دختری با گوشوارۀ مروارید 1 زمان، ظالمانه مهربان شده است و دیگر باد، حرف نمیآورد و ببرد یک نفر میگوید: چه روز بینظیری! و من...
دو سروده از «سهراب سپهری» و پیامی در راه روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگها نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد:...
آخرِ شاهنامه این شکسته چنگِ بیقانون، رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر، گاه گوئی خواب میبیند. خویش را در بارگاه پرفروغ مهر طرفه چشمانداز شاد...
در خیابانهای سرد شب من پشیمان نیستم من به این تسلیم میاندیشم من صلیب سرنوشتم را بر فراز تپههای قتلگاه خویش بوسیدم در خیابانهای سرد شب...
اخراج سرودۀ آیدا گلنسایی همیشه باور داشتم در خشم ِشدید حقانیت یک عشق و خورشیدهایی که برای روز مبادا گذاشتهایم مشخص میشود افترا میبندی به...
نامه به مردی که نمیشناسم نامه به مردی که نمیشناسم 2 ظهر که از دیوار بالا رفت ساعت که پا روی پا انداخت با خود گفتم...
سرچشمه در تاریکی چشمانت را جستم در تاریکی چشمهایت را یافتم و شبم پر ستاره شد. تو را صدا کردم در تاریکترین شبها دلم صدایت کرد...
ناگهان سرودۀ آیدا گلنسایی به الف. بهمنی… از نیمهی ممنوع آینهها آمدی و متحد شدی با تصویرم دستانم را گرفتی تا یأسهایم یائسه شوند هربار...