تحلیل نقاشی
The red model
این اثر (The red model) متعلق به «رنه مگریت» نقاش برجستهی بلژیکی است. در این اثر در وهلهی اول شکستِ واقعیت را میبینیم. واقعیت این است که کفش متعلق به پا باشد، نه کفش پا بپوشد! بنابراین با جابهجایی روبروئیم. اگر به لایههای عمیقتر این اثر توجه کنیم میبینیم این اثر روایتِ امریست که میخواست محافظت کند اما خودش از ضعیفتر وسیله ساخت. مثل خیلی چیزها که ما برای خودمان خلق میکنیم تا نجاتمان دهند و از ما مراقبت کنند اما همان امر ساختگی ما را وسیلهی مقاصد خود میکند و روی دوشمان سوار میشود. این کفشِ پا بدنی ندارد یعنی این پیام را میدهد که انسان چیزی جز رفتن نیست و ما فقط یک حرکت هستیم و از هرچه استفاده کنیم تا ما را مراقبت کند همان میشود دشمن مان.
در برداشت دیگر میبینیم این پاها روی خاکی پر از سنگ است. یعنی باید برای به حرکت درآمدن دلخوش مراقبت اطرافیان نباشی. در این مسیر پاهایی برهنه روی سنگستان داری و آنچه حرکت را ممکن میکند استقامت علیرغم جراحت است.
در برداشت دیگر میتوان کفشی را دید که دو سرشتی است. نیمی از آن پا و نیمی دیگر کفش است. ما پا یا حقیقت چیزها را نمیبینیم بلکه فقط کفش و واقعیت را درک میکنیم. میتوان گفت این پا اشاره به بدویت و اسطوره دارد و کفش به تاریخ. زیرا قسمت جلوی کفش پا است و روی خاک قرار دارد. شاید به این معنا که علیرغم مدرن شدنمان(کفش) هنوز پاهایمان روی خاک اساطیر است و هنوز از بدویت قدم فراتر نگذاشتهایم و مسیری را در رشد و ترقی طی نکردهایم.
برداشت دیگری که میتوان داشت اینکه کفش نامتعارف خالی است یعنی هیچ روندهی جدی برای رسیدن به حقیقت وجود ندارد. رفتن را میبینیم. زیرا پا و کفش ابزار رفتنند اما این رفتن هیچ سالکی ندارد.
برداشت دیگر اینکه نقاش میخواهد بگوید این یک کفش عادی است که فقط با سلیقهی متعارف فرق دارد و از آزادی برخوردار است تا آن چیزی باشد که میخواهد و از بهم زدن نظم امور نمیهراسد. اگر پا را محتوا بدانیم و کفش را فرم یا قالب، نقاش معتقد است اصلِ عملِ رفتن، پا یا محتواست که به دنبال آن کفش یا قالب میآید.
در برداشت نهایی پا دارد در کفش پیشروی میکند. یعنی انسان دارد به عقب و به دوران غارنشینی برمیگردد زیرا گویی پا دارد بر کفش رجحان مییابد.
حقیقت دارد انسان را خلع سلاح میکند تا علیرغم تمام علم و دانشی که بهم زده بداند نمیتواند جلوی رفتنِ زمان و همینطور پسرفت را بگیرد.
-
اختصاصی کافه کاتارسیس1 ماه پیش
«گوشماهی» با صدای آیلا کریمیان
-
معرفی کتاب3 هفته پیش
«خداحافظ آنا گاوالدا»: از جادۀ ادبیات به سوی تابناکترین گلها…
-
کارگردانان ایران1 ماه پیش
«شمس پرنده» شاهکار پری صابری
-
مصاحبههای مؤثر1 ماه پیش
محمدعلی بهمنی و روح نیماییاش…
-
تحلیل نقاشی1 ماه پیش
رمانی دربارۀ «دختری با گوشوارۀ مروارید»
-
موسیقی کلاسیک1 ماه پیش
Canon in D شاهکار یوهان پاخلبل
-
مهدی اخوان ثالث3 هفته پیش
پادشاه فصلها، پاییز…
-
رادیو ادبیات3 هفته پیش
«یکروز میآیی که من دیگر دچارت نیستم» شعر و صدا: افشین یداللهی
1 دیدگاه