پیرامونِ ادبیات کلاسیک
غزل عطار نوشتۀ محمدرضا شفیعی کدکنی
غزل عطار نوشتۀ محمدرضا شفیعی کدکنی
غزل عطار، یکی از مهمترین مراحل تکامل غزل عرفانی فارسی است، یعنی اگر دیوان شمس تبریزی را نادیده بگیریم، غزلیات عطار مهمترین نمونههای غزل عرفانی فارسی است و این نکته را یادآور شوم که آن بخش از غزل فارسی که تحت تأثیر عرفان ابن عربی شکل گرفته است ( از قبیل غزلهای فخرالدین عراقی و شمس مغربی و حتی بعضی جوانب کار خواجه حافظ) به هیچ روی مورد نظر ما نیست منظور ما آن شیوه از غزل عرفانی است که اوجِ آن را باید در دیوان شمس جلالالدین مولوی جست.
درین شیوۀ غزل، مهمترین نکته، وحدت تجربۀ شعری و حتی در مواردی بسیار زیاد، وحدت «تم و موتیو» است بدینگونه که شاعر از همان آغاز که مطلع غزل را میسراید تا پایان، از یک مسیر طبیعی حرکت میکند و دایرهوار در همانجا که آغاز کرده بود، سخن را به پایان میبرد.
در بسیاری از این غزلها نوعی سرگذشت یا واقعه تصویر میشود و چه بسیار از این غزلها که جوهر زندگینامۀ یک عارف است که تحولی روحی به ناگهان او را دگرگون کرده است و این نمونهها را در بخش غزلهای قلندری عطار، فراوان میتوان دید.
در اینجا مقصود اشاره به مسئلۀ عامی است که دینگونه غزلها وجود دارد و آن را باید «وحدت تجربه» یا «وحدت حال» خواند و این وحدت حال و تجربه، غالباً سبب میشود که یک تم و موتیو خاص، موضوعِ تمامی غزل قرار میگیرد، برای نمونه به این غزل که در حوزۀ موتیو «ذرّه» سروده شده است توجه کنید که از دو سوی وحدت و کثرت یا جانب آسمانی و جانب خاکی انسان به ذرّه نگریسته است و ذرّه را رمز سالک راه برگزیده است:
در راه تو هر که راهبر شد
هر لحظه به طبع خاک تر شد
هر خاک که ذرهٔ قدم گشت
در عالم عشق تاج سر شد
تا تو نشوی چو ذره ناچیز
نتوانی ازین قفس به در شد
هر کو به وجود ذره آمد
فارغ ز وجود خیر و شر شد
در هستی خود چو ذره گم گشت
ذاتی که ز عشق معتبر شد
ذره ز که پرسد و چه پرسد
زیرا که ز خویش بیخبر شد
یا این غزل که اسطورۀ موسی در مرکز آن قرار گرفته است:
به هر کویی مرا تا کی دوانی
ز هر زهری مرا تا کی چشانی
چو زهرم میچشاند چرخ گردون
به تریاک سعادت کی رسانی
گهی تابوتم اندازی به دریا
گهی بر تخت فرعونم نشانی
برآری برفراز طور سینا
شراب الفت وصلم چشانی
چو بنده مست شد، دیدار خود را
خطاب آید که «موسی لَنترانی»!
ایا موسی! سخن گستاخ تا چند؟
نه آنی که شُعَیبم را شبانی؟
_ من آنم که شُعَیبت را شبانم
تو آنی که شبانی را بخوانی!
منم موسی تویی جبّار عالم
گرم خوانی، وَرَم رانی، تو دانی…
یا غزل ذیل که بر گردِ درونمایۀ شمع و انگبین سروده شده است:
پروانه شبی ز بیقراری
بیرون آمد به خواستاری…الخ
حتی در غزلهایی که ظاهراً تم ثابتی ندارد، باز هم وحدت تجربۀ شعری، آشکارترین ویژگی این غزلهاست و تقریباً تمام غزلهای اصیل عطار که در نسخههای کهن دیوان او ثبت است دارای این خصوصیت است و نیازی به آوردن شاهد در آن باب نیست.
