داستان/ رمان ایرانی
خستگی چقدر دلنشین است!
«عزیز من
به یادم هست که روزی، مصرانه به تو میگفتم «ما هرگز خسته نخواهیم شد…هرگز» اما مدتیست پی فرصتی میگردم شیرین، تا به تو بگویم: ما نیز خسته میشویم، و خسته شدن حق ماست. این که خسته میشویم و از نفس میافتیم و در زانوهایمان دردی حس میکنیم، مسألهای نیست، مسأله این است که بتوانیم زیرِ درختی، کنار جویِ آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم. خسته نشدن، خلاف طبیعت است، همچنان که خسته ماندن.
دیگر نمیگویم که «ما، تا زندهییم خسته نخواهیم شد.»، بل میگویم: ما هرگز خسته نخواهیم ماند. انسان، در این راهِ دراز_با این کولبار سنگین_ حق است که گهگاه، در اعصاب و عضلات خود احساس کوفتگی کند. عیبی نیست. مهم این است که بتواند جایی برای نشستن، سفره گستردن، سر بر بالش محبت نهادن، به تحلیلِ علل درد و خستگی پرداختن انتخاب کند، و بعد، زندهتر از پیش، تازهنفس، سرشار، حرکت کند. عظمت، در یکنواختی حرکت نیست، در تداوم حرکت است، در باقی ماندنِ میل به حرکت، و بازگشتِ به حرکت.
آه عسل! خستگی چقدر دلنشین است؛ هنگامی که فرصتی_ هرچند بسیار کوتاه_ برای استراحت وجود داشته باشد.»
اینک، باز، شهر: دود و دنائت، باج و اصواتِ ناخوشایند، نفرت و پوسیدگی…
هرچه شهری بزرگتر باشد، روح انسانهای ساکن در آن شهر کوچکتر میشود و مصرفیتر.
کوهها را دریاب!
دشتها، جنگلها و دریاها را دریاب!
در حاشیهی دشتی بنشین، کنارهی کویری را بپیما، تن به دریا بسپار، ارتفاعی را زیر پا بیاور، شاید بتوانی از راهِ تزکیهی روح، شهرها را هم نجات بدهی؛ و بچهها را.
وظیفهی من و تو این نیست که همه چیز را تغییر بدهیم و درست کنیم.
وظیفهی من و تو، اعتقاد راسخِ ضربهناپذیر به این مهم است که همهچیز،
بدون تردید، قابل تغییر است و از نو ساختن…
ما باید «انکار» را رد کنیم، نه رسیدنِ نهایی را تعهد.
نرسیدن به قله با انکار قله یکی نیست؛ و انکار قله، هرگز، هیچ قلهی رفیعی را نمیساید. ناتوانی من و تو در رسیدن به گواراترین چشمهها، دلیل بر این نیست که به گواراترین چشمهها نمیتوان رسید.
مادر! آن چای بهاره خوش عطر ِ ولایتمان حاضر است؟
منبع
یک عاشقانهی آرام
نادر ابراهیمی
نشر روزبهان
صص194-192
مطالب مرتبط
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«کمونیسم رفت ما ماندیم و حتی خندیدیم»: امر سیاسی یعنی امر پیشپاافتاده
-
لذتِ کتاببازی3 هفته پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
سهراب سپهری1 ماه پیش
بریدهای از کتاب «برهنه با زمین» اثر سهراب سپهری
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
شاعران جهان1 ماه پیش
سعاد الصباح: من مینویسم پس سنگباران میشوم!
-
درسهای دوستداشتنی2 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب1 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
حال خوب3 هفته پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند