با ما همراه باشید

پیرامون نقد ادبی

دکتر علی تسلیمی: کاربرد نظریۀ نقد نو در شعر «باد ما را با خود خواهد برد»

دکتر علی تسلیمی: کاربرد نظریۀ نقد نو در شعر «باد ما را خواهد برد»

دکتر علی تسلیمی: کاربرد نظریۀ نقد نو در شعر «باد ما را خواهد برد»

* پیش‌نیاز مطالعۀ این بخش آشنایی با نظریۀ نقد نو است.

دکتر علی تسلیمی: کاربرد نظریۀ نقد نو در شعر «باد ما را خواهد برد»

متن: «باد ما را خواهد برد»

در شب کوچک من، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهٔ ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را می‌شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می‌شنوی؟

در شب اکنون چیزی می‌گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهٔ باریدن را گوئی منتظرند

لحظه‌ای

و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد میلرزد

و زمین دارد

باز می‌ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

ای سراپایت سبز

دست‌هایت را چون خاطره‌ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش‌های لب‌های عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد

(فروغ فرخزاد،198:1383-199)

 

کاربرد نظریه (نقد نو)

مرگ، عشق و زندگی از نقش‌ مایه‌های جاودانه، کلاسیک، انسانی و غیر شخصی است. شاعر دلخواه منتقدان نقد نو کسی است که احساسات شخصی‌اش را هرچه بیشتر پنهان می‌کند. فرخزاد اگرچه بسیار به بیان عواطف شخصی‌اش پرداخته، در این متن تجربه‌ای را عرضه داشته است که امضای تجربۀ انسانی را با خود دارد: دلهرۀ ناکامی یا دغدغۀ کامیابی در هجوم ویرانی و مرگ. شاعر اندیشه‌هایش را با زبانی محافظه‌کار عرضه کرده است؛ ابهام‌ها، تقابل‌ها، طنزها و تناقض‌ها و صورخیال آن متعارفند و به دور از دشواری‌های دریافت فردی به قلم آمده‌اند. واژۀ «کوچک» برای شب صفت مناسبی است. چرا که نه دارای آشنایی‌زدایی است و نه پیش پا افتاده. در زبان فارسی کهن «ک» تصغیر و تحبیب فراوان به چشم می‌خورد. هم‌اکنون تقریباً از زبان افتاده ولی از فرهنگ ایرانی فاصله نگرفته است. این نمونه حتی در بسیاری از زبان‌ها (از جمله در زبان روسی با پسوند چیک chik و شکا shka) دیده می‌شود. این شب کوچک افزون بر حس عینی یک شب دارای معنی استعاری نیز می‌باشد: همۀ عمر آدمی به منزلۀ این یک شب است. از همین‌رو، دارای صفت دوست‌داشتنی «کوچک» به جای «ک» تحبیب شده است. هنگامی واژۀ «کوچک» برای شب ضرورت می‌یابد که تمامی زندگی گویندۀ شعر، همین یک شب باشد و باید آن را غنیمت شمرد. بیهوده نیست که «افسوس» می‌خورد. آن هم در همان بیت آغازین: «در شب کوچک من افسوس» و از همان آغاز ما را از دلهرۀ کوتاهی زندگی آگاه می‌سازد و «شب کوچک» را با ویرانی _ در عین تقابلی که با آن دارد_ یگانگی بخشیده و درهم می‌تند. در ادامۀ این «خواندن دقیق» باید از «باد» در بند دوم یاد کرد که «شب کوچک» را استحاله کرده و تبدیلش می‌کند به شب بد، یعنی «ظلمت» (وزش ظلمت را می‌شنوی؟) ظلمت هم به لحاظ پیشینگی (سنت) معنای دلپذیری ندارد. کارکرد آن نیز در آن جمله بد است چرا که جانشین «باد» گردیده است: «وزش ظلمت» به جای وزش باد. کارکرد کلمۀ غریبانه در سطر «من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم»، همان «افسوس» است. گویندۀ شعر با دریغ به این خوشبختی می‌نگرد که نقیضه (پارُدی) و طنزی در خود دارد؛ یعنی شوربختی. در واقع او به بخت شوم خود با حسرت و افسوس می‌نگرد. میعاد با برگ درختان نیز دارای نقیضه (پارُدی) است. چرا که واژۀ میعاد وجه مثبت دارد اما چه رابطۀ مثبتی میان باد و برگ درختان به چشم می‌خورد؟ رابطۀ میان میعاد باد با برگ، تناقض‌نما و طنزآمیز است. زیرا «دلهرۀ ویرانی» را در بردارد.

سرخی و تشویش ما، فروریختن بام، ابرهای عزادار و لرزیدن شب، اجزا و ترکیباتی است دارای پیوندی اندام‌وار با اجزای پیشین (شب کوچک، باد، وزش ظلمت، دلهرۀ ویرانی) می‌باشد. نه تنها اجزای واژگانی، بلکه بندهای شعر در یک فضای غریب کلاسیک و اصیل نیمایی و نه چندان تیره و تار از یکدیگر پشتیبانی می‌کنند. به گونه‌ای که خواندن هر بند همان حس کل شعر را القا می‌نماید. شعر دارای چهار بند و سه پاره است: در پارۀ اول آن، تا پیش از بند چهارم، حرکت تند و زودگذر و کوتاهی اشیا در کنار هم چیده شده است (شب کوچک، باد و برگ، وزش ظلمت، فروریختن، باریدن). در پارۀ دوم (بند چهارم تا سراپایت سبز) گوینده ناگهان «سکون» را پیش‌بینی می‌کند: حرکت از «لحظه» نیز با یک ضربۀ ناگهانی به «هیچ» بدل می‌شود. واژۀ «هیچ» کارکرد آنی (آن بودن) لحظه را در اینجا تثبیت می‌کند. زمین هم از حرکت بازمی‌ماند. زنگ خطر مرگ و پوچی زندگی در این پاره از شعر زده می‌شود: «لحظه‌ای/ و پس از آن، هیچ/ پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد/ و زمین دارد/ بازمی‌ماند از چرخش» در پارۀ سوم، از «ای سراپایت سبز» لحن شعر دستوری و خطابی می‌شود. مانند شعرهای خیام که پس از بیان پوچی و زودگذر بودن هستی به مخاطب می‌گوید: باید از این فرصت بهره برد.

