معرفی کتاب
رمان جشن بیمعنایی از میلان کوندرا
رمان جشن بیمعنایی از میلان کوندرا
ده سال پس از چاپ آخرین رمانش، «نادانی»، کوندرا اینبار با «جشن بیمعنایی» به چشمانتظاری خوانندگانش پایان میدهد. این نویسندۀ بزرگ متولد 1929 میلادی، در این رمان به سردرگمیِ تحملناپذیر انسان در جستوجوی معنا میپردازد و عمیقاً دربارۀ پرسشهای دشوار ِ معنای هستی اندیشه میکند. «جشن بیمعنایی»، فانتزیِ موجز و مختصر و نشاطآوری است که وفاداری کوندرا به سبک خاصش را بازمینمایاند، سبکی که دیروقتی است دربارهاش تعمق میکند.
کوندرا در این رمان همچنان کشف و شهودش را دربارۀ تجربههای انسانی پی میگیرد، و اینبار بیش از همیشه به این اندیشه جولان میدهد که «بخش عمدهای از هستی آدمی، بازی است.» و نیز بیش از هر بار از «ذهنی که همه چیز را جدّی میگیرد» دوری میجوید؛ ویژگیای که او را به نویسندگانِ بزرگ پیش از خود پیوند میزند، نویسندگانی چون کافکا، رابله یا سروانتس.
وانگهی باید بدانیم که در نگاه و اندیشۀ کوندرا، این عنصر «غیر جدّی» مصداق «سطحینگری» با «بیاعتنایی» نیست، چراکه وی به پرسش بسیار مهمی میپردازد، همانا دشواریِ یافتن معنا برای حقایق هستی و این چنین است که «بیمعنایی» میشود «جوهر هستی».
از اینروی، ساختار رمان بر ماجراها استوار نیست، بلکه گفتارِ شخصیتهای رمان، تاروپود داستان را درهم میبافد، گفتارهایی که در قالب تبادل اندیشه، نجواهای درونی یا جملههای معترضه عینیت مییابند. گاه چهار دوست در پارک لوکزامبورگ با هم قدم میزنند و تبادل اندیشه میکنند، یا استالین که از حماقت همرزمانش به ستوه آمده، رشتۀ داستان را در دست میگیرد، یا صدای مادری از جهانی دیگری لب به سخن میگشاید. و اما طرح داستان بر چه اصلی استوار است؟ به راستی، چون دیگر رمانهای کوندرا، در «جشن بیمعنایی» طرح داستانی خاصی به معنای سنتی رماننویسی یا به معنای علمیاش دنبال نمیشود. در نگاهِ خاص کوندرا به داستاننویسی، اوج هنری رمان، تصویرسازی، بازنمایی کلامی واقعیتها یا سرگرم کردن مخاطب نیست، بلکه تعمقبرانگیزی و اندیشهآفرینی جوهرۀ ناب رماننویسی است. دغدغۀ رماننویس، پرداختن موشکافانه به شرایطی است که انسان در آن خود را، به بند میکشد یا آزاد میسازد.
وی مشاهدهگر روشنبینِ سازوکار پیچیده و جهانشمول احساسات، ارزشها و رنجهای انسانی است، سازوکاری درهم تنیده از دروغ، ملال، جلای وطن، شرمساری، تمناها و آرزوهای دور و دراز.
حدود چند دهه پیش، کوندرا در «هنر رماننویسی» میگوید: «وقتی اندیشه، وارد پیکرۀ رمان میشود، تغییر ماهیت مییابد. در دنیای بیرون از رمان، همهکس به حقانیت گفتار خود ایمان دارد، فرقی نمیکند که آن کس سیاستمدار باشد، فیلسوف باشد یا سرایدار ساختمان. در قلمرو رمان، اما بنا نیست اندیشهای را تأیید یا تکذیب کنیم؛ رمان سرزمین بازیها و فرضیههاست.»
از اینرو، در «جشن بیمعنایی»، شخصیتهای رمان، عناصر فرضیه و ارزشهای معادلهای را پی میریزند که در آن، انسان باز هم ناشناخته باقی میماند. و این چنین است که بر اساس این فرضیه، انسان با تمام رفتارها، دلبستگیها، عشقها و غمهایش تا همیشه ناشناخته باقی خواهد ماند.
انسان تا همیشه معمای تاریخ خواهد بود. پس چرا هریک از ما انسانها همچنان مصرانه احساسات، آرزوها، گناهکاری و رؤیاهای خود را بر این تلِ از پیش انباشته میافزاییم؟ چرا در عین یأس، هنوز بر کشف معمای انسان امیدواریم و بر آن پامیفشاریم؟ اما آیا این تکاپو، هرچند بیثمر، زیبا نیست؟
(الهام دارچینیان)
مشخصات کتاب
جشن بیمعنایی
میلان کوندرا
نشر قطره
مترجم الهام دارچینیان
فهرست کتاب
فصل یکم: قهرمانان رخ مینمایند
فصل دوم: خیمه شببازی
فصل سوم: الن و چارلز دایم مادرهایشان را یاد میکنند
فصل چهارم: همه در پی شادی بیپایاناند
فصل پنجم: تکه پَری زیر سقف در پرواز است
فصل ششم: هبوط فرشتگان
فصل هفتم: جشن بیمعنایی
در پشت جلد کتاب میخوانیم:
میلان کوندرا در جشن بیمعنایی، زیر نوری روشن کنندهتر، به مهمترین مسائل دنیا و بشریت میپردازد، بیآنکه حتی جملهای جدی به کار برد، گویی شیفتۀ واقعیتهای دنیای معاصر است، اما از واقعگرایی دوری میجوید. کسانی که کتابهای قبلی کوندرا را خواندهاند، میدانند که میل به نگاشتن رمانی که «غیر جدی بودن» عنصر جداییناپذیر از پیکرۀ آن باشد، دور از انتظار نبود. در بسیاری از فصلهای رمان جاودانگی، گوته و همینگوی با هم گردش میکنند، گفتو گو میکنند و خوش میگذرانند. پس از آن، در رمانِ آهستگی، ورا، همسر نویسنده، به شوهرش میگوید: «بارها به من گفتهای دوست داری یکروز رمانی بنویسی که هیچ کلمۀ جدیای در آن نباشد… از همین حالا به تو بگویم که احتیاط کن، دشمنانت در کمینِ آن روز نشستهاند.»
کوندرا اما، احتیاط نمیکند و در جشن بیمعنایی به رؤیای زیباشناختانۀ دیرینش به تمامی جان میدهد، رمانی که خلاصۀ شگفتآوری از تمامی آثار اوست. خلاصهای عجیب و خندهدار با خاتمهای خندهدارتر، پس میخندیم، همانا به دورهای که در آن زندگی میکنیم، عصری که به کُمدی شبیه است، چون استعداد شوخطبعیاش را به تمامی از کف داده است. چه چیز دیگری میتوان دربارۀ جشن بیمعنایی گفت؟ هیچ، کتاب را در دست بگیرید و بخوانید!
مطالب بیشتر
- بخشهایی از رمان جشن بیمعنایی/ میلان کوندرا
- تحلیل رمان جشن بیمعنایی اثر کوندرا
- قسمتهایی از رمان ِ مهمانی خداحافظی
- تأملی بر رمان بار هستی اثر کوندرا
- حق بی جای پاسخ خواستن!
- زن آیندۀ مرد است!
- گفتوگو با میلان کوندرا
- نظر میلان کوندرا دربارۀ شهرت
- تحلیل میلان کوندرا از سیر خنده در تاریخ
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی3 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب2 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
نامههای خواندنی2 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
تغییرات سبکی و سیر تکاملی آثار پابلو پیکاسو