با ما همراه باشید

یادداشت

ما هیچ… ما نگاه…

ما هیچ... ما نگاه...

ما هیچ… ما نگاه…

ما هیچ... ما نگاه...

آخرین مجموعه شعر سهراب سپهری که نظرات مخالف اهل فن را برانگیخت و می‌توان گفت در آن سهراب از اوج خود دور شده، نام عمیق و عجیبی دارد. روزهاست دارم فقط به این دو کلمه می‌اندیشم: ما هیچ / ما نگاه. گویی تمام دوره‌های حیات در همین دو عبارتِ او به طرز حیرت‌آوری فشرده شده است.

ما هیچ هستیم. می‌آییم بی‌هیچ اختیاری، برده می‌شویم باز هم بی‌اختیار. (غالباً بی‌اختیار. برخی با خودکشی می‌خواهند در برابر این جبر بایستند ولی آیا غم‌انگیز نیست که تنها پیروزی کسی در شکست باشد؟)

ما برای خیلی چیزها تلاش می‌کنیم. برای مدرک، منزلت اجتماعی، پول، اندام مناسب، تشکیل خانواده. زندگی ما دائماً در پیست سرعت و سبقت می‌گذرد. چقدر استرس تحمل می‌کنیم تا نه تنها بهترین باشیم که بی‌رقیب هم جلوه کنیم. چقدر برای امنیت و به ثبات رسیدن جان می‌کنیم. چیزهایی هم به دست می‌آوریم. ریشه می‌دوانیم با فرزند، با آثار و خود را بیشتر به زمینی که در آن مهمان خیلی کوتاه مدتی هستیم وابسته می‌کنیم.

بنابراین ما هیچی هستیم که می‌خواهیم حقیقت را با واقعیت فراموش کنیم. زندگی، موجود بی‌بند و بار و بلهوسی است که ما باید آن را با لباس‌های مناسب و مفاهیم اخلاقی بپوشانیم. رابطۀ ما با زندگی تصادفی بوده اما همۀ ما شبیه راوی بوف کور که به طرز دردناکی دلباختۀ لکاته است این موجود هوسباز را که بهیچ وجه پابند ما نیست و به سخره‌مان می‌گیرد دوست داریم.

گناهی هم نداریم. خالیِ زندگی را نگریستن برای ما مرگ‌آور است. ما به یک داستان پرتاب شده‌ایم و آن موقع آگاه نبوده‌ایم اما حالا می‌دانیم که زنده‌ایم و می‌دانیم که زنده نخواهیم ماند. و می‌دانیم که اگر شانس بیاوریم و از حوادث مختلف جان سالم به در ببریم، در بهترین حالت ممکن، عاقبت پیری ما را تحقیر خواهد کرد.

پس چارۀ این هیچ چیست؟ پاسخ سهراب خیلی شبیه پاسخ لائوتزو در حکمت تائو است. «ما نگاه». یعنی انسان تنها باید نگاهی بی‌طرفانه به حیات داشته باشد، بد و خوب را رها کند. روز و شب را جدا نبیند. مرگ و حیات را مقابل هم تصور نکند و مخصوصاً حرص نزند، رقابت پیشه نکند و فقط نگاه کند.

اما آدم‌ها درجات مختلفی دارند. قرآنِ شریف در سورۀ رعد می‌فرماید: «هل یستوی الاعمی و البصیر؟» آیا آنکه کور و بی‌ادراک عمری فقط می‌بیند و از نظر می‌گذراند یکسان است با کسی که بصیر و به اشراق رسیده است؟ آیا کسی که عظمت هر طلوع را درک کرده، با روییدن هر غنچه از شادی خرقه‌ها درانیده و شکرگزار است. کسی که عاشقانه می‌کوشد مدت حیات کوتاه خودش را به زیباترین اندیشه‌ها و ایثارها مزین کند و باعث قدرت و قوت قلب آدم‌های اطرافش می‌شود (ولو تعداد اندکی) مساوی کسی است که مأیوسانه سعی در سرایت تاریکی درونش به دیگران دارد؟

نگاه کردن بالاترین درجۀ دیدن است. نگاه کردن عارفانه یعنی جهان را از منفذ تنگ سود و زیان خود ندیدن. یعنی غوطه‌ور شدن در نیروی معنوی حیات و طلبکار نبودن. تنها در این سطح است در «ما هیچ ما نگاه» که تراژدی بودن به نه کمدی، که به حماسۀ «شدن» می‌انجامد.

این شاید برتری دردناک ما بر دیگر گونه‌های جانوران است. ما می‌توانیم بی‌طرفانه و سپاسگزارانه نگاه کنیم اما موجودات دیگر فقط می‌بینند و صید می‌کنند و رشدی در کارشان نیست. آن‌ها یا غلبه می‌کنند یا مغلوب می‌شوند اما انسان چیزی بیشتر است. انسان می‌توانند از غلبه و مغلوب بگذرد، این بازی‌ها را رها کند و فقط بنگرد. زیرا او تنها موجودی است که «هیچ» را می‌فهمد و در برابر آن خود را نمی‌بازد و چنین فریاد برمی‌آورد؟

باید ساخت

نه با دنیا

که دنیا را…

(قیصر امین‌پور)

این سطح را تجربه کردن تفاوت کمی‌است؟ این نگاه من را یاد شعری از شاملو انداخت که تمایز درک انسان و دیگر گونه‌ها را به درستی نشان می‌دهد. ما هیچ ما نگاه را…

قناری گفت: ــ کُره‌ی ما
کُره‌ی قفس‌ها با میله‌های زرین و چینه‌دانِ چینی.

ماهی‌ سُرخِ سفره‌ی هفت‌سین‌اش به محیطی تعبیر کرد
که هر بهار
متبلور می‌شود.

کرکس گفت: ــ سیاره‌ی من
سیاره‌ی بی‌همتایی که در آن
مرگ
مائده می‌آفریند.

کوسه گفت: ــ زمین
سفره‌ی برکت‌خیزِ اقیانوس‌ها.

انسان سخنی نگفت
تنها او بود که جامه به تن داشت
و آستینش از اشک تَر بود.

(احمد شاملو)

ما هیچ… ما نگاه…

مطالب بیشتر

  1. تأملاتی در فهم موسیقیِ عمیقHer Dreams
  2. آیا برای عشق باید جنگید؟
  3. هیچ مسابقه‌ای در کار نیست
  4. زمینی قابل اشتعال
  5. قطعۀ شانزدهم تائوت چینگ و تفسیر آن

 

برترین‌ها