ای سراپایت سبز

دست‌هایت را چون خاطره‌ای سوزان، در دستان عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش‌های لب‌های عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد

 

به خاطر همین کمترین بهره‌برداری از فرصت است که گوینده به این پاره از شعر گرمایی نسبی می‌بخشد و آن را در سراسر فضای شعر می‌پراکند. چرا که دمای فضای شعر تاکنون به درجه انجماد نرسیده و لحن گوینده نشان می‌دهد که هنوز برای رسیدن به ایستگاه آخر فرصتی مانده است. منتقدان نقد نو با آنکه به انداموارگی (برای نمونه هماهنگی موجود در فضاسازی یا لحن این شعر…) توجه دارند، از بیان احساسات متفاوت و پاره پاره اما نه ذاتاً بی‌ارتباط استقبال می‌کنند. پاره‌های متفاوت این شعر احساس‌های متفاوتی را با هم جمع کرده است.

در دو سطر پایانی، به تأکید گزارش پیشین خود (حرکت لحظه‌ها به سوی هیچ) بازمی‌گردد: «باد ما را خواهد برد.» در دو سطر «ابرها، همچون انبوه عزاداران / لحظۀ باریدن را گویی منتظرند» ابرها به شیوۀ بیان گذشتگان، عزادار دانسته شده‌اند، هم‌به واسطۀ (وجه‌شبه) سیاه‌ پوش بودن و هم به واسطۀ باریدن (=گریستن). سطر «پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد»، هم تجربۀ سنت (تجربۀ بلاغی_ادبی) و هم تجربۀ فردی را به همراه دارد (تجربه‌ای که منحصراً فردی نباشد به هرروی تجربۀ انسانی است. در غیر این صورت اگر این سطر از یک جهت تجربۀ فردی به شمار آید، در برابر تجربۀ انسانی دانسته می‌شود و در نتیجه مورد انتقاد پیروان نقد نو قرار می‌گیرد.) واژگان «پشت پنجره» به حس لرزیدن شب، عینیت می‌بخشد، زیرا حس دوگانۀ دلهرۀ لرزیدن شب (چه از جهت مجاز: لرزیدن برگ در تاریکی، و چه از جهت مشابهت: تشخیص و جاندار انگاری شب) و ترس شفاف و لطف این سوی پنجره ماندن حتی در فرصتی اندک، با امید نسبی کامیابی و زندگی شیرین معصومانه در هم تنیده شده است که سنتز آن حس بی‌پناهی و پناه‌جویی است. «باد ما را خواهد برد.» نیز بر این احساس تأکید می‌ورزد. باد دارای گونه‌ای ابهام است و گره‌گشایی این ابهام، برابر است با احساس کل این شعر که بیان گردید. ویلیام امپسون می‌گوید: « هنگامی که احساس شود، اثر دارای ارزش‌های پنهانی است، نتیجه‌اش این است که عبارت‌ها از پی یکدیگر روشن می‌شوند و چون اصل آن فهمیده می‌شود هر جزئی از پس جزء دیگر گره‌گشایی می‌شود (Empson,1953:9). باد در سنت اساطیری هم مفهوم ویرانی را دارد و هم ایزد زناشویی است. این واژه در عنوان شعر هم خودنمایی می‌کند. (باد ما را خواهد برد) این دو مفهوم باد، در شعر به چشم می‌خورد. (مفهوم نخست بیشتر در پاره‌های اول و دوم، و مفهوم دوم در پارۀ سوم). یعنی در بند پایانی پس از آنکه از نوازش و عشق به ویژه با تعبیر حسی گرم از هستی دربارۀ لب دوست یاد می‌کند می‌گوید: «باد ما را خواهد برد» و اگرچه گویندۀ شعر ممکن است معنی نخست را مد نظر داشته باشد ولی متن، این تجربۀ انسانی و اساطیری را نیز در بر دارد که معنی دوم را هم با تناقض‌نمایی و ابهام ارائه کند. به سخن دیگر جملۀ آخر (باد ما را خواهد برد) که در کنار حسی گرم از هستی قرار گرفته، با آنکه اشاره به فرصتی کوتاه دارد که دم را باید در آن غنیمت شمرد، یادآور با هم در آغوش باد رفتن و لغزیدن در رویاهای زندگی رنگین و فراموشی ویرانی و مرگ است. دست‌کم این دو معنای تناقض‌نما به خاطر خواننده‌ای می‌آید که با این متن روبه‌روست، اما در بندهای نخستین شعر همنشین‌های باد چه بسا ویرانی و مرگ است.

 

منبع

نقد ادبی

نظریه‌های ادبی و کاربرد آن‌ها در ادبیات فارسی

دکتر علی تسلیمی

نشر آمه

چاپ هفتم

صص30-26

 

مطالب دیگر

  1. دکتر علی تسلیمی: تحلیل داستان «ندارد» نوشتۀ علی‌اشرف درویشیان
  2. دکتر علی تسلیمی: رویکرد فرمالیسم روس

برترین‌ها