با ما همراه باشید

لذتِ کتاب‌بازی

در فاصلۀ دو نقطه…! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

در فاصلۀ دو نقطه...! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

در فاصلۀ دو نقطه…! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

کتاب «در فاصلۀ دو نقطه…» زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون روتوش و سانسور ایران درّودی نقاش فرهیخته، باسواد و پر احساس کشورمان است.

نثر این کتاب آن‌گونه مایه‌ور و پر عاطفه است که خواننده فراموش می‌کند با کتابی از جنس خاطرات طرف است که می‌توانست بسیار خسته‌کننده باشد. از دیگر سو، صداقت و زلالی شخصیت این بانوی چیره‌دست و بزرگوار بر دلنشینی کتاب افزوده است.

نکته‌ای که هنگام مطالعۀ این اثر بسیار شاخص است ارتباط نزدیک و صمیمانۀ ایران درّودی با شاعران، نویسندگان، پژوهشگران، درباریان و دلبستگی عمیق او به فرهنگ ایران است. او شیفتگی‌اش را از ترس برچسب خوردن و با توجه به جوّ زمان و زمانه تحریف نمی‌کند. وی خودش است و از توصیف دقیق کسی که هست و راهی که رفته هرگز واهمه‌ای ندارد.

در این کتاب نام بسیاری از بزرگان هنر جهان را می‌شنویم که درّودی از نزدیک آن‌ها را توصیف کرده است. از ماجرای آشنایی با دختر همسایه و شرکت در عروسیِ او یعنی «فرح پهلوی»، دیدار با استاد ابراهیم پورداود و  دکتر خانلری و مهدی اخوان ثالث تا گفت و گو با «آندره مالرو» و دیدار با «ژان کوکتو» و «سالوادر دالی» را می‌توان در این اثر مطالعه کرد. شرحی که او از این بزرگان می‌آورد نه رسمی و مکانیکی که مانند نوری از منشور عواطف و احساساتش عبور کرده است.

درّودی از دوستانِ شاعر بلندپایۀ ایران «احمد شاملو» هم هست _که پیشتر دربارۀ شعری که شاملو به او تقدیم کرده و چند و چون آن صحبت کرده‌ایم_؛ خاطرات او از فروغ و سهراب و توصیفی که از خسرو گلسرخی می‌کند از جذابیت‌های دیگر این کتاب برای ادب‌دوستان می‌تواند باشد.

نگاه انتقادی علاوه بر احساسات پاک و عاطفۀ عمیق نویسنده از دیگر ویژگی‌های بارز این کتاب است. او اعتقاداتی که بر ترس بنا نهاده باشد را رد می‌کند (این محتوا در آرش در قلمرو تردید نادر ابراهیمی هم هست) اخلاق بر مبنای ترساندن از نظر درّودی مردود است و او با مرور دوبارۀ دوران کودکی از آسیبی که خرافات بر روح وی زده سخن می‌گوید.

نمایشگاه‌هایی که برگزار کرده است، رفتارش در شهرت، سختی‌ها و محرومیت‌هایی که کشیده است، نقدهای تندی که بر آثار او شده، جملات قصار و خردمندانۀ او در خلال این اثر، همه و همه  این کتاب را برای علاقه‌مندان به ایران و فرهنگ ایرانی یک اثر جذاب و خواندنی نموده است.

به نظر می‌رسد آنچه «دکتر حشمت مؤید» دربارۀ این کتاب نوشته کلام بی‌اغراق و درستی است و حقِ مطلب را ادا می‌کند:

« در فاصلۀ دو نقطه… زندگی‌نامه و شرح خاطرات به آن‌گونه که در بیست سال گذشته میان ما ایرانیان «مد» شده، نیست. تفاوت آن با زندگی‌نامه‌های دیگران بیش از هر چیز در پرهیز نویسنده از دروغگویی و عوام‌فریبی و خیانت به ایران و تاریخ ایران است که در خاطرات وزیران و سفیران و دیگر رجال دولتمدار روزگار پهلوی فراوان دیده می‌شود. بانو ایران درّودی احتیاج ندارد که دوستی خود را با بلندپایه‌ترین افراد تاریخ گذشتۀ ایران پنهان کند. هر ورقی از این کتاب سند افتخاری‌ست که نصیب وی شده و او نیازی به دروغ و پنهانکاری یا به فروتنی‌های کاذب و پوشیدن این یادگاری‌های زندگانی پر شکوه خود نداشته است.

… کتاب در فاصلۀ دو نقطه…! را نمی‌توان زندگی‌نامه در معنای متداول آن دانست. در این کتاب، هیچ پیشامدی ساده، تاریخ‌وار و وقایع‌نگارانه ضبط نشده است، هر حادثه‌ای هرچند به ظاهر کوچک و گذرا، در فضایی سرشار از تنش و دلهره و اشک یا شادی و با نیروی احساسی گیرنده و اثرگذار شرح داده شده است… این کتاب را می‌توان «حالات و سخنان ایران درّودی» نامید.»

