دنیا قاطیِ انگشتهای من است… میخواهم بنویسم انسان گذشتههای دور، قبل از شروع هر کار یک قدم عقب میرفت (مقدمه بر منشأ میتولوژی). و مینویسم. سپیدی...
لحظاتی با اشعار سهراب سپهری
صدای پای آب اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت دوستانی، بهتر از...
مسافر شعری از سهراب سپهری مسافر دم غروب، میان حضور خستهی اشیا نگاه منتظری حجم وقت را میدید. و روی میز، هیاهوی چند میوهی نوبر به...
و پیامی در راه روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگها نور خواهم ریخت و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب...