شعر امروز
دو شعر از دو مادر…
دو شعر …
در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟
زیرا سالهای جنگ بود
و من نیازمند ِ عشق بودم
برای چشیدن ِطعم آرامش.
زیرا بالای سی سال داشتم
و میترسیدم از پژمردن
پیش از شکفتن و غنچه دادن.
زیرا طلاق واژهای ست
تنها برای مرد و زن
نه برای مادر و فرزند.
زیرا تو هرگز نمیتوانی بگویی:
مادر ِ سابق ِ من
حتی وقتی جنازهام را تشییع میکنی.
و هیچ چیز، هیچ چیز در این دنیا نمیتواند
میان ِ مادر و فرزند جدایی افکند
نفرت یا مرگ حتی.
و تو بیزاری از من
زیرا تو را به دنیا آوردهام
تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن
و هرگز مرا نخواهی بخشید
تا زمانی که خود فرزندی به دنیا آوری
ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ
رویاهاو آرزوهای دور و درازت
فریده حسن زاده مصطفوی
(منبع: behdokht.ir)
دو شعر از دو مادر
کاسهبشقابی
باید پیدا کنم آن در مخفی را
که به مسیرهای سوررئال میپیوندد
دست درازی کردهاند به آسمانِ آبستن
کجاست آن پنجره که ماه را بالا بیاورد؟
خلأ که پوزخند میزند
خطوط عمودی یخ میبندند
و ربطی که میشد به هم داشته باشیم
دلم تنگ است برای کسی که نیستی
باید پیدا کنم آن مغازهی سمساری را
که خاطرات مستعمل را میخرد
باید تلویزیونی را بفروشم
که از «آن شرلی» فراموشی گرفت
و مبلی را که روی آن نشستم
و با شرم گفتم: بله
و فرشی که کودکیهای پسرم
رویش روروک کشید
و آینهای
که یعنی روزی چهرهای داشتهام
باید یخچال را چال کنم
و قابلمههای چُدنیام را
_که اذهان روشن اجاقها بودند_
باید عطری را که تنت میکردی
و گلدانی را که گاه و بیگاه میزیست
بدهم کاسهبشقابی
باید گور یادگاریها را گم کنم
و قفسی را که به زعم خود سقف سعادت بود
و رادیویی تازه بگیرم
تا مرا وصل کند به موج فرصتهای جدید
همین قدر ساده
با یکشنبهای قرار میگذارم
و فکر میکنم مستعد تن دادن
به فلسفۀ تصادف هستم
جاهای خالی با کلمات مناسب پر میشود
خورشید خستۀ ما کارش تمام شده
باید برگردد
همینقدر ساده
زندگی پایش را میگذارد روی گاز
و میکوبدت
به گاردریل گذشتههایی که نگذشتهاند.
آیدا گلنسایی
مجموعه شعر کافه کاتارسیس
ویراست دوم
نشر آن سو
دو شعر از دو مادر
مطالب بیشتر
-
لذتِ کتاببازی1 ماه پیش
رمان «بر استخوانهای مردگان» نوشتۀ اُلگا توکارچوک: روایتِ خشمی که فضیلت است
-
لذتِ کتاببازی4 هفته پیش
«صید ماهی بزرگ» نوشتۀ دیوید لینچ: روایتِ شیرجه به آبهایِ اعماق
-
درسهای دوستداشتنی4 هفته پیش
والاترین اصالت «سادگی» است…
-
هر 3 روز یک کتاب3 هفته پیش
جملههایی به یادماندنی از نغمه ثمینی
-
لذتِ کتاببازی2 هفته پیش
نگاهی به کتاب «خطابههای برندگان جایزۀ نوبل ادبیات» ترجمۀ رضا رضایی
-
درسهای دوستداشتنی1 ماه پیش
هیچکس به آنها نخواهد گفت که چقدر زیبا هستند…
-
نامههای خواندنی4 هفته پیش
بریدههایی از «نامههای گوستاو فلوبر»
-
حال خوب1 ماه پیش
مدیتیشن «تعادل هفت چاکرا» همراه با طاهره خورسند