شاسوسا کنار مشتی خاک در دوردست خودم تنها نشستهام نوسانها خاک شد و خاکها از میان انگشتانم لغزید و فروریخت شبیه هیچ شدهای! چهرهات را...
در شعر حیاتی جریان دارد که وابسته به حوزهی زیست آن در یک ساختار نظاممند یگانه و در بستری آشنا از مناسبات زبان اصلی خود است....