با ما همراه باشید

نامه‌‌های خواندنی

نامه‌ی فروغ به فریدون فرخزاد

نامه‌ی فروغ به فریدون فرخزاد
شنبه 31 فروردین 38

فری جانم! امروز باز نامه‌ای از تو داشتم

اگر دیر جواب می‌نویسم علتش این است که کارم زیاد بوده

و فرصت نکرده‌ام.

شعرهایت- بخصوص آخری‌ها عالی بودند.

من تعجب می‌کنم و از خودم می‌پرسم تو این هوشیاری و ادراک

و حس را از کجا آورده‌ای؟

به تو نمی‌آید-فری خر من- تو خیلی بچه بودی

نمی‌دانم شاید حالا بزرگ شده‌ای و زندگی را فهمیده‌ای که چه چیز گند

و درعین حال معرکه‌ایست. من به تو پیشنهاد می‌کنم به فارسی هم شعر بگو

لازم نیست وزن و قافیه را رعایت کنی. سعی کن با ریتم کلمات یک حرکت کلی

 به وجود بیاوری که شنیدنی باشد- یعنی در گوش تبدیل به یک نوع وزن شود.

بهرحال تو شاعر هستی و این مهم است و تو اگر بتوانی این را در خودت پرورش بدهی

بازی را برده‌ای. حال من بد نیست.

مثل همیشه زندگیم پر از فقر است و هیچ چیزم درست نیست.

نه قلبم سیر است، نه بدنم و نه به چیزی اعتماد دارم.

بهرحال برای آنکه آدم به جایی برسد

باید محدودیت‌های زیادی را تحمل کند.

نیما که تقریبا شاعرترین شاعر امروز است می‌گوید:

تا نه داغی بیند

کسی بدوران نه چراغی بیند

یا

باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود

مسأله همین است. یعنی اگر بخواهی شاعر باشی

خودت را قربان شعر کن. از خیلی حرفها و حساب‌ها بگذر.

خیلی خوشبختی‌های ساده و راضی کننده را کنار بگذار.

دور خودت را دیواری بساز

و در داخل محیط این دیوار از نو شروع کن به

به دنیا آمدن و شکل گرفتن

و کشف کردن معانی مختلف مفاهیم مختلف.

من همین کار را می‌کنم. اما تلخ است.

خیلی تلخ است و استقامت و ظرفیت می‌خواهد.

بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم که ترک کردن این زندگی

برای من در یک ثانیه امکان دارد چون بهیچ چیز دلبستگی ندارم

آدمی بی‌ریشه هستم

و فقط دوست داشتن من است که حفظم می‌کند

اما فایده‌اش چیست؟

 

منبع

مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

به همراه برخی نامه‌های او

چاپ زیرزمینی

صص13-14

برای افزودن دیدگاه کلیک کنید

یک پاسخ بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برترین‌ها