز است، اما در عین حال تأملی است بر دوره‌های مختلف تاریخ و ارجاعات بسیار دارد به اساطیر یونان باستان و نیز فرانسه و مکزیک.

آنچه دربارۀ این شعر جالب‌توجه‌تر است این است که پاز گویا سرانجام داشت از تردیدها و سرخوردگی‌های دوران اقامتش در پاریس و سال‌های اولیۀ بازگشت به مکزیک رهایی می‌یافت. خطرناک است که احساسات و هیجانات موجود در این شعر را به رخدادهای زندگی شخصی پاز تقلیل بدهیم، اما نگارش سنگ آفتاب به‌واقع مقارن شده بود با ظهور عشقی تازه در زندگی او: بونا تیبِرتِلّی دِ پیسیس، که وقتی پاز اولین بار در 1953 در سوئیس ملاقاتش کرد همسر آندره پیر دو ماندیاگ، نویسندۀ فرانسوی، بود. این شعر را می‌توان پیشکشی دانست به این عشق تازه، و می‌توان تلاشی دانست برای شرح دادن اینکه چگونه فردی جدید وارد زندگی‌اش شده است _ کسی که به باور پاز عشقش می‌تواند وجود او را از گذشت فرسایندۀ زمان رهایی بخشد.

شعر تجسم این باور است که حقیقت می‌تواند در لحظۀ بی‌خویشی عشق اروتیک مکشوف شود، و در آن لحظه است که گذشته به تمامی زدوده می‌شود و پاک و بی‌خدشه از نو آغاز می‌گردد. اما، در عین حال، به یمن یکی شدن با دیگری، حضور در دنیای زمان‌مند نه تنها ممکن می‌گردد بلکه به ضرورتی اخلاقی برای شاعر بدل می‌شود. در عشق است که او یکی بودن ماهوی خود با دنیای پیرامون را بازمی‌یابد، و در عین حال دوباره ایمان می‌آورد به اینکه زبان می‌تواند پیروزمندانه ناقل این کشف منحصر به‌فرد باشد.

سنگ آفتاب شعری است مجاب‌کننده، با تصاویرش، با افت‌وخیز پیوستۀ سطرها و اندیشه‌ها، و با تأثیر جادووار سیر مارپیچیِ بندها. هیچ چیز در شعر پایدار نیست: ابیات و اندیشه‌ها و تصویرها به پیش می‌روند، همچون رود زمان یا سیلان هویت که شاعر را سوق می‌دهند به آنکه لحظۀ پیروزی خود را اعلام کند: «آن‌جا که منم تو مایی.»

سنگ آفتاب آخرین شعری است که در مجموعه شعر فصل خشن (1958) گنجانده شد. این شعر و شعر «سبوی شکسته»، که هر دو نقطۀ مقابل شعرهای اولیه‌ای است که پاز طی سفرهایش به اروپا سرود، به همۀ آنچه پاز بعد از بازگشت به مکزیک تجربه کرد اضافه شد.

در 1960، این شعرها با بسیاری از شعرهای اولیۀ دیگرش در مجموعۀ آزادی مشروط چاپ شد. پاز در اظهارنظری در 1979 دربارۀ این مجموعه از شعرهای اولیه‌اش، در توضیح عنوان متناقض کتاب می‌گوید آزادی ذاتی بشر مشروط است به هنر و به‌خصوص شعر. او از یک سو شعر را فرآیندی خودجوش یا رونوشتی از رؤیاها نمی‌داند، اما از سوی دیگر امکان ندارد شعر محصول تفکر محض باشد. پاز نتیجه می‌گیرد که نقطۀ مشترک آثار هنری تجلی این «آزادی مشروط» است: «می‌گویم مشروط، چون نه خارج از فرم، بلکه از درون و داخل آن حاصل می‌شود.»

منبع

اکتاویو پاز

صدایی از آنِ خود

نیک کِیستر

ترجمۀ لیلا مینایی

نشر نی

صص 88-91

تأملی در سنگِ آفتاب سرودۀ اکتاویو پاز

 

 

 

 

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها