لذتِ کتاببازی
چشمهایش نوشتۀ بزرگ علوی
چشمهایش نوشتۀ بزرگ علوی
این کتاب را سال 1389 خریده بودم و دیروز مطالعه کردم. بیایید موافق باشیم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است! برخی سفرها فقط انگیزه و هیجان برای آغازشان کافی نیست، باید به آن درجه از قبولِ تنهایی و درک سکوت رسیده باشید. سالها کنار یک کتابخانۀ بزرگ زیستهام. اوایل وقتی کتابی میخریدم و نمیخواندم وجدانم معذب میشد، اما کم کم عادت کردم و کتابها مقابلم بودند بیاینکه حتا کوچکترین احساسی از تعهد و مسئولیت در برابرشان احساس کنم. حتا دیگر از خود نمیپرسیدم چرا کتابهایی را میخری وقتی قرار نیست بخوانی؟ شاید هم نمیخواستم زود قضاوت کنم بهرحال انسان موجودی غیرمنتظره است. اصلاً نمیتوان مطمئن بود که یک روز بیدار نشود. بیمار نشود، راهش را تغییر ندهد و متولد نشود. این اتفاق برای من هم افتاد. ناگهان بیدار شدم و کتابهایی که روزی شبیه هزاران موجودی بودند که «در کنار خود فراموش میکنیم» وارد زندگیام شدند، با یک نگاهِ نو! با یک انسان جدید و قلبی نو. اینجا بود که کاملاً درک کردم وقتی سیمین دانشور در رمان«جزیرۀ سرگردانی» میگوید «انسان درخت یقظین و بیداری است»، چقدر درست میگوید.
از رابطۀ تازهام با کتابهایی که ده سال نگذاشته بودم با من ارتباط برقرار کنند، و آنها صبورانه و امیدوارانه از ارتباط عاطفی با من مأیوس نشده بودند، فهمیدم انسان موجود شگفتآوری است زیرا روزی میتواند واقعاً با قلب دیگری آغاز شود. قلبی وسیعتر برای جای دادن خیلی ارزشهای بزرگتر در خویش. داستان آدمی برایم شبیه افسانۀ ققنوس شد. هیچگاه هیچگاه هیچگاه نباید در خاکسترِ او تنها خاکستر را دید. این خاکستر تپش دارد و میتواند زندگی کاملاً بیربطی به گذشته در وجود آورد.
این مقدمه را نوشتم برای آنان که شاید در اطراف خود چیزهای ارزشمندی دارند ولی چون از خود دور افتادهاند و ارتباطشان را با خویش بریدهاند مدتهاست، سالهاست که دیگر صدای دریا را نمیشوند… کوری درد بزرگی است. وقتی انسان نتواند شگفتیهای زندگی روزمرۀ خود را درک کند کوری آغاز شده است.
اما کتابها چه میکنند؟ هر کتاب جهان و روحی جداگانه دارد. حالا من در اتاقم معشوقهای فرهیخته و متعددی دارم که عشقبازی با هرکدام نه احساس گناهی برمیانگیزد نه مزاحمتی ایجاد میکند. بلکه برعکس بر روح و توان عاطفی و قدرت درک من میافزاید.
و اینگونه بود که روزی پس از سالها گذرم افتاد به «چشمهایش»ِ بزرگ علوی.
داستانی تاریخی_سیاسی_عاشقانه که در دورۀ استبداد رضاشاهی اتفاق میافتد. راوی ناظم مدرسهای است که عاشق یک نقاش بزرگِ متعهد و جان داده در تبعید حکومت دیکتاتوری است. نقاشی که در برابر علیاحضرت همایونی گردن خم نمیکند، و هرگز تصویری از او نمیکشد. استاد ماکان که استفانو بزرگترین نقاش جهان در ایتالیا او را هنرمندی بزرگ میخواند. استادی فروتن که تمام ثروتش را در راه محرومان خرج میکند و فرزندان نوکرش را به دانشگاه میفرستد و جانش را در راه آزادی نثار میکند. راوی در برابر آخرین نقاشی که استاد در تبعید کشیده و بعد از آن کشته میشود یعنی در پردۀ «چشمهایش» رازی را مییابد که میخواهد در کتاب استاد بنویسد. ده سال صبر میکند تا صاحب چشمهایش را پیدا میکند.
این داستان روایتِ صاحبِ نقاشی چشمهایش از زندگی استاد ماکان است. زنی با نام مستعار فرنگیس! در این داستان فرق نقاش و حرفهای بودن با هنرمند بودن به زیبایی تشریح میشود. زاویۀ دید داستان بسیار جالب و به نظر من متفاوت است. زیرا همیشه غالبا از دید محرومان ماجراها بیان میشود ولی اینبار وارد زندگی و روابط زنی ثروتمند و ظاهراً خوشبخت میشویم تا با دردِ مرفهان بیدرد هم آشنا گردیم.
زندگیهای از بیرون شاهانه و از درون پوک را از نظر میگذرانیم و آنوقت به ارزشمندی هنر و ظرافتهای روح و مخصوصاً اهمیت عشق پی میبریم. تعریف خوشبختی در ذهنمان دگرگون میشود. این کتاب عمیقاً آدم را به فکر فرو میبرد و باعث میشود مخصوصاً در این روزگار که مادیات و ظواهر بر اغواگریشان افزودهاند، هوشمندانهتر و البته سپاسگزارانهتر رفتار کنیم و مواهبی که داریم و قدر نمیدانیم را ببینیم.
چشمهایش داستان زن ِ پولدار و زیبایی است، مجهز به اغواگری هولناکی که حتا باعث مرگ عشاق خود شده است. ماجرای ورود اوست به سیاست که بهیچ وجه به دلیل روح بزرگ و تپندۀ او برای مردم نیست و در راستای اغواگری اوست، صداقت نویسنده در ساختن شخصیت فرنگیس یکی از جاذبههای این کتاب است و درک آن دوران تاریخی از دیگر جاذبههای آن.
کوتاهِ کلام
«چشمهایش» چشمهایتان را باز میکند…
مشخصات کتاب
چشمهایش
بزرگ علوی
نشر نگاه
قیمتِ کتاب من 900 تومان است:)
مطالب بیشتر
- بخشهایی از رمان سووشون
- صلیب و صلابت (رمانی دربارۀ حلاج) دکتر یثربی
- رمانِ حافظ ناشنیده پند از ایرج پزشکزاد
- قلندر و قلعه (رمانی دربارۀ سهروردی) دکتر یثربی
- دل به من بسپار: رمانی از سوزانا تامارو
- ده فرزند هرگز نداشتۀ خانم مینگ از اریک امانوئل اشمیت
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»