فروغ فرخزاد
اکنون تو اینجایی…

اکنون تو اینجایی…
تنهاتر از یک برگ
با بار شادیهای مهجورم
در آبهای سبز تابستان
آرام میرانم
تا سرزمین مرگ
تا ساحل غمهای پائیزی
در سایهای خود را رها کردم
در سایهٔ بیاعتبار عشق
در سایهٔ فرار خوشبختی
در سایهٔ ناپایداریها
شبها که میچرخد نسیمی گیج
در آسمان کوته دلتنگ
شبها که میپیچد مهی خونین
در کوچههای آبی رگها
شبها که تنهائیم
با رعشههای روحمان، تنها
در ضربههای نبض میجوشد
احساس هستی، هستی بیمار
در انتظار درهها رازیست
این را به روی قلههای کوه
بر سنگهای سهمگین کندند
آنها که در خط سقوط خویش
یک شب سکوت کوهساران را
از التماسی تلخ آکندند
در اضطراب دستهای پر،
آرامش دستان خالی نیست
خاموشی ویرانهها زیباست
این را زنی در آبها میخواند
در آبهای سبز تابستان
گوئی که در ویرانهها میزیست
ما یکدگر را با نفسهامان
آلوده میسازیم
آلودهٔ تقوای خوشبختی
ما از صدای باد میترسیم
ما از نفوذ سایههای شک
در باغهای بوسههامان رنگ میبازیم
ما در تمام میهمانیهای قصر نور
از وحشت آوار میلرزیم
اکنون تو اینجائی
گسترده چون عطر اقاقیها
در کوچههای صبح
بر سینهام، سنگین
در دستهایم، داغ
در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش
اکنون تو اینجائی
چیزی وسیع و تیره و انبوه
چیزی مشوش چون صدای دوردست روز
بر مردمکهای پریشانم
میچرخد و میگسترد خود را
شاید مرا از چشمه میگیرند
شاید مرا از شاخه میچینند
شاید مرا مثل دری بر لحظههای بعد میبندند
شاید…
دیگر نمیبینم.
ما بر زمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه میباریم
ما «هیچ» را در راهها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه میپیمود
افسوس، ما خوشبخت و آرامیم
افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم
خوشبخت، زیرا دوست میداریم
دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست
مطالب بیشتر
-
اختصاصی کافه کاتارسیس5 روز پیش
نمایشنامۀ «جنون جورج سوم» نوشتۀ الن بنت: راهنمای آدم کردن دیکتاتور!
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
چند سروده از شارل بودلر با ترجمۀ رضا رضایی
-
تحلیل داستان6 روز پیش
چرا «دروازۀ خورشید» الیاس خوری فرق دارد؟
-
تحلیل داستان2 هفته پیش
همراه شدن با مردگان علیه «اکنون»
-
موسیقی بی کلام1 هفته پیش
حال بینظیر شکفتگی؛ بهرغم مِه…
-
معرفی کتاب1 هفته پیش
بخشهایی از نمایشنامۀ «بودا» نوشتۀ نیکوس کازانتزاکیس
-
تحلیل نقاشی2 هفته پیش
درنگی در «چهار فصل» و دیگر نقاشیهای جوزپه آرچیمبولدو
-
هر 3 روز یک کتاب4 روز پیش
نگاهی به نمایشنامۀ 1984