کتاب «رمانِ هیچ دوستی بهجز کوهستان» نوشتهی بهروز بوچانی را تجربهای تکاندهنده معرفی کرده اند که به اعتقاد آن شاید در مرزِ باریکِ میان رمان و ادبیات غیرداستانی حرکت میکند. کتاب، علاوهبر قصهی اُدیسهوارش، سفری است به برزخ؛ برآمده از واقعیتِ زیستی نویسنده. شاید برای همین است که رسانهها و نویسندگان جهان، بسیار دربارهی این کتاب اظهارنظر کردهاند.
بهروز بوچانی نویسندهی کُرد ایلامی، در جزیرهی مانوس نوشتنِ کتابِ «هیچ دوستی جز کوهستان» را به شکلِ پنهانی آغاز کرد. او خاطرات و تجربههایاش را در قالبِ روایتِ داستانی و از طریقِ پیامرسانِ واتسآپ برای امید توفیقان و مونس منصوبی فرستاد. کاری که در نهایت منجر به انتشارِ کتاب با ترجمهی توفیقیان و مونس منصوبی شد و ناگهان جهان از طریقِ ادبیات و کلمات فهمید چه بر بوچانی و دیگران رفته…
موضوع منحصر به فرد این اثر ادبی، جسارت نویسنده در پرداختن به دردها و رنجهای انسانهای گرفتار شده در کمپ آوارگان جزیره مانوس کشور گینه نو در همجواری استرالیا و توانایی های ادبی و قلمی این نویسنده ایلامی در به تصویر کشیدن رنجهای این زندان بزرگ باعث شد کتاب هیچ دوستی بجز کوهستان برنده جایزه بزرگ ویکتوریا در کشور استرالیا شود، اگرچه که دولت استرالیا حتی اجازه خروج از جزیره را به بهروز بوچانی برای دریافت این جایزه نداد.
با این حال این داستان تکان دهنده در قالب یک رمان و اثر ادبی تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد. فشار نشریات و رسانه هایی همچون گاردین و واشنگتن پست باعث شد که این نویسنده در اواخر سال ۲۰۱۹ پس از ۶ سال اسارت از جزیره مانوس رها شده و به بهانه شرکت در یک مراسم ادبی پیرامون این رمان به نیوزلند برود.
ریچارد فلانگان، نویسندهی شهیر استرالیایی و برندهی جایزهی منبوکر به خاطر رمان جادهی باریک در عمق شمال، مینویسد، «این رمان چیزی فراتر از یک ”من اعتراض میکنمِ“ صرف است…» و در انتهای یادداشتش خاطرنشان میکند که «من امیدوارم روزی به بهروز بوچانی ورودش را به استرالیا خوشآمد بگوییم، چنان که باور دارم او بودنش را در صفحات این رمان نشان داده است»
ریچارد کوکِ منتقدِ ادبی، متنِ نسبتاً مفصلش را با این مقدمه آغاز میکند که، بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان و حتی نوبلبُردهها، مانند الکساندر سولژنیتسین، تجربهی زندان داشتهاند. او در تکهای از متنش مینویسد، «این کتابی بینهایت غیرمعمول است، طوری که جناب توفیقیان آن را اثری ”بدونِ ژانر“ مینامد و نویسنده و مترجم، موافقاند با اینکه آن را نوعی ”سوررئالیسمِ هراسزده“ بنامند».
امید توفیقیان نویسنده ایرانی که نقش مهمی در انتشار این اثر ادبی و گردآوری نوشته های بهروز بوچانی داشته است نیز در مقالهای که گاردین منتشرش کرده، چنین تیتر زده است، «نوشتن از زندان مانوس: نقدی ترسناک از سلطه و بیداد».
او در همین یادداشت توضیح میدهد که چرا نمیتوان رمان را در یک ژانر یگانه گنجاند، و انواعِ فضاهایی که در آن تجربه شدهاند موجب میشوند که رمانی فراژانری باشد. او در گاردین مینویسد، «بوچانی در این کتاب، شکلِ متفاوتی از سلطهگری را بهمان مینمایاند که برآمده از تجربهها و همچنین تفکرات اوست.»
اکنون با انتشار رمان «هیچ دوستی بجز کوهستان» در ایران و توسط نشر چشمه که چند ماهی است برای چنین رویدادی انتظار کشیده شده است به نظر می رسد این رمان با اقبال عمومی مواجه شود و بخشی از بازار نشر ایران در حوزه ادبیات را تسخیر کند. با انتشار این رمان قطعا منتقدان ادبی در ایران از این پس سخن های زیادی را در باره این رمان برای مخاطبان خود خواهند داشت.
در پایان این نوشته بخش هایی از رمان « هیچ دوستی بجز کوهستان» تقدیم مخاطبان می شود.
«هنوز نمیدانم که از جنگ در کوهها و با تفنگ میهراسیدم یا از تهِ وجودم باور داشتم که راه نجاتِ کُردستان از لولههای تفنگ نمیگذرد. شاید آدم ترسویی بودم و همین ترس بود که اندیشههایم را سوق میداد به سوی تکریم صلح و ارزش قلم و مبارزهی فرهنگی.
پذیرفتن مرگ یک چیز است، به پیشواز مرگ رفتن چیزی دیگر. نمیخواستم به پیشواز مرگ بروم، آن هم در سرزمینی دور از سرزمین مادریام، در جایی که فقط آب بود و آب. احساس میکردم مرگ من در جایی اتفاق میافتد که به دنیا آمدهام، بالیدهام و زندگی کردهام.
دریا اشتهای عجیبی داشت برای به زیر کشیدن چوب و سرنشینان مضطرب و خستهاش. چوب سنگین تر شده بود و پایین تر رفته بود. هر لحظه ممکن بود همه چیز تمام شود. دیگر ذرهای توان در خود نمیدیدم که بتوانم دستانم را تکان بدهم. حتی چشمانم سیاهی میرفتند. رها کردن چوب مساوی بود با مرگ زنها با مرگ شجاعانهتر از مردها میجنگیدند. حس و غریزهی مادری به ماده گرگ هایی درنده بدل شان کرده بود که تیزی دندانهای شان را به سوی دریا نشانه رفته بودند.
زندان این قدرت را دارد که به مرور زمان هر کسی را جایش بنشاند. قدرت حصار حتی خشن ترین انسان ها را می تواند به صلح وا دارد چه برسد به زندانی های مانوس که همگی خود قربانی خشونت بودند.»