و در کدام بهار درنگ خواهی کرد و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
مرا به وسعت تشکیل برگها ببرید
و من مسافرم ای بادهای همواره…
یک عاشقانۀ ناآرام…
مثل یک گلدان میدھم گوش به موسیقی روییدن…
من در این خانه به گمنامی نمناک علف نزدیکم…
و من چنان پُرم که روی صدایم نماز میخوانند…
زیباترین حرفت را بگو…
دوستت دارم بیآنکه بخواهمت…
خوش به حال روزگار…
پس به نام زندگی، هرگز مگو هرگز…
وسیع باش و تنها و سربهزیر و سخت…