بخش‌هایی از این کتاب

دیدار با سالوادر دالی

«سالوادر دالی در اوج شهرت در آپارتمانی که در یکی از مجلل‌ترین هتل‌های پاریس اجاره کرده بود زندگی می‌کرد. نظریات موافق و مخالف دربارۀ این موجود شگفت قرن ما زیاد بود. برای مصاحبه با دالی در سال 1343 در منزل شخصی‌اش در پاریس با او آشنا شدم. فرصتی بود تا از او دربارۀ نگرشش به هنرمندان معاصر اسپانیا، خاصه گارسیا لورکا، شاعر و نویسندۀ مورد علاقه‌ام پرسش‌هایی بکنم.

در سال‌های بعد این آشنایی به دوستی مبدل شد و به هنگام برگزاری نمایشگاهم در گالری «دوران» نشست‌های زیادی با او داشتم. حتی یک‌بار ابراز کرد که مایل است ایران و خاصه اصفهان را از نزدیک ببیند. دعوت او را از طرف وزارت فرهنگ و هنر به آن وزارتخانه پیشنهاد کردم. وزارت فرهنگ از جنجالی که می‌توانست پیش بیاید، آن‌چنان وحشت داشت که پیشنهاد برای همیشه فراموش شد…( ص 127)

در فاصلۀ دو نقطه…! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

نامۀ ژان کوکتو به ایران درّودی

« ایران درّودی عزیزم: گمان می‌کنم من از جمله معدود افرادی باشم که از گم شدن در میان دالان‌های پیچ در پیچی که نقاشان بی‌شمار با چشمی پر از بیم و امید در آنجا به دنبال «مینوتور» می‌گردند، ترسی ندارند. نقاش، دانسته یا ندانسته، همیشه تصویر شخص خود را می‌کشد، زیرا شکل‌های زندگی کاری با زندگی شکل‌ها ندارند و این زندگی شکل‌ها جدا از پدیدۀ «شبیه‌سازی» پرورده می‌شود. مدل فقط بهانه‌ای بوده است و نبودن مدل، نقاش را به مظهر مدل نزدیک می‌کند که چیزی نیست مگر همان نیروی ژرف و نهفته‌ای که در درون ما جای دارد و هنرمند جز ترجمان آن، جز واسطۀ احضار آن نیست.

نمی‌دانم نقاشان جوان شما از چه نیروهایی فرمان می‌برند، اما اگر از نیروهای نافرمانی فرمان ببرند من آنان را تأیید می‌کنم و درودهایم را از صمیم قلب نثارشان می‌کنم.

ژان کوکتو، 1963 (ص 111)

در فاصلۀ دو نقطه…! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

دیدار با آندره مالرو

« با آندره مالرو توسط انسان باعظمتی چون آقای لئون براسور که به ایران عشق می‌ورزید، آشنا شدم. از او دربارۀ عشق، قدرت، ایمان و هنر معاصر سؤال کردم. در خاتمۀ این گفت‌وگوی بسیار جالب که از رادیوی فرانسه و تلویزیون ایران پخش و در مطبوعات ایران منتشر شد، شنیدم که او مرا «زن بسیار جالبی» خطاب کرد. گواه این گفتار را بر نوار و فیلم ضبط کردم و پرویز [همسر نویسنده] را مطمئن ساختم که موهای سیاه رنگش را بیهوده سفید نکرده‌ام…

قلب مالرو، بار دیگر در آخرین سال‌های عمر سخت به عشق لرزید تا ضرب‌المثل قدیمی را که «عشق سن نمی‌شناسد» معنا بخشد.

(ص 187)

تخت جمشید

چندی بعد با جعبۀ رنگ و سه پایۀ نقاشی می‌رفتم که برای نخستین بار از پله‌های تخت جمشید بالا بروم و این احساس را داشته باشم که نیاکانم برای این دیدار مرا فراخوانده‌اند…

چند لحظه بعد، به نظرم آمد که سربازان جاودان، نگهبانان دروازه‌های این نیایشگاه، از قالب‌های سنگی چند هزارسالۀ خود بیرون آمدند. ستون‌ها سر به آسمان بلند کردند تا از ظلم فراموشی به عرش برند. تجربه‌ها و سایه‌های بی‌حرکت‌شان عظیم‌تر شدند. آن‌گاه سردارانی را دیدم که در پناه بال‌های زرین اهورامزدا بر ابرها اسب می‌رانند… و خورشید را در گردونه‌ای که از لابه لای ابرهای ضخیم به این نیایشگاه ذات نور می‌پاشند! و طنین صدایی به گوشم رسید که مرا به نام می‌خواند: ایران. در هیچ لحظه‌ای از زندگی‌ام از داشتن نام «ایران» بدین‌گونه احساس افتخار نکرده بودم. در فاصلۀ چند لحظه بر همه جا نوشته شد: «ایران». بی اختیار فریاد زدم تو جاوید خواهی ماند.

…پیکرتراشان گمنامی که عظمت اندیشۀ انسان را باور داشتند چه زیبا و چه باشکوه چهرۀ نجیب ایرانیان را در دل سنگ تراشیده‌اند…

… در مدت کوتاه اقامتم به اندازۀ طول یک عمر در این نیایشگاه فروریخته زندگی کردم. از آن پس دیگر ستون‌های تخت جمشید  و پله‌های آن، سرستون‌های درهم شکسته و تجرها نقاشی‌ام را ترک نکردند. پله‌ها از هر طرف به تجرها راه دارند و سرستون‌ها پایه‌هایی شدند برای لغزیدن گل‌ها… یا پرواز اسب‌ها…» (صص 98-99)

از جملات تأمل‌برانگیز کتاب

« خصیصۀ عشق گزینش ارزش‌هاست و عشق از بافت ارزش‌هایی است که با چیزی جز خودش قابل ارزیابی و ارزش نیست. برای من تعریف عشق، جدا از تحسین نیست و نمی‌توانم کسی را بی‌آنکه تحسین کنم دوست بدارم.» (ص77)

« به آن‌ها که می‌گویند: فقط ابله‌ها خوشبخت‌اند، خواهم گفت: آن‌هایی که قدرشناس موهبت زندگی و مهربانی قلب‌ها هستند، خوشبخت‌ترند.» (ص 187)

« چقدر بی‌رحم‌اند کسانی که صورت معصومانۀ کودکان را ارزیابی می‌کنند. آن‌ها را زشت یا زیبا می‌خوانند. غافل از اینکه چهرۀ انسان‌ها با گذشت زمان و به آهستگی شکل درونشان را می‌گیرد و سرنوشت، ارزیابی خود را جدا از این قضاوت‌ها به کار خواهد گرفت.» (ص 52)

«حضور تخت جمشید در نقاشی‌هایم، تنها اشاره به تاریخ نیست، بازگو کردن افسانۀ یک عشق است، عشقِ من به سرزمینم.»(ص 101)

« با اوج رسیدن دشوار است اما در اوج ماندن دشوارتر، چرا که نهایت اوج، نخستین مرحلۀ سقوط است.» (ص133)

«این بخشی از فرهنگ خانواده‌های ایرانی در حفظ حرمت‌ها و حریم‌ها است که _عشق تعریف دیگر احترام است.» (ص 145)

« اثر_ گل‌های انفجار_ یادآور آن شب و آگاه شدن از خبر دستگیری خسرو گلسرخی است. گُل‌های سفید پنبه به پاکی روح معصوم او اشاره دارند. زمین خونبار، تصویرگر شرایط زمانه‌ای است که به جرم دفاع از آن، مظلوم‌تر نیافته بودند، تا دستگیرش کنند.» (ص 160)

این کتاب ارزشمند که بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفته و چاپ بیست و دوم آن پیش روی من است، به همت نشر «نی» منتشر شده است.

در پایان، آنچه گفته شد تنها مشتی بود نمونۀ خروار از جهانِ ژرف و زیبای درونی نقاشی که شاعرانه زیسته است و حتا از خلال غمگین‌ترین کارهایش امیدی سرکش به روشنایی درک می‌شود. یادم هست وقتی برای اولین بار این کتاب را خواندم این سطرهای «سهراب سپهری» بر زبانم جاری شد:

خوشا به حال گیاهان که عاشقِ نورند

و دست منبسط نور روی شانۀ آن‌هاست

و خوشا به حال تمام آنان که نمی‌گذارند زیر چرخ‌های روزمرگی و خرافات و تندروی له شوند و همواره حافظ و پرورندۀ روح انسانی خویش‌اند با شعرها، نقاشی‌ها، داستان‌ها، فلسفه و تمام آن چیزهایی که از ما انسان‌تر می‌سازد.

در فاصلۀ دو نقطه…! زندگی‌نامه و خاطراتِ بدون دروغِ ایران درّودی!

مطالب بیشتر

  1. نگاهی به نقاشی‌های ایران درّودی
  2. لحظاتی با ایران درّودی
  3. بخش‌هایی از کتاب در فاصلۀ دو نقطه
  4. تعالی رنگ ها و تعالی در نقاشی‌های درودی
  5. گفت و گو با ایران درودی

 

برترین‌ها