مهمترین نکته درینگونه غزلها _که شیواترین نمونههای غزل عرفانی در زبان فارسی است_ برهنگی این غزلها از اصطلاحات عرفانی است. یعنی شاعر چندان بر تجربۀ روحانی خویش مسلط است و چنان با موضوع آمیخته است که نیازی به اصطلاحات فنی تصوف احساس نمیکند برعکس دورههای بعد که شاعرانِ عرفانگرای، با انباشتن غزلهای خویش از فرهنگ عرفانی ابن عربی و اصطلاحات خاص تصوف او، شعر خویش را به عرفان سنجاق میزنند یا عرفان را به شعر خویش. و دیوانهای ایشان، بیش از آن که ارزش عرفانی داشته باشد، به دردِ آن میخورد که شواهد از آن استخراج شود برای فرهنگ اصطلاحات صوفیه. نمونهاش شاهنعمتالله ولی کرمانی که دقیقاً یکصد و هشتاد درجه در جهت مخالف عطار و مولوی قرار دارد و عامۀ مردم ممکن است شیفتۀ انبوه اصطلاحات عرفانی اینگونه شاعران شوند و تصور کنند که اینان در عالم عرفانی تجاربی عمیق داشتهاند، در صورتی که اینان درین وادی اصلاً وارد نشدهاند بلکه منظومهای از اصطلاحات تصوف ابن عربی را به نام دیوان خویش درآوردهاند. برای اصطلاحبارگان و اصطلاحپسندان.
مهمترین ویژگی غزلهای عطار تناسبی است که میان صورت و معنی درین آثار دیده میشود. ما «صورت» را به معنی عام کلمه، در اینجا به کار میبریم که شامل «زبان» و «تصویر» و «رمز» و «موسیقی» و «قالب عمومی» شعر است و «معنی» را برابر «محتوی» یا «پیام». به همین دلیل تناسب صورت و معنی است که در غزل عطار، خواننده، هیچ عنصری را زاید احساس نمیکند و انتخاب «تک بیت» از آن بسیار دشوار است. باید غزل انتخاب کرد نه تکبیت در صورتی که از اغلب شاعران بزرگ غزلسرا، میتوان به تکبیتهایی قناعت کرد.
ممکن است خوانندگانی که با غزل حافظ و غزلهای مولوی آشنایی و الفت بسیار دارند، درینگونه غزلها به چشم شیفتگی ننگرند اما در خواندن این غزلها هیچگاه نباید از دو نکته غفلت کرد: نخست، نقش تاریخی این غزلهاست: اگر تجربههای سنائی و عطار نبود، بیگمان دیوان شمس تبریز مولانا، نمیتوانست شکل بگیرد و اگر مجموعۀ تجربههای سنایی و عطار و مولوی به ضمیمۀ خلاقیت نظامی و خاقانی و سعدی و همام و …بسیاری شاعران دیگر نیز نبود، غزلهای آسمانی خواجه در روی زمین تحقق نمییافت. پس، از نقش تاریخی این غزلها نباید غافل بود. نکتۀ دوم تازگی حال و هوا و عمق تجربۀ روحی شاعر است که در اغلب این غزلها خود را نشان میدهد و هر غزل در کل، حاصل یک نوع در خویش فرورفتن است: سفر به درون ذرّه و از ذرّه به کهکشان یا تصویر حالات درونی عارفی که تمام کششهای ظاهری و قراردادهای اجتماعی و محترمات عرفی را ناگهان به یک سو مینهد و پای بر سر داوریهای عام میگذارد.
صص 61-57
نمونهای از غزلها
ترسا بچهای ناگه قصد دل و جانم کرد
سودای سر زلفش رسوای جهانم کرد
زو هر که نشان دارد دل بر سر جان دارد
ترسا بچه آن دارد دیوانه از آنم کرد
دوش آن بت شنگانه میداد به پیمانه
وز کعبه به بتخانه زنجیر کشانم کرد
کردم ز پریشانی در بتکده دربانی
چون رفت مسلمانی بس نوحه که جانم کرد
دل کفر به دینداری زو کرد خریداری
دردا که به سر باری اسلام زیانم کرد
آزاد جهان بودم بی داد و ستان بودم
انگشتزنان بودم انگشتگزانم کرد
آخر چو فرو ماندم ترسا بچه را خواندم
بسیار سخن راندم تا راه بیانم کرد
بنهاد ز درویشی صد تعبیهاندیشی
در پردهٔ بی خویشی از خویش نهانم کرد
چون دست ز خود شستم از بند برون جستم
هر چیز که میجستم در حال عیانم کرد
من بی من و بیمایی افتاده بدم جایی
تا در بن دریایی بی نام و نشانم کرد